ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل رویا
رویا
31 ساله از آستارا
تصویر پروفایل یوسف
یوسف
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
27 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل طاها
طاها
48 ساله از ساوجبلاغ
تصویر پروفایل سما
سما
24 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
40 ساله از مشهد
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از زاهدان
تصویر پروفایل مارال
مارال
29 ساله از کرج
تصویر پروفایل آرزو
آرزو
31 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل آراد
آراد
42 ساله از رشت
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل الناز
الناز
31 ساله از تهران

آیا همسریابی دوهمراز فعالیت دارد؟

چشماشو باز کرد و پتو رو زدم کنار واسش نشست ومنم گوشت هارو نمک زدم و تیکه تیکه کردم همسریابی دوهمراز به جان بخوری حالت بهتر میشه شروع کرد ب خوردن ووقتی خورد

آیا همسریابی دوهمراز فعالیت دارد؟ - همسریابی


آدرس همسریابی دوهمراز

تو آسانسور نشست یه گوشه. .متوقف که شد دستشو گرفتمو پاشد و باهم رفتیم بیرون آریا تلو تلو میخوردو من واسش گریه میکردم آریا تورو سوار شو سوار ماشین شد. و حرکت کردم با یه دستم دست یخ زده آریا رو گرفته بودم همسریابی دوهمراز بیحال سرشو ب صندلی تکیه داده بود با گریه داد زدم همسریابی هلو. نمیدونستم کجا میرم و تو چه حالیم نزدیک بیمارستان پیچیدم تو پارکینگ و داد زدم کمک سایت همسریابی دوهمراز کمک. نگهبان که آریا رو توماشین دید سریع داد زد اون تختو بیارید چند تا پرستار اومدن سمتمون آریای بی جونمو انداختن روتخت و وقتی واسه دکتر همه چیزو توضیح دادم.

دکتر از مسمومیت شدید سایت همسریابی دوهمراز گفت

دکتر از مسمومیت شدید سایت همسریابی دوهمراز گفت و گفت باید معدشو شستشو بدن. بعد معلوم میشه حالش خوبه لحظه ب لحظه کنارش بودن شیلنگو ک تو دهنش فرستادن این من بودم ک جونم آتیش میگرفتو دیوونه میشدم و گریه می کردم کارشون که تموم شد آریا کاملا بی هوش بود وقتی پرسیدم ازشون گفتن که فشار زیاد باعث بی حالیش شده. رفتم بالای سرش صورتش هنوزم به سفیدی میزد موهاش رو پیشونیش ریخته بود موهاشو کنار زدم.

دلم براش تنگ شده بود کاش دماغم بازم میشکست کاش سایت همسریابی دوهمراز کنارم میموند کاش بازم پیشونیمو میبوسید کاش سرم رو پاش بود کاش کاش بازم چشم تو چشم هم بودیم آریا مال من نبود... مال من نبودک اینطوری کنارم بود اما ازم دوربودسرمو گذاشتم رو تخت و دست همسریابی دوهمراز رو گرفتم داشتم گریه میکردم ک خوابم برد. باصدای پرستار که گفت روشکر به هوش اومدین واگرنه خانمتون اینجارو باسیل اشکش غرق میکرد عین ابر بهار اشک میریخت بیدار شدم. منم هنوز سرمو بر نداشته بودم. باصدای پایی معلوم شد ک پرستار رفته.همسریابی دوهمراز بادستش آروم سرمو نوازش کرد.و صدام زد همسریابی دوهمراز به. ..

همسریابی هلو دوست نداشتم بیدار شم

آنا عزیزم. ..همسریابی هلو دوست نداشتم بیدار شم من عاشق همین صدا زدناش بودم.اما نمیشد که من همین جوری وایسم. آروم سرمو برداشتم ببخشید خانمی جانم آریا چرا چشات اینطوری شدن.گریه کردی خواهش میکنم وظیفمه. رفتم و پرسیدم گفت ک مشکلی نداره باشه بزار برم بپرسم واست میارم همسریابی دوهمراز به تشنمه آب میخوام نه واسه کم خوابیه.

یه لیوان آب یه بار مصرف از آب سرد کن واسش ریختم و رفتم سمتش هنوز هم بی حال بود دستمو گذاشتم زیر سرش ویکم اوردمش بالا و آبو کم کم بهش دادم. ممنون بسه خواهش میشه بعد از تموم شدن سرمش دکترگفتن میتونید ببرینش اما چون معدش خالیه تا یه ساعت دیگه چیزی نخوره اگه حالش بد نشد میتونه بخوره اگه ک بد شد باید برگرده. داروهاشو گرفتمو اول اونوسوار ماشین کرد سرشو بیحال تکیه داده بود ب شیشه.

الهی واسه این حالت بمیره. یکم که راه افتادیم تازه فهمیدم اومدیم کجا تا خونه نیم ساعتی راه بود واسه همین آهنگی که تو فلشم ریخته بودم وپلی کردم که حال این روزامو نشون میداد. اگه سایت همسریابی دوهمراز نباشه چی سر من میاد رسیدیم خونه رفتم تو پارکینگ ماشینو پارک کردم.همسریابی دوهمراز رو صدا زدم. آریا. ..آریا جان. چشماشو با بیحالی برداشت و یه نگاه بهم کرد و گفت همسریابی هلو خیلی ضعف دارم. باشه بریم داخل واست حتما یه چیزی درست میکنم..

رفتیم واحدمون همسریابی دوهمراز به رو خوابوندم

بیچاره حق داشت دلو روده شو کلا شستو شودادن. کمکش کردم با هم سوار آسانسور شدیم و رفتیم واحدمون همسریابی دوهمراز به رو خوابوندم رو کاناپه و رفتم پتومو واسش اوردم که بخوابه. همسریابی دوهمراز جان الان واست غذا میارم دستشو گرفتم عین یخ بود و بعد از نیم ساعت چند تیکه از مرغ و ک داخل فر گذاشتم درست شد و رفتم بالای سرش تا گردن زیر پتو بود و موهاش ب هم ریخته بود. صدا زدم. آری. همسریابی دوهمراز پاشو پاشو غذاتو بخور. چشماشو باز کرد و پتو رو زدم کنار واسش نشست ومنم گوشت هارو نمک زدم و تیکه تیکه کردم همسریابی دوهمراز به جان بخوری حالت بهتر میشه شروع کرد ب خوردن ووقتی خورد سرشو به پشتی مبل تکیه زدو منم رو اونیکی مبل نشسته بودم پاشدم ظرفارو برداشتم و یه چای نبات واسش اوردم و گذاشتم کنارش واسه دل پیچه اش خب بود.

مطالب مشابه