ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل علی
علی
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل ماریا
ماریا
48 ساله از گرگان
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل ابراهیم
ابراهیم
36 ساله از ممسنی
تصویر پروفایل علی
علی
43 ساله از قزوین
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل صفورا
صفورا
31 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل ابوالفضل
ابوالفضل
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل آرش
آرش
36 ساله از تهران

آدرس سایت نازیار جدید چیست؟

تلفن هم راهم بیش تر اوقات در دستم بود حتى شبها هم بالاى سرم مى گذاشتم و مى خوابیدم سایت همسریابی نازیار جدید بعد از سه روز دوباره تماس گرفت...

آدرس سایت نازیار جدید چیست؟ - سایت نازیار


سایت همسریابی نازیار

سایت نازیار جدید تا به حال احساس پوچى داشتین؟

چرا سايت نازیار مى کنید من یه آدم بى کار هستم. اما نه حق باشماست! چون فکر مى کنید شب و روز نشستم و شماره هاى مردم رو مى گیرم و ازشون مى خوام که باهام صحبت کنن. باور کنید اینطور نیست حس تنهایى باعث شده که من مزاحم سایت نازیار جدید بشم. من خیلى تنهام! خب تنهایى شما به من چه ربطى داره؟! شما صداى مهربون وآرامش بخشى دارین. صدایى که، مایه ى آرامش منه. با شنیدن این جمله از دهانش قلبم به تپش افتاد و گفتم یعنى شما هیچ کسى رو ندارین که باهاش درد و دل کنین؟ من وسط اطرافیان مثل یه بى گانه هستم که زبونشو مى فهمن اما درکش نمى کنن! مدت هاس که زندگیم به یک نوع مى گذره، بببینم سایت نازیار جدید تا به حال احساس پوچى داشتین؟

باور کنید خیلى سخته درست مثل یه قابلمه که تهش سوراخه پر از آب مى شه اما دوباره خالى مى شه! با خنده جواب دادم من تا به حال چنین حسى نداشتم. راستى مى تونم اسمتون رو بپرسم؟ اسم من چه اهمیتى داره؟ خواهش مى کنم، این قدر نسبت به من بدبین نباشین من قصد و نیت بدى ندارم. مگه مى شه اسمتون مهم نباشه! شما هرچى دوست دارین من رو صدا بزنین! اما هر اسمى که من انتخاب کنم به برازندگى اسم خودتون نیست. سکوت کردم از جمله هایى که در حرف هایش به کار مى برد خوشم مى آمد و کنجکاو شده بودم که چه اسمى برایم انتخاب مى کند. خواهش مى کنم بگین به هر اسمى که دوست دارین منو صدا کنین. او کمى سکوت کرد، سپس گفت من دوست دارم شما رو ستاره صدا کنم به امید شب هاى تنهایى و این که وقتى به ستاره ها نگاه مى کنم به یاد بیارم بالاخره کسى پیدا شده که به حرف هاى من گوش کنه حرف هایى که مدت هاست روى دلم سنگینى می کنه. واقعن تحت تاثیر حرف هایش قرار گرفته بودم و در تمام مدت قلبم تند تند مى تپید او ادامه داد. مى دونم اسم خودتون قشنگ تره.

مى خوام مصاحبت بیشترى با سایت نازیار جدید داشته باشم

اما اجازه بدید با این اسم صداتون کنم و اجازه مى خوام مصاحبت بیشترى با سایت نازیار جدید داشته باشم. به نظر مى رسید شخصیت جالبى داشته باشد سوالهاى زیادى در موردش ذهنم را مشغول کرده بود برایم عجیب بود همچین کسى که فن بیان بالایى دارد چرا احساس تنهایى مى کند و دوست داشتم بیشتر در موردش بدانم دایم نگران بودم که مبادا تماس بگیرد و نتوانم با او صحبت کنم تلفن هم راهم بیش تر اوقات در دستم بود حتى شبها هم بالاى سرم مى گذاشتم و مى خوابیدم سایت همسریابی نازیار جدید بعد از سه روز دوباره تماس گرفت. سلام ستاره من خوبى دلم برات تنگ شده بود. سلام حالتون چه طوره چرا این قدر دیر تماس گرفتین سايت نازیار کردم دیگه نمى خواین با من حرف بزنید. معذرت مى خوام عزیزم ناراحتت کردم و منتظر موندى از خودت بگو چى کار مى کنى؟ با خنده گفتم قرار شد فقط شما حرف بزنید و من گوش کنم.

به شوخى گفتم سایت نازیار ازدواج موقت اسم واقعى شماست دیگه!

