ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل فرید
فرید
35 ساله از سنندج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از اراک
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل سامان
سامان
42 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
25 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران

ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم سایت دارد؟

اما نگفت، سعی کرد آرام باشد؛ لبخند را چاشنی صورتش کرد و گفت: خیلی خوبه ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم، فقط گاهی وقتا که خسته میشه یه ذره بی حوصله میشه! 

ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم سایت دارد؟ - صیغه


سایت ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم

اگه شمآره تلفن ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم

اشکِ گوشه ی چشمش را گرفت؛ دستهایش را دور زانوهایش پیچید و خیره به اسمش گفت: دیوونگی کرد ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم، تو که بیخیال بودی چرا این کارو کردی! ؟ میدونی ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم صبح رفته بودم دیدنِ تارا! شاد بود! میخندید! چشماش میدرخشید! انتقامتو گرفته! معین اومد پیشت! قلبم میلرزه وقتی یک درصد احتمال میدم تارا اعدام بشه! بغضش شکست؛ میانِ گریه ادامه داد: -باور کن نابود میشم اگه شمآره تلفن ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم هم ترکم کنه! نابود! دستش را رویِ صورتش قرار داد و هقهقش بلند شد!

آرام شد، سبک و رها! هوا کم کم روبه تاریکی میرفت؛ بلند شد؛ خداحافظی همراه آه و بغض زمزمه کرد و به سمتِ شمآره تلفن ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم که کمی دورتر منتظرش بود، قدم برداشت. کنارش ایستاد و در جواب یاسین که پرسید: -بریم؟ سرش را تکان داد و همراه هم از شمآره تلفن ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم خارج شدند. سوار ماشین توی آن ترافیک کلافه کننده یک ساعت بیشتر طول کشید تا برسند خانه. وارد که شدند بوی مرغ سرخ شده فضا را پر کرده بود و لبخندی قشنگ روی لب شمآره تلفن ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم نشاند.

شمآره تلفن ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم، کاری باهام نداری؟

ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم با صدای در از آشپزخانه خارج شد و یاس با سلامی کوتاه روبهش سمت کاناپه رفت و نشست، ساعت نزدیک شش و نیم بود و یاس نیاز شدیدی به یک دوش آب گرم داشت؛ از جا برخاست و روبه ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم گفت: -من میرم دوش بگیرم شمآره تلفن ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم، کاری باهام نداری؟ نهال لبخند زد: -نه عزیزم برو. یاس هم متقابلا لبخند زد و سمت اتاق رفت، حوله و لباس هایش را از داخل چمدان برداشت و بعد از اینکه مانتو و شالش را در آورد از اتاق خارج شد؛ سمت حمام رفت و یک ساعت تمام زیر دوش خستگی اش را در آورد.

صبح رسیده بود تهران و چند روزی میهمان ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم و یاسین بودبه گفته ی یاسین صبح نوبت مشاور داشت و این برای یاس سخت ترین کار ممکن بود! یادآوری روزهای تلخِ گذشته! چشمهایش را محکم روی هم فشار داد و التماس گونه گفت: -خواهش میکنم نوید، فقط امروزه فردا صبح میرن، زشته خب، نمیگن چرا برای ناهار نیومده، حالا صبحانه به جهنم! ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم mp3 اما انگار نمیشنید، شال گردنش را تنظیم کرد و درحالی که پالتویش را تن میکرد بی حرف سمت در اتاق قدم برداشت که لیندا از پشت بازویش را گرفت؛ ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم mp3 با خشم نگاهش کرد که دست لیندا از بازویش سر خورد و لب زد: -خواهش میکنم!

سمت ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم mp3 رفت

چشم ازش گرفت و با گفتنِ "باشه" اتاق را ترک کرد و لیندا با پوفی بلند که کشید روی تخت نشست! نگاهی به کاناپهی گوشه ی اتاق انداخت که دیشب تنِ نوید را در آغوش گرفته و خوابانده بود! بلند شد؛ سمت ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم mp3 رفت و پتو و بالشت را برداشت و داخل کمد قرار داد. روی تخت را هم مرتب کرد و از اتاق خارج شد. مادرش میزِ صبحانه را چیده بود؛ لبخندی به صورتش پاشید و مادر و ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم کنار هم پشت میز نشستند؛ لیندا خواست برود بقیه را هم بیدار کند که نرگس اجازه نداد؛ آهی کوتاه کشید و گفت: -بشین چند دقیقه مادر و دختری صحبت کنیم.

ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم mp3 باهات چطوره؟

لیندا دوباره نشست و دست به بغل گفت: -بفرما ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم خانم، چی میخوای بگی؟ نرگس کمی من من کرد و بالاخره با کلی جان گندن پرسید: -رفتار ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم mp3 باهات چطوره؟ لیندا ماند چه جوابی بدهد! بقول قدیمیها آنچه عیان است چه حاجت به بیان است! اما نگفت، سعی کرد آرام باشد؛ لبخند را چاشنی صورتش کرد و گفت: خیلی خوبه ازدواج من صیغه میشم اینم شمارم، فقط گاهی وقتا که خسته میشه یه ذره بی حوصله میشه! 

مطالب مشابه