حرصی نفس رو دادم صیغه ماهیانه در مشهد و چشمم رو تو کاسه چرخوندم. صیغه روزانه مشهد رو قطع کرد. وقتی دید هنوز وایسادم، سرش رو به چپ و راست تکون داد چرا نمیری؟ لبم رو رو هم فشار دادم. با لحنی که سعی میکردم زیاد عصبی نباشه گفتم سوییچ رو بده! زودتر از من راه افتاد بیا! یواش یواش داشت میرفت رو اعصابم.
قدمام رو محکم و عصبی برمیداشتم. تا برسیم، حرفی بینمون رد و بدل نشد. این سکوتی که جدیدا بین من و آرمان حکومت میکرد رو اصلا دوست نداشتم. دلم واسه روزایی که همش مسخرهبازی درمیآورد و منم فقط میخندیدم، خیلی تنگ بود. پیاده شدم. نیم ساعت میگذشت که شیوا گفت به صیغه روزانه در مشهد زنگ بزنم. نگاهی بهش انداختم با گوشی خودم که نمیتونم، یکیتون بدین صیغه روزانه مشهد بزنم. مریم زود صیغه روزانه مشهد رو گرفت سمتم بیا! دستم رو به سمتش بردم تا گوشی رو بگیرم مرسی. بعد سه بوق که خورد جواب داد.
سلام صیغه روزانه در مشهد
صداش بیرمق بود بله؟ با شنیدن صداش، بی اراده هیجانزده شدم سلام صیغه روزانه در مشهد خوبی؟ توی صداش، علاوه بر تعجب، ذوق و شوق موج میزد تویی صیغه مشهد فوری؟ داشتم دق میکردم. چه خوب که صیغه ماهیانه در مشهد زدی. سرم رو با تاسف تکون دادم و سعی کردم دلداریش بدم منم دست کم از تو ندارم. صیغه روزانه در مشهد نگاه... من خونه شیوا اینام، کسی نیست خونشون. میتونی بیای؟ آره، مطمئنی براتون دردسر نمیشه؟ تو بیا، نگران نباش! چهل دقیقه نشده بود که از راه رسید.
صیغه روزانه مشهد در که به صدا دراومد، قلبم شروع کرد به بیقراری کردن. صدای تالاپ تولوپش رو خودمم میشنیدم. مریم و شیوا رفتن اتاق، تا ما راحت باشیم. وقتی دیدمش، نزدیک بود پس بیوفتم. نزدیکتر شد. بیتاب و بیقرار گفت خوبی صیغه مشهد فوری؟ صدام از زور هیجان به لرزه افتاده بود تو رو دیدم خوبم. نشست رو مبل و دست منم گرفت نشوند صیغه مشهد فوری من دیگه نمیتونم اینجوری ادامه بدم.
باید یه کاری کنیم. مثلا چه کاری؟ فرار! صیغه مشهد فوری این تنها راهمونه. قاطعانه و اخمو گفتم نه، سرم بره این کار رو نمیکنم. نفس عمیقی کشید و دستاش رو برد تو موهاش. صداش تحلیل رفته بود دیگه کم آوردم. غمم رو بیشتر کرد و با دلی گرفته، مثل خودش با غم گفتم این بار میخوام انقد نگاهت کنم که دیگه دلتنگت نشم. تلخ لبخند زد.
زنگ زدم به صیغه ماهیانه در مشهد تا بیاد دنبالم
با زنگی که باباش زد، همه چی خراب شد و مجبور شد بره. قلب پر دردم بدرقه اش کرد. دم دمای غروب بود که زنگ زدم به صیغه ماهیانه در مشهد تا بیاد دنبالم. روز بعد، با صدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم. شماره ناشناس بود. اخمی بین ابروهام آوردم و تماس رو وصل کردم بله؟ سلام، خانم احمدوند؟ با حواس جمعی، نشستم رو صیغه ماهیانه در مشهد بله، بفرمایید؟ خوشسیما هستم؛ بابای صیغه روزانه در مشهد.