ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سهیل
سهیل
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسام
حسام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل رضا
رضا
21 ساله از کازرون
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل محسن
محسن
33 ساله از یزد
تصویر پروفایل وحید
وحید
38 ساله از تبریز
تصویر پروفایل محمد
محمد
37 ساله از ورامین
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم

از حمسر یابی 81 چه می دانید؟

سمت راست سایت همسریابی 81 قرار داشت که رویش پر از لاک و لوازم آرایشی بهداشتی بود و بغل حمسر یابی 81 جدید هم کاناپه و عسلی قرار داشت.

از حمسر یابی 81 چه می دانید؟ - همسر یابی 81


سایت حمسر یابی 81

روی حمسر یابی 81 جدید چید! 

خیرهاش شدم، بلند شد و سمتم آمد، دستبند را از دستم گرفت و دستم را کمی جلو کشید، دستبند را بست به دست چپم و با تمام سایت همسریابی 81 روی دستم را بوسه زد! خجالت زده لب زدم: -نوید؟! لبش کمی کش آمد: -جانِ نوید! بیشتر خجالت کشیدم، دستش دستم را رها کرد و بلند شد، برگشت سرجایش که گارسون غذاهارا آورد و روی حمسر یابی 81 جدید چید!  شال مشکی رنگم را روی سرم انداختم و با برداشتن کیفم از اتاق خارج شدم. یاسین توی پارکینگ داخل ماشین منتظرم بود، با آسانسور پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه یک دسته گل هم خریدم، مقصدم خانه ی حمسر یابی 81 بود که از دیروز فکرم را مشغول کرده بود. طبق آدرسی که برایم فرستاده بود یک ساعت بعد جلوی در بودیم. - مرسی داداش، برگشتنی خودم میام. لبخند زد: -باشه عزیزم مواظب خودت باش.

با لبخند چشمهایم را بازوبسته کردم و پیاده شدم. وارد محوطه شدم و سلامی کوتاهی تحویل نگهبان دادم. با آسانسور به طبقه ی یازدهم رفتم، جلوی واحدشان توقف کردم و زنگ را فشردم. طولی نکشید که یک خانم نسبتا میان سال که شباهت زیادی با حمسر یابی 81 داشت در را باز کرد: - بفرمایید؟ - سلام، من یاس هستم، دوست همسر یابی 81. خانومه لبخند زد: -سلام عزیزم خوش اومدی بفرما تو، همسر یابی 81 منتظرته من هم متقابلا لبخند زدم و داخل شدم، کفشهایم را درآوردم و گل را سمت خانومه گرفتم که با کلی تشکر از دستم گرفت و سمت داخل راهنماییام کرد.

همسر یابی 81 بود که این حرف را زد

خانه ای بزرگ و شیک رو دروریم بود. - برو بالا عزیزم، حمسر یابی 81 تو اتاقشه! همسر یابی 81 بود که این حرف را زد، لبخندی به چهره ی مهربانش زدم و با گفتنِ با اجازه سمت پله ها قدم برداشتم. به گفتهی مادرش جلوی درب چوبی کرم رنگ که شکل باباسفنجی بهش آویزان بود ایستادم، در را به صدا درآوردم. - بله؟بفرمایید! با لبخند در را باز کرد: -سلام، خانم تنل! حمسر یابی 81 با دیدنم از روی صندلی بلند شد و سمتم آمد، کوتاه بغلم کرد: -سلام، خوش اومدی!

در را بستم و در حالی که نگاهم اتاقش را میکاوید جواب دادم: -مرسی، چه اتاق خوشکلی داری! با دستش مرا سمت کاناپههای صورتی.بنفش راهنمایی کرد و گفت: -چشمات قشنگ میبینن، بنشین. لبخندی به صورتش پاشیدم و روی کاناپه نشستم، همسر یابی 81 با گفتنِ الان میایم از اتاق خارج شد و فرصت خوبی بود که با دقت به اتاقش نگاه کنم. تخت تک نغره ی صورتی.بنفش که درست پایین پنجرهی اتاقش بود و پرده ی توری بنفش رنگی پنجره را پوشانده بود.

بغل تختش پر بود از عکسهای خودش و خانواده اش. سمت راست سایت همسریابی 81 قرار داشت که رویش پر از لاک و لوازم آرایشی بهداشتی بود و بغل حمسر یابی 81 جدید هم کاناپه و عسلی قرار داشت.

مطالب مشابه