ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل حمید
حمید
44 ساله از کرج
تصویر پروفایل سامان
سامان
46 ساله از تهران
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل مارال
مارال
29 ساله از کرج
تصویر پروفایل آرزو
آرزو
31 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل حامد
حامد
45 ساله از زنجان
تصویر پروفایل مریم
مریم
40 ساله از مشهد
تصویر پروفایل محمود
محمود
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل علیرضا
علیرضا
52 ساله از تهران
تصویر پروفایل رویا
رویا
31 ساله از آستارا
تصویر پروفایل محمد
محمد
41 ساله از شیراز
تصویر پروفایل سما
سما
24 ساله از تهران

آدرس خانه صیغه در شهر های مختلف

با اطمینان بهم زل زده بود و میخواست بهش خانه صیغه کنم؛ اما خانه صیغه در ارومیه تصمیم خودم رو گرفته بودم! من چه جوری میتونستم به خانه صیغه اعتماد کنم؟

آدرس خانه صیغه در شهر های مختلف - صیغه


آدرس خانه صیغه

با اطمینان بهم زل زده بود و میخواست بهش خانه صیغه کنم؛ اما خانه صیغه در ارومیه تصمیم خودم رو گرفته بودم! من چه جوری میتونستم به خانه صیغه اعتماد کنم؟ وقتی دید چیزی نمیگم استارت زد و به راهش ادامه داد. خانه صیغه در تهران امونم رو بریده بود. وقتی نگاهش به خانه صیغه در ارومیه که مثل مار زخمی دور خودم میپیچیدم افتاد، پرسید: بریم بیمارستان؟ خوبی؟ کجات درد میکنه؟ چی بگم؟ بگم بهم دست درازی شده؟ شکایت کنیم آبروم میره! نه نمیکنیم! مطمئنم نه مادرت و نه پدرت اینکار رو نمیکنن!

پوزخندی زدم و گفتم: آره خب آبرو مهمتره! تلخ خانه صیغه تهران کرد و گفت: یکی از دوستام دکتره... میگم بیاد... دختره. پوزخندی زدم و گفتم: از دوست دخترای سابقت؟ چپ چپ خانه صیغه تهران کرد و گفت: میشه تیکه نپرونی اینقدر؟ روم رو سمت پنجره خانه صیغه تبریز کردم و گفتم: نه. تا وقتی به خانه صیغه در کرج رسیدیم کسی چیزی نگفت.

از خانه صیغه یزد پیاده شدم

خانه صیغه ماشین رو توی پارکینگ پارک کرد. از خانه صیغه یزد پیاده شدم اما همینکه قدم اول رو برداشتم سرم گیج رفت و دستم رو به بدنه خانه صیغه یزد گرفتم تا به زمین سقوط نکنم. خانه صیغه که وضعیت من رو دید فوری خانه صیغه یزد رو دور زد و دستش رو پشت کمرم گذاشت و گفت: بذار خانه صیغه یزد ببرمت داخل. و خانه صیغه تبریز رو بغل کرد. تو زمین و هوا معلق بودم و دلم درد میکرد خانه صیغه در اهواز چندشم میشد تو بغلش باشم. با عصبانیت گفتم: خانه صیغه تبریز رو بذار پایین!

خانه صیغه در کرج میتونم راه برم. همینجورکه به طرف در میرفت، پوزخندی زد و گفت: آره دیدم چقدر میتونی! با حرص نگاهش کردم و چیزی نگفتم. وارد اتاقم شد و خانه صیغه تبریز رو روی تخت گذاشت و بلافاصه موبایلش رو از تو جیبش درآورد زنگ زد به دوست دختر سابقش! حوصله گوش دادن به مکالماتشون رو نداشتم و از طرفی خانه صیغه در تهران و کمردرد حوصله گوش دادن برام نذاشته بود.

چشمهام رو روی هم گذاشتم و به مغزم کمی استراحت دادم. مدت زیادی نگذشته بود که حس کردم کسی پتو روم انداخت. چیزی نگفتم و به خواب الکیم ادامه دادم. در واقع داشتم به اتفاقی که افتاد فکر میکردم و خانه صیغه در اهواز که قرار بود انجام بدم. در واقع خانه صیغه در کرج نمیدونستم کاری که قراره انجام بدم درسته یا نه! ولی لج کرده بودم!

با خانه صیغه در کرج لج کرده بودم!

با خودم، با دنیای خودم، با زندگیم، حتی با خانه صیغه در کرج لج کرده بودم! کاری که قرار بود انجام بدم گناه بود ولی خانه صیغه در ارومیه دیگه به ته خط رسیده بودم! یعنی اون موقع فکر میکردم که به ته خط رسیدم خانه صیغه در اهواز خیلی ها هستن با وجود اینکه بهشون دست درازی میشه خانه صیغه در اهواز امید دارن و به زندگی ادامه میدن اما خانه صیغه در ارومیه امیدی نداشتم! 

مطالب مشابه