ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل میلاد
میلاد
31 ساله از گرگان
تصویر پروفایل ابراهيم
ابراهيم
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
43 ساله از ایرانشهر
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
33 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
21 ساله از تهران
تصویر پروفایل سیده فاطمه
سیده فاطمه
44 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل عسل
عسل
25 ساله از تبریز
تصویر پروفایل پویا
پویا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل میثم
میثم
33 ساله از پل دختر
تصویر پروفایل سمیه
سمیه
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل رقیه
رقیه
35 ساله از تبریز

آیا صیغه ساعتی صیغه شرعی است؟

صیغه ماهانه باید بر میگشت؟ یعنی حکم شرعی صیغه ساعتی همون چیزی بود که اونا میخواستن؟ یعنی ممکنه بکشنش؟ بغض توی گلوم رو خفه کردم و به حرف فرمانده فکر کردم.

آیا صیغه ساعتی صیغه شرعی است؟ - صیغه ساعتی


صیغه ساعتی صیغه

عارف غرید: امین قطع کن اینجوری جریتر میشن! ممکنه سر زینب بیارن. به جای صدای حکم شرعی صیغه ساعتی صدای مردی از پشت گوشی جوابم رو داد: صيغه ساعتي صیغه در شیراز صیغه ساعتی صیغه. صدایی سرد و بدون هیچ احساسی. یک لحظه حس کردم توی خطره. سکوتم بیش از حد زن صیغه صیغه ساعتی در تبریز شد که همون صدای سرد گفت: نیازی به مذاکره امشب نیست.

به بگو ما اون دختره رو دقیقا شانزده دقیقه ی دیگه میفرستیم جلوی در سازمان. اون چیزی که میخواستیم رو به دست آوردیم. متعجب گفتم: گوشی صیغه ساعتی صیغه دست تو چکار میکنه؟ تو کی هستی؟ صدای بوق های پی در پی نفسم رو برید. چه خبر شده؟ چرا... محمد عارف با هیجان پرسید: چی شده امین؟ صدای بوق ماشین پشت سری بهم یادآوری کرد که ناگهان زدم روی ترمز و وسط خیابون وایسادم. به خودم اومدم و ماشین رو بردم جلوتر. جلوی سازمان پارک کردم و بدون جواب دادن به  عارف پیاده شدم و به سوی سازمان پرواز کردم.

حکم شرعی صیغه ساعتی و سریع به یکی از بچه ها

نفهمیدم با چه سرعتی رسیدم به بخش و سریع به یکی از بچه ها گفتم شماره موبایل صیغه ماهانه رو رهگیری کنه ببینه کدوم گوریه. از اونجایی که گوشیش اپل بود حدس میزدم بشه راحت تر ره گیریش کرد. اما هیچ! انگار که کال سیستم رو نابود کرده باشن. زن صیغه صیغه ساعتی در تبریز از قضیه رو برای محمدعارف تعریف کردم و کالفه مدام به زنگ میزدم. عارف گفت خب شاید  جاسوس خودشون بوده و یکی از اطالعات ما رو کش رفته مثل اون رم چند ترابایتی که ناگهان گم شد. دقیقا همون شبی که صیغه ساعتی صیغه رو آوردم اینجا! خوب نبود.

توی دفترم وا رفته بودم و عارف هم کنارم نشسته بود و هرچی بقیه همکارا میپرسیدن چیزی نمیتونستیم بگیم! یکی از بچه های حکم شرعی صیغه ساعتی گفت یه ایمیل ناشناس برامون فرستادن که پر از درباره دودمان خاکستریه و حتی محل دقیق قرارگاه هاشون زیر زمین. اون ایمیل هم قابل رهگیری نبود! انگار که از یه کافینت برامون فرستاده بودن. اطالعات تایپ شده نبود. عکس هایی از یه سری کاغذ دستنویس که میتونستم خط صيغه ساعتي صیغه در شیراز رو تشخیص بدم. با محمد عارف، چکیده ای از اتفاقات اخیر رو به طور خصوصی برای شرح دادیم. حتی، یکی از دست خط های صیغه ماهانه رو بهشون دادم تا برن بررسی کنن. سر شانزده دقیقه، خبر آوردن که جلوی در سازمانه.

منتهی بیهوش. محمدعارف و احمد رفتن تا ببرنش بیمارستان. هنوز نمیفهمیدم چه اتفاقی افتاده. خیلی سریعتر از حد تصور اتفاق افتاد. خیلی سریعتر. از قیافهم همه بچه ها فهمیده بودن یه چیزیم هست. ولی حرفی نمیزدن.  از اونی بودم که بتونم حرف بزنم. ولی همه بچه ها زن صیغه صیغه ساعتی در تبریز بودن. اون اطالعات در حدی بود که میشد در یک حمله همشون رو دستگیر یا نابود کرد. روند بازجویی از دودهای دستگیر شده فوقالعاده سخت بود و روی اونها بیشتر آزمایش انجام میدادن تا ازشون بازجویی کنن. برای همین این صيغه ساعتي صیغه در شیراز بیشتر به دردمون میخورد. هرچند به چندین سال پیش مربوط میشد. همونم غنیمت بود. ولی چرا صیغه ماهانه باید بر میگشت؟ یعنی حکم شرعی صیغه ساعتی همون چیزی بود که اونا میخواستن؟ یعنی ممکنه بکشنش؟ بغض توی گلوم رو خفه کردم و به حرف فکر کردم. "سخته ولی برای ادامه دادن، باید فراموشش کنی. این اتفاق برای هرکدوم از ما میتونست رخ بده من، باید صیغه ساعتی صیغه رو فراموش کنم.

مطالب مشابه