ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مبینا
مبینا
26 ساله از مشهد
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
38 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل عسل
عسل
38 ساله از تبریز
تصویر پروفایل ستاره
ستاره
28 ساله از مشهد
تصویر پروفایل سعید
سعید
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل نیوشا
نیوشا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل رضا
رضا
29 ساله از تهران
تصویر پروفایل پیمان
پیمان
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل یکتا
یکتا
25 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مرتضی
مرتضی
33 ساله از قم
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل آذر
آذر
53 ساله از گرگان

آدرس سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور چیست؟

چشمم خورد به سایت همسریابی ایرانیان مقیم خارج از کشور توی دستش! این دیگه چه عکسیه ازم گرفتی!؟ زود باش بده من ببینم! ابرو هاشو تند تند بالا و پایین انداخت!

آدرس سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور چیست؟ - همسریابی


سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور

 

با تعجب گفتم: اونوقت چرا؟ با جدیتو یه اخم کمرنگ گفت: چون من ماشین ندارم! خندم گرفت… انتظار داشتم دلیلش رمانتیک تر از سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور باشه... چرا می خندی؟ اینارو بی خیال. ببینیم اون پسر کوچولوئه چیکارمون داره. به سمت پسری که داشت صدامون می کرد رفتیم. سايت همسريابي ايرانيان خارج از كشور: چی میگی آقا کوچولو! ؟ پسر: برگه های تو این جعبه شعرهای یک یا دو بیتیه که شما و سایت همسریابی ایرانیان خارج کشور هرکدوم یدونه بر می دارید واسه همدیگه می خونید...

دستتون درد نکنه سایت همسریابی ایرانیان خارج کشور

یکم مکث کرد. سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور با حالت ملتمسی بهش گفت: لطفا آقا… نگاه کوتاهی به من انداختو گفت: باشه. بعدشم یه شعر از تو جعبش در اورد. بعدشم همسریابی ایرانیان خارج از کشور عمیقی بهم انداخت و گفت: نوبت توئه آب دهنمو قورت دادم و دستمو تو جعبه گذاشتم... اوه! چه شعری! نگاه کوتاهی بهش انداختم و خوندم. پسر اومد نزدیکم و گفت: ممنون. با لبخند به سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور نگاه کردم و گفتم: اسمت چیه؟

گفت: علی یار... سايت همسريابي ايرانيان خارج از كشور یه ده تومنی بهش داد و گفت: اینم عیدی آقا علیار. منم بهش یه ده تومنی دادم. دستکشامو در اوردم و بهش دادم. دستتون درد نکنه سایت همسریابی ایرانیان خارج کشور خواهش می کنم عزیزم.. زیاد اینجا نمون سرما می خوری. ولی این شعرا باید تموم شن سایت همسریابی ایرانیان خارج کشور.

همسریابی ایرانیان خارج از کشور به جعبش انداختم...

همسریابی ایرانیان خارج از کشور به جعبش انداختم... و بقیه پولی که ته کیفم بود و بهش دادم. اما... اما نداره...حالام بروخونتون اقا. علیار باشه ای گفت و با گرفتن جعبش به یه سمت دیگه رفت. چقدر مهربون! چیزی بهش نگفتم با لحن شیطنت آمیزی ادامه داد: حالا واقعا با دلم حسرت هم صحبتی ات هست؟ پشت چشمی براش نازک کردمو گفتم: اون فقط یه شعر بود. اما نظر من یه چیز دیگه ست. میشه نظرتونو بیان کنی جناب! مثلا اینکه به نظرم واقعی بود. یعنی چی که واقعی بود! ؟ خنگی یا خودتو می زنی به خنگی؟ من خنگ نیستم... تو زیادی رمزی حرف می زنی.

سايت همسريابي ايرانيان خارج از كشور رسیدیم

کسی که بخواد مفهومو بگیره می گیره... لازم به توضیح بیشتر نیست شونه ای بالا انداختمو گفتم: من که نمی فهمم نمی شه تو چی میگی... بزودی می فهمی! چشم غره ای بهش رفتم و سکوت و ترجیح دادم. سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور پرو! مسیرمون با سکوت سپری شد و بالاخره رسیدم به دیوار رنگارنگی که زیر شیرونی بود و یه سکو برای نشستن داشت. سايت همسريابي ايرانيان خارج از كشور رسیدیم. بریم بشینیم. رفتیم و نشستیم. و سايت همسريابي ايرانيان خارج از كشور با چشمایی که قهقه میزدن نگام می کرد. من: چیه؟آدم ندیدی! ؟

سایت همسریابی ایرانیان مقیم خارج از کشور تو دستش بود

چرا دیدم... اما تاحالا دختری رو که با قرمز شدن نوک دماغش انقدر بامزه شده باشه رو ندیدم! سعی کردم با چشام به نوک دماغم همسریابی ایرانیان خارج از کشور کنم که یه دفعه صدای چیلیک دوربین عکاسی منو به خودم اورد. و چشامو گرد کرد و صدای چیلیک بعدی. زدم رو شونشو با عصبانیت گفتم: هوی چیکار می کنی!؟ این دوربینو از کجا اوردی؟ سایت همسریابی ایرانیان مقیم خارج از کشور تو دستش بود و داشت تند تند تکونشون می داد تا ظاهر شن. در همین حالت گفت: همرام بود... تو ام از بس نگام نمی کنی ندیدیش! سریع رومو بهش کردم به عکسا خیره شد و دندون نما خندید...

اولین باره می بینم اینجوری می خنده... خیلی... دلارا! دیگه چی؟!! وا من چرا همچین می کنم! دارم با خودم حرف می زنم!؟ چشمم خورد به سایت همسریابی ایرانیان مقیم خارج از کشور توی دستش! این دیگه چه عکسیه ازم گرفتی!؟ زود باش بده من ببینم! ابرو هاشو تند تند بالا و پایین انداخت! با تعجب نگاش کردم! من عادت دارم این حرکاتو از رهام ببینم! انگار تازه به خودش اومد سریع اخم کرد و گفت: این حرکاتم از اولش مال من بود نه رهام! پوفی کردمو گفتم: خب حالا…اصلا می خوای چیکار این عکسو؟ هیچی همین جوری. همین جوری دیگه چیه! بی خیال شو دختر!

لزومی نداره تو سایت همسریابی ایرانیان مقیم خارج از کشور منو داشته باشی!

لزومی نداره تو سایت همسریابی ایرانیان مقیم خارج از کشور منو داشته باشی! این فقط نظر توئه! ببین شایسته! یا سایت همسریابی ایرانیان مقیم خارج از کشور بهم می دی... یا همین الان پا می شم میرم... شوخیم ندارم! با دیدن لحن جدیم عکس رو بهم داد و سرتقی زیر لب نثارم کرد! بدون مقدمه گفتم: کجا سرکار میری؟ تو یه رستوران گارسونم؛ سعی کردم تعجب خیلی زیادمو بروز ندم. با لحن عادی گفتم: موفق باشی. تو چطور؟ منم تو یه مدرسه راهنمایی دبیر اجتمایی و هنرم. حالا چطوری کار پیدا کردی؟ اونم با مدرک لیسانس!

مطالب مشابه