سایت همسریابی آغاز نوین عید میاین بریم همه باهم شمال؟ شهریار زد زیر خنده و سایت همسر یابی اغازنو هم گفت پدر سوخته منم یه خنده ی ریز کردم و منتظر جواب عمو شدم والا سایت همسریابی آغاز نوین جون چی بگم؟ باید به زنموت بگم ببینم سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من میگه. سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری زنمو راضیه. شما که خانومتون رو میشناسی دیگه. خب باشه من شب خبر میدم. ممنون عمو جون فعلا عزیزم یه نفس کشیدم و گفتم سایت همسر یابی اغازنو؟؟؟؟؟ سایت همسریابی آغاز نو ازدواج موقت بگم؟
رفتم پیش سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من
باشه اگه عموت اومدن ماهم میریم اخخخخخخخ جوووون. گونه ی سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی رو یه ب.و.س محکم کردم و رفتم پیش سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من. طبق عادت دستامون رو مشت کردیم و زدیم بهم. مامان و بابا بهمون خندیدن. بابا گفت حالا که خیلی خوشحالین ناهار مهمون من وای عاشقتم مامان بلند شد و گفت سایت همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران ناهار درست نکن. میریم بیرون مامان رفت با سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی تو اتاق تا حاضرشن. من نشستم و تکیه دادم به صندلی. ایول داری ابجی. هیچی نگو. همینه که خوشحالم وگرنه کلتو میکندم.. کله ی منو ولش. پاشو بریم حاضرشیم بریم رفتیم تو اتاقامون.
تا حاضرشیم سریع یه مانتوی جیگری با یه شلوار دمپای مشگی پوشیدم یه روسری مشکی سرم کردم. کیف دستی کوچیک هم گرفتم دستمو و رفتم بیرون. سایت همسر یابی اغازنو بیرون نشسته و منتظر بود. تا منو دید گفت بریم؟ بریم. مامان شهریار. منو بابا رفتیم تو ماشین با سایت همسریابی آغاز نوین رفتیم تو ماشین و بعد از چند دقیقه مامان، گل بانو و شهریار اومدن مامان جلو و گل بانو شهریارم کنارم نشستن. از وقتی سایت همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران اومده تو خونمون مثل یک مادربزرگ بهش نگاه کردیم و هر جا که خانوادگی میرفتیم با ما بود. سایت همسر یابی اغازنو راه افتاد و جلوی یک رستوران سنتی که معمولا میومدیم ایستاد. پیاده که شدیم بابا و سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری جلو رفتن منو مامان و گل بانو پشت سرشون.
خلاصه نشستیم و سفارش دادیم کلی خندیدیم و کوبیده رو جوجه رو زدیم تو رگ. خیلی خوش گذشت وقتی برگشتیم ساعت 5بود تا رفتم تو اتاقم گوشیمو در اوردم و به رویا زنگ زدم. الو رویا سلام. چه خبر؟ سلام. هنوز هیچی سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی اومده خونه ولی هنوز به مامان چیزی نگفته. سایت همسریابی آغاز نو تلگرام که منو روزبه اکی کردیم که اگه سایت همسریابی آغاز نوین ساز مخالف زد خود مامان درستش کنه. ایول مامان بابای منم اکین. فقط منتظر خبر عموین. باشه الان میرم ببینم چی میشه.
اکی پس بای بای. نشستم روی صندلی کوچیک جلوی ایینه. احتمال زیاد شمال اکی میشه ولی اگه بشه تعدادمون بیشتر بشه باحال تره. رفتم بیرون دم در اتاق شهریار در زدم. تق تق بله ؟ رفتم داخل. سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری تا منو دید با تعجب گفت تو بودی پشت در؟ اره پس میخواستی کی باشه ؟ اخه در زدی!! ببین من میخوام باهات خوب برخورد کنم نمیزاری. باشه سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی منکه چیزی نگفتم حالا چی میخواستم بگم یادم رفت فکر کن یادت میاد. چییییی مییییگیی؟
سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری زد زیر خنده
جون داداش اگه نمیگفتی توش میموندم. سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری زد زیر خنده و گفت. خبه توهم..یادت اومد اهاا..اره. به سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من گفتی واسه شمال ؟؟ اره اکیه خب به خاله نازی و عمه ارمغان چی؟ اونارو نمیدونم. به مامان بگو ببین سایت همسریابی آغاز نو ازدواج موقت میگه. اکی با اینکه از پرنیا (دختر عمه ارمغان) بدم میاد ولی به سایت همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران میگم. باش رفتم بیرون سمت اتاق سایت همسریابی آغاز نو تلگرام. در زدم بفرمائید رفتم داخل و گفتم سلام سایت همسریابی آغاز نو تلگرام روی تخت نشسته بود و تکیه داده بود به بالشت مورد علاقش. سایت همسریابی آغاز نو ازدواج موقت شده شمیم ؟