خواهش مى کنم عزیزم. کمى از خودت بگو به من حق بده در مورد عزیزم بیشتر بدونم. خب من دانشجوى روان شناسى کودک هستم و اهل کرجم دو ساله که تهران درس مى خونم. فکر مى کنم تا همین مقدار کافى باشه. حالا نوبت شماس بگى چه کاره اى؟ کجا زندگى مى کنى و اسمت چیه؟ خب من سایت نازیار ازدواج موقت عظیمى بیست و هشت سالمه و کارمند بانکم توى چالوس زندگى مى کنم. به شوخى گفتم سایت نازیار ازدواج موقت اسم واقعى شماست دیگه! او خندید و گفت: اگر سایت نازیار جدید هم دوس دارین با اسم دیگهاى صدام کنید حرفى نیست. نه اسم خودتون خیلى هم خوبه. از آن به بعد تماسهاى من و سایت نازیار ازدواج بیشتر شد و ما در مورد خودمان صحبت مى کردیم این که به چه چیزهایى علاقه داریم چه رنگى و چه غذایى بیشتر دوست داریم. من برایش شعر مى خواندم و او لذت مى برد و همه ى حوادث دانشگاه را برایش تعریف مى کردم. کلى حرف مى زدیم و در آخر سایت همسریابی نازیار جدید مى پرسید ستاره جان از حرف زدن با سایت همسریابی نازیار جدید خسته شدى؟ نه که خسته نشدم این چه حرفیه مى زنى! من خوشحال مى شم با تو صحبت کنم.

همیشه بعد از خداحافظى با سایت نازیار ورود کاربران دلم برایش تنگ مى شد

همیشه بعد از خداحافظى با سایت نازیار ورود کاربران دلم برایش تنگ مى شد و هر شب به ستاره هاى آسمان نگاه مى کردم و با رویاى سایت نازیار ورود کاربران زندگیم را مى ساختم. تماس هاى من و سایت نازیار ورود کاربران بیشتر شد و هر موقع با خانواده ام تماس مى گرفتم از این که بیشتر اوقات تلفن هم را هم اشغال بود معترض بودند. یک روز از آریان پرسیدم سايت نازیار تو چه شکلى هستى؟ تو خودت چه شکلى هستى؟ مثل این که من اول این سوال رو پرسیدم تو باید جواب بدى! سایت نازیار ازدواج یکى از بازیگران مشهور سینماى ایران را که چهره ى زیبایى داشت را نام برد و ادعا مى کرد شبیه اوست. با تعجب پرسیدم راست مى گى؟ آره چرا دروغ بگم! مى خوایى هم راه هدیه هایى که مى خوام برات بفرستم عکسى از خودم برات بفرستم. فورى مخالفت کردم چون اگر عکسش را برایم مى فرستاد من هم مجبور بودم عکسم را برایش بفرستم چون فکر مى کردم چهره ى زیبایى ندارم و همیشه از این موضوع رنج مى بردم. این اولین بارى بود که بعد از حرف زدن با سایت نازیار ازدواج موقت دلم گرفت سعى داشتم بحث را عوض کنم اما او دست بردار نبود و دایم ازم مى خواست صورتم را برایش توصیف کنم.

مى گفت ستاره جان، موهات چه رنگیه! چشمات چه طور؟ اصلن عکست رو برام بفرست. تا ببینم چه شکلى هستى. با عصبانیت گفتم چرا این قدر گیر دادى. سایت همسریابی نازیار جدید که از لحن من تعجب کرده بود گفت ناراحت شدى ستاره، سایت همسریابی نازیار جدید که حرف بدى نزدم. بالاخره دل به دریا زدم وگفتم بذار راحتت کنم من شبیه اون ستاره اى که تو فکرش رو مى کنى نیستم. من یه دختر زشتى هستم که سال ها از زشتى خودش رنج مى بره. سایت همسریابی نازیار جدید از این جمله من ناراحت شد و گفت چرا این طور حرف مى زنى تو در مورد خودت اشتباه مى کنى ستاره جان. با تشر گفتم تو از کجا مى دونى؟ سايت نازیار با لحنى که نشان مى داد دل خور شده گفت ستاره این چه رفتاریه مى کنى تو به فرض اگر زشت ترین دختر، دنیا باشى تو چشم من قشنگ ترین دختر دنیایى! یکى من گفتم یکى سایت نازیار ورود کاربران و با حالت قهر به تماس پایان دادم.

با دیدن پیام سایت نازیار ازدواج، پشیمان با او تماس گرفتم

احساس خوبى نداشتم و بغض گلویم را مى فشرد. سایت نازیار ازدواج موقت چند ساعت بعد یک پیام کوتاه فرستاد که این طور نوشته بود ازت انتظار نداشتم ستاره جان! با دیدن پیام سایت نازیار ازدواج، پشیمان با او تماس گرفتم و از دلش در آوردم. کم کم رابطه من و سایت نازیار ازدواج صمیمى تر شد او برایم هدیه هاى گران بهایى مى فرستاد و اگر یک روز با هم حرف نمى زدیم، آن روز برایمان بدترین روز بود. روزهاى آخر ماه یادم به قبض تلفن افتادم حتمن مبلغ مکالماتم سربه فلک مى کشید. صبح رفتم مخابرات و قبض را گرفتم. درکمال ناباورى مبلغ قبض دویست و پنجاه هزار تومان شده بود آن روز تا رسیدم خانه چندین بار نزدیک بود تصادف کنم. وقتى وارد خانه شدم سوسن را دیدم که مى خواست برود بیرون او با دیدنم تعجب کرد و گفت.

مطالب مشابه