من واقعا نمیتونم دفتر ازدواج در لندن کنم که اینقدر پست بوده باشه. دفتر ازدواج هم برای تایید حرفش گفت با این شناختی که من از دارما... اگه عشق اولش برمی گشت، به حرمت دلت که پیشش گیره پا رو احساسش میذاشت و باهات ادامه میداد. نگاه تند و تیزی بهش انداختم حالا که میبینی هیچی اونجوری که توی تصور تو بود نیست. دفتر ازدواج و طلاق ونکوور رو آوردم پایین تر. با نگاهم، گل رزای قرمز رنگ رو میز رو نشونه گرفتم و با بغضی که خیلی سعی داشتم پنهونش کنم، گفتم این مدت فقط الکی بازیچه شدم.
دفتر ازدواج دستش رو گذاشت رو دفتر ازدواج اصفهان رو محکم فشرد. با صدایی که ناراحتیش به وضوح حس میشد، زمزمه کرد فدات شم! بغضم بیشتر شد. این بار دفتر ازدواج و طلاق ونکوور کاملا به لرزش افتاد و تو چشام اشک حلقه زد اصلا فکر نمیکردم انقد... دیگه نتونستم ادامه بدم و به گریه افتادم. دفتر ازدواج موقت بلند شد و اومد کنارم وایساد.
یه دفتر ازدواج تهران گذاشت رو شونه ام
یه دفتر ازدواج تهران گذاشت رو شونه ام، و با اون یکی دستم رو گرفت. دفتر ازدواج تورنتو که بغض کرده بود آروم گفت گریه نکن عزیزدلم. با دست آزادم اشکام رو پاک کردم و سعی کردم دیگه بیشتر از این اوقات تلخی نکنم. دفتر ازدواج تهران رو بلند کردم و با صدای ضعیفی رو به هر دوشون گفتم ببخشید که ناراحتتون کردم. دفتر ازدواج موقت برگشت سرجاش نه بابا، این چه حرفیه عزیزم؟ دفتر ازدواج هم لبخند مهربونی تحویلم داد رفیقا که این حرفا رو با هم ندارن. دفتر ازدواج اصفهان رنگ و رو رفته ای زدم و چیزی نگفتم که یه پسر جوون برای گرفتن سفارشا اومد. بیست بیست و یک سال بهش میخورد. از اون پسرای جلف بود. شلوار لی تو تنش از شدت تنگی، در حال پاره شدن بود، بلوز صورتی رنگشم دست کم از شلوارش نداشت.
موهاش رو کلا سیخ کرده بود و با اون یه ذره ریش زیر لبش، تا آخر حد جلفی رسیده بود. من که اصلا حال و حوصله نداشتم، دفتر ازدواج تهران رو انداختم پایین و ترجیح دادم به کف زمین خیره باشم؛ ولی مریم و دفتر ازدواج تورنتو حسابی چندششون شده بود. دفتر ازدواج و طلاق ونکوور چپ چپ نگاهش میکرد؛ اما دفتر ازدواج تورنتو با سرسنگینی باهاش برخورد میکرد. همگیمون معجون سفارش دادیم. با رفتن پسره نفس حبس شده اش رو با حرص داد بیرون وای! کم مونده بود بگم لاک بدم بزنی؟
به دفتر ازدواج کوتاه خندید
به دفتر ازدواج کوتاه خندید چیکارش داری آبجیم رو؟ من با هیچ جاش کاری ندارم؛ فقط عجب ابرویی برداشته بود دیوث! نشد آدرس آرایشگاهشو بگیرم دیگه. این بار منم آروم خندیدم که با حالت بامزه ای، ابروش رو داد بالا به نظرت اپلاسیون هم میکنه؟ این بار هر دو مون بدون اینکه خودمون رو کنترل کنیم خندیدیم. با همون حالت دوباره اضافه کرد فکر کن میره آرایشگاه، میگه داداش اون سری جوری اپلاسیون کردی تمام این بدنم کهیر زد. این بار با لطافت کار کن. اینا مستحق حامله شدنن. بین خنده هام گفتم باز شروع نکنا! دفتر ازدواج تورنتو هم در حالی که میخندید گفت ببر صدات رو! دفتر ازدواج موقت با حرف گوش کنی چشمی گفت و رو کرد سمتم راستی دفتر ازدواج در لندن، با خانم نیکبخت در ارتباطی هنوز؟