ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل رضا
رضا
21 ساله از کازرون
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل علی
علی
64 ساله از تهران
تصویر پروفایل سهیل
سهیل
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل محمد
محمد
37 ساله از ورامین
تصویر پروفایل محسن
محسن
33 ساله از یزد
تصویر پروفایل مجتبی
مجتبی
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم

آیا دوهمدم سایت همسریابی است؟

داخل کیسه گذاشتم و خواستم بلند شوم که در باز شد و با دیدن سايت دوهمدم همسريابي که داخل دوهمدم سایت همسریابی شد و در را بست متعجب بلند شدم.

آیا دوهمدم سایت همسریابی است؟ - دوهمدم


دوهمدم سایت همسریابی

سايت دوهمدم همسريابي اجازه نداد

جوابِ سایت همسریابی دوهمدم انلاین را هم ندادم، حوصله ی هیچ کس را نداشتم حتی خودم! وارد اتاقم شدم و خواستم در را ببندم که سايت دوهمدم همسريابي اجازه نداد، با یک حرکت در را کامل باز کرد و وارد دوهمدم سایت همسریابی شد. نگاهش جز جز صورتم را کاوید و لب باز کرد: -چرا اینجوری میکنی تو؟ مامانم چی بهت گفت که اینجوری بهم ریختی؟ با یادآوری حرفهای لعیا باز عصبی شدم، لبم را محکم گاز گرفتم تا گریه نکنم و صورتم را سمتِ سایت همسریابی دوهمدم آدرس جدید چرخاندم و گفتم؛-هرچی گفته و نگفته مهم نیست، مهم اینه که الان میخوام تنها باشم!

الان یعنی من گم شم بیرون دیگه! دلم لرزید، دوست نداشتم ناراحتش کنم اما اگر حرفهای مادرش واقعیت داشت چی؟ چیزی نگفتم، نگاهِ خیره اش را متوجه میشدم اما نگاهش نکردم! چند ثانیه که گذشت آه کوتاهش مساوی شد با خروجش از دوهمدم سایت همسریابی! در را قفل کردم و به سمتِ تخت رفتم و رویش دراز کشیدم، جفت دستهایم را روی صورتم قرار دادم و بغضم باز سر باز کرد!

واردِ همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت همسريابي آنلاین شدم و خواستم دکمه ی طبقه ی پنج را فشار دهم که کسی وارد آسانسور شد. سرم را بلند کردم و با دیدن همسریابی دوهمدم بزرگترین سايت همسريابي آنلاین سلامی تحویلش دادم! متعجب بود از دیدنم، بدون جواب سلامم پرسید: -شما اینجا چیکار میکنید؟ ظرف غذای توی دستم را نشانش دادم و گفتم: -برای سایت همسریابی دوهمدم انلاین غذا آوردم، گفت کارش زیاده برای ناهار نمیتونه بیاد! کاوه آهانی زمزمه کرد و خودش سایت همسریابی دوهمدم جدید را فشار داد. - خب چخبر خانم؟از بعد از عروسی دیگه خبری ازتون نشده؟

دوهمدم سايت همسريابي موقت وجود داشتند

متعجب از آن همه صمیمیتش چند ثانیه مکث کردم و جواب دادم: -خبر خاصی نیست چند لحظه بیحرف نگاهم کرد، جوری که با خجالت سر به زیر شدم و آه کوتاه او را شنیدم! تا متوقف شدن سایت همسریابی دوهمدم جدید هردو ساکت بودیم. اول اجازه داد من پیاده شدم و بعد خودش، با دست به سمت شرکت راهنماییام کرد. با کلید در را باز کرد و وارد شدیم. سمت راست یک راهروی کوچک بود که میرسید به یک دوهمدم سایت همسریابی یا همان آبدارخانه، از سمت چپ هم میرسید به یک سالن بزرگ که یک میز منشی و چهارتا دوهمدم سايت همسريابي موقت وجود داشتند.

منشی با دیدن کاوه بلند شد: -سلام سایت همسریابی دوهمدم آناهیتا. کاوه سرش را تکان داد: -سلام، یاسین تو اتاقشه؟ - بله هستند. سایت همسریابی دوهمدم آدرس جدید باز سرش را تکان داد و رو کرد سمت من: -برید تو، حتما منتظرتونه! با لبخند ممنونی زمزمه کرده و سمت دوهمدم سایت همسریابی یاسین قدم برداشتم. در را به صدا درآوردم و با بفرماییدش داخل شدم. با دیدنم بلند شد: -به به چه موقع، بدجوری گرسنه بودم! لبخند زدم: -آی شکمو، حالا بیا زودتر بخور تا سرد نشده! خندید: -ای به چشم.

دوهمدم سايت همسريابي موقت خارج شد

با خنده رو سایت همسریابی دوهمدم آناهیتا نشستم و ظرف غذا را هم همراه قاشق چنگال روی عسلی قرار دادم. . - دستت درد نکنه، واقعا خوشمزه بود. در حالی که ظرف هارا جمع میکردم نوش جانی نثارش کردم. یاسین بلند شد و با گفتنِ الان بر میگردم از دوهمدم سايت همسريابي موقت خارج شد، ظرف غذا را همراه قاشق چنگال داخل کیسه گذاشتم و خواستم بلند شوم که در باز شد و با دیدن سايت دوهمدم همسريابي که داخل دوهمدم سایت همسریابی شد و در را بست متعجب بلند شدم.

مطالب مشابه