ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل حمید
حمید
37 ساله از قم
تصویر پروفایل فریبرز
فریبرز
44 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل بهاره
بهاره
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل پريناز
پريناز
37 ساله از مراغه
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل رها
رها
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل نسیم
نسیم
38 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل رضا
رضا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل لینا
لینا
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل علی
علی
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل پژمان
پژمان
35 ساله از رباط کریم

آدرس كانال همسريابي

رو به كانال همسريابي دائم گفت: پری دخترت عین ماه میمونه اصلا نیاز نداره به کا ِر من لبخند زدم و زیر لب ازش تشکر کردم و از همون اول بهش گفتم

آدرس كانال همسريابي - همسريابي


ورود به كانال همسريابي

همون خانم که كانال همسريابي موقت پری صداش کرده بود رو به كانال همسريابي دائم گفت: پری دخترت عین ماه میمونه اصلا نیاز نداره به کا ِر من لبخند زدم و زیر لب ازش تشکر کردم و از همون اول بهش گفتم که نمیخوام آرایشم زیاد کانال همسریابی آنلاین چشم باشه تقریبا یکی دو ساعتی طول کشید که کارش تموم شد، بیشتر درگیریش با موهام بود، چون هم لخت بودن هم پرپشت و هم بلند و این کارشو سخت میکرد جلوی آینه ایستادم ؛ با اینکه آرایشی که روی صورتم نشونده بود محو بود اما چقدر تغییرکرده بودم لباسم رو هم پوشیدم، كانال همسريابي دائم و خاله هم آماده شده بودن... هوا رو به تاریکی میرفت که با خاله و كانال همسريابي موقت از آرایشگاه بیرون رفتیم...

کانال همسریابی موقت که نگاه خیره ی منو روش دید

کانال همسریابی دائم رایگان اولین نگاه كانال همسريابي دیدم که پشتش به من بود، کانال همسریابی موقت که نگاه خیره ی منو روش دید خندید و گفت: کانال همسریابی موقت برو پیشش كانال همسريابي دائم، بیاین باغ دیگه، بیشتر مهمونا رسیدن سرمو تکون دادم، ازشون و سمتش رفتم... نمیدونم چرا ولی استرس داشتم كانال همسريابي سمتم برگشت و بهم خیره شد... عالی شده بود، کت و شلواری که من واسش انتخاب کرده بودم خیلی خوب توی تنش نشسته بود نمیدونم چرا ولی اون لحظه اصلا طاقت خیره موندنشو نداشتم واسه همین نگاهمو ازش گرفتم و خیلی سریع توی ماشین نشستم چند لحظه بعد کنارم نشست، به رو به روم نگاهی انداختم، ماشین كانال همسريابي موقت نبود، زودتر از ما حرکت کرده بودن... بدون هیچ حرفی ماشینو روشن کرد، منم ترجیح دادم سکوت کنم توی مسیر باغ بودیم، ته دلم یه جوری بود، همش دلشوره داشتم، دلشوره ای که نمیدونستم بخاطر چیه زیرچشمی نگاهی به كانال همسريابي در تلگرام انداختم ؛ برعکس من خیلی راحت میشد فهمید که اصلا استرس نداره ولی آروم هم نبود، نمیدونم شاید یکم طوفانی بود نگاهشو از کانال همسریابی دائم آینه جلو بهم دوخت و بعد از چند لحظه گفت: كانال همسريابي در تلگرام محشر شدی... نگاهم ناخودآگاه سمتش چرخید...

اخماشو کانال همسریابی دائم رایگان هم کشیده بود

اخماشو کانال همسریابی دائم رایگان هم کشیده بود ادامه داد: كانال همسريابي در تلگرام دلم نمیخواد کسی جز خودم ببیندت از تحلیل جملش کانال همسریابی آنلاین ذهنم خندم گرفت اما به روی خودم نیاوردم و بدون اینکه نگاهش کنم آروم گفتم: دورم سیم خاردار بکش برعکس تصورم نفس عمیقی کشید و کاملا جدی گفت: كانال همسريابي در تلگرام میکشم شب شده بود، کنار سفره ی به اصطلاح عقد نشسته بودیم و منتظر خوندن خطبه ی عقد توسط عاقد بودیم، به وضوح دروغ بود اگه میگفتم استرس ندارم که بیشتر از هر وقتی دلم آشوب بود كانال همسريابي حالمو دید که دستشو روی دستم گذاشت... نمیدونستم چرا، احساس میکردم قراره یه اتفاق بد بیفته، همیشه وقتی همه چیز آروم بود میترسیدم چون اعتقاد داشتم که بهترین وقت واسه افتادن یه اتفاق وحشتناک همین اوضاعه عاقد شروع کرد، یه بار، دو بار و بالخره برای سومین بار اون جمله ی طولنی متداولو گفت... بالاخره تموم شد و بازم سیل تبریکا سمتمون هجوم آورد و بعد از چند لحظه تقریبا همه کانال همسریابی موقت باغ پخش شدن نفس راحتی کشیدم، دیگه اتفاقی نمیتونست بیفته، اگه هم میفتاد دیگه مهم نبود تموم شده بود، من و كانال همسريابي مال هم شده بودیم.

مطالب مشابه