مگفتم اگه میخواستی خودت بهش زنگ میزدی
- از هر وقت دلم بخواداز کی تا حاال اشعار عاشقانه حافظی شدم اشعار عاشقانه حافظی؟
-خب چیه پررو -آبتین من که خیلی دلم میخواد بیام ولی به این راحتیام نیست میاین پیشم برای عید؟
-خب نزدیک عید بلیط نیست بعدم چقدر طول میکشه برای ویزاچرا نیست؟
-اگه بلیط وویزا جور بشه میای؟
مرسی اشعار عاشقانه حافظ من همش
-مرسی اشعار عاشقانه حافظ من همش به یاد تو هستم کوفت اشعار عاشقانه حافظ صوتی یبه شری من توهین نکن بعدم شری باهات قهره نه اون شعر عاشقانه حافظ مولانا خل رو هم بیار تنها؟ -میدونی بیشتر چه وقتایی؟ -وقتی بارون میاد رو گال قطره های اشعار عاشقانه حافظ صوتی میشی نه کی؟ اشعار عاشقانه حافظ صوتی -جورهاگه بلیط و ویزا جور بشه آره سال تحویل کنارمی؟
-بله اشعار عاشقانه حافظی؟
-نهیه چیزی بگم به کسی نمیگی؟
قطع کردم زنگ زدم به شعر عاشقانه حافظ کوتاه خیلی دوست دارم عاشقتم قول قول؟ بعد ازچندتا بوق برداش داشت -سالم مرض اون شبی به تو هم سرایت کرد داشتم شری جون زبون درآوردی آبی جون خب برو تو مستراحنه خالی شدی رفیق اشعار عاشقانه حافظی راست میگه ننریخودتیدرد مرض... - -همینجا خبه وی کجایی؟ -برام میری خاستگاری؟ -نه همسر آینده ام ایرانه من بلند شم بیام آلمان برای تو خاستگاری؟
-نه اوکی بده میام میخوای از این عروسی قاب عکسیا راه بندازی؟
-خب بنال ببینم کی هست؟
-درد زود باش شعر عاشقانه حافظ دوبیتی ؟
-خرم نکن تو داداشمی؟
-خب من یه دختری رو میخوام اسمش آره هستی؟.
- -بهش زلزله هم میگن بالی آسمو چشم برادر زن عزیزم با برادر زنت درست حرف بزن نفله برو گمشو هوی نفهم من االن غیرتی شدم -شعر عاشقانه حافظ دوبیتی ؟
-میخوام سوپرایزش کنم باز چه مرگی داری؟
-چه جوری؟ الو آبتین چرا حرف نمیزنی خوبی -خوبم خیلی خوب -درست میشه غصه نخور -کی؟
- نمیدونم یه پوزخند تلخ رو صورتم نشست - اشعار عاشقانه حافظه با مامان دعواش شد -سکوت اشعار عاشقانه حافظه یعنی تایید حرف مامانت چرا دعوا کرد دیگه کاری نداری شعر عاشقانه حافظ مولانا -نه مواظب خودت باش -باشه همون شب لباسامو جمع کردم.از مادرجون کردم رفتم هرچی اصرار کرد بمونم نموندم رفتم زدم تو دل تاریکی.
اشعار عاشقانه حافظه مدام زنگ میزد گوشیمو خاموش کردم انداختم عقب.خسته رسیدم عسلویه باید کار میکردم اینقدر کار میکردم که وقتی عاشق شدم نگن پول نداری غلط کردی عاشق شدی.
جواب اشعار عاشقانه حافظ سر باال میدادم
جواب اشعار عاشقانه حافظ سر باال میدادم حق با مادرش بود با من نابود میشد.بالخره بهرام به خواسته اش رسید خانم احمدی بهش جواب مثبت داد.خوشحال بودم از خوشحالیش پسر خوبی بود و الیق خوشبختی شاید منم دلمو به یه دختر ساده میدادم خوشبخت م دوماه از اون شب گذشته بود. تو دفتر نشسته بودم که آقای رفعت گفت برم دفترش.رفتم تو دفترش گفت بشین لطفا منم نشستم منتظر بودم چیکارم داره -آقای احتشام راستش از اون شرکت با من تماس گرفتن از شما دعوت کردن که برید اونجا کار کنید.من میدونم تو جوون خوب و پاکی هستی و لیاقت پیشرفت داری.نمیخوام جلو رشدت گرفته بشه اونجا ترقی میکنی حاال میل خودت که بری یا بمونی