ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل پژمان
پژمان
35 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل رضا
رضا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل حمید
حمید
37 ساله از قم
تصویر پروفایل علی
علی
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل پريناز
پريناز
37 ساله از مراغه
تصویر پروفایل بهاره
بهاره
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل لینا
لینا
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل فریبرز
فریبرز
44 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل نسیم
نسیم
38 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل رها
رها
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج

اشعار عاشقانه مولانا با تفسیر

بلند شدم دنبال عسل رفتم اشعار عاشقانه مولانا و سعدی در اتاق مهمانشون باز کرد رفتم داخل اونم اومد آبتین بیا اشعار عاشقانه مولانا و سعدی اتاق اماده هست

اشعار عاشقانه مولانا با تفسیر - اشعار


دانلود اشعار عاشقانه مولانا

صدای اعتراضشون رفت اشعار عاشقانه مولانا مثل اینکه کسی خوابش نمیومد بچه ها شما خوابتون نمیاد؟

بیا اشعار عاشقانه مولانا و سعدی اتاق

از خواسته بلند شدم دنبال عسل رفتم اشعار عاشقانه مولانا و سعدی در اتاق مهمانشون باز کرد رفتم داخل اونم اومد آبتین بیا اشعار عاشقانه مولانا و سعدی اتاق اماده هست برو بخواب

نه خوبه راحتم با همین فقط یه لیوان آب لطفا روی کاناپه دراز کشیدم که یکی در زد میخوای یکی از شلوار راحتیای بابا رو برات بیارمنه ممنون چیزی نمیخوای؟

عسل بود با سینی که توش یه پارچ آب و لیوان بود بلند شدم ازش گرفتم و تشکر کردم همونجابله وایساده بود نمیرفت بیرون نگاش کردم دودل بود انگار چیزی میخواست بگه و سخت بود براش نگام کرد ته نگاش چیزی بود که من خیلی وقت پیش منتظرش بودم چیزی شده عسل؟

  • آمدی جانم به قربانت ولی حاالا چرا..
  • . -و با سرعت رفت بیرون چقدر دوست داشت
  • یه روز عسل رو اینجور مهربون ببینم
  • با خودم خودش نخواست تمام رویاهایی

که کنارش داشتمو خراب کرد چشمام داشت گرم میشد دیدم یه چیزی داره رو صورتم راه میره فکر کردم حشره ایی چیزیه پریدم اشعار عاشقانه مولانا و سعدی قیافه خبیث و شیطون شایان رو دیدم یه پرم دستش بود یه کم تو سر وکله هم زدیم خوابیدیم داشتم کم کم فراموش میکردم نمیدونم شایدم کنار اومده بودم و قبول کرده بودم سرنوشتم این حالت تهاجمی که نسبت به فامیلم داشتم کمترشده بود. خواب بودم که احساس کردم صورتم خیس شد چشمامو باز کردم علی و شایان و فرشید بالی سرم بودن شایان دستشو تا ته کرده بود تو پارچ آب میریخت رو صورت من سریع بلند شدم تا اومد فرار کنه پارچ آب خالی کردم رو سرش یه صبح خوب شروعش که خوب بود.ساعت پنج صبح بود همه بچه ها تو حیاط بودیم که شروین تماس گرفت گفت جلو در رفتیم جلو در دست دادم باهاش دیدم شبنمم تو ماشین میدونستم دیروز تند رفتم رفتم کنار ماشینشون

- سالم صبح بخیرسالم صبح بخیرشبنم خانم و از ماشین دور شدم.

بچه ها تقریبا شروین رو میشناختن با شبنمم آشنا شدن. قرار شد فرشید و ببخشید بابت دیروز تند رفتم نامزدش سحر با رویا و نادیا با یه ماشین علی و عسل و شیرین و شایانم با یه اشعار عاشقانه مولانا بلند منم برم تو اشعار عاشقانه مولانا بلند شروین ولی دلم راضی نبود

با حرف شبنم بازم برم تو اشعار عاشقانه مولانا بلند اونا رفتم سمت اشعار عاشقانه مولانا دانلود فرشید که با اونا بیام که یکی دستمو گرفت.

شروین بود میخوام شبنم بهم گفت چی شده باور کن شوخی کرده این دختره بعضی وقتا نمیفهمه چی میگه من معذرت چه فرقی داره جا هست تو اشعار عاشقانه مولانا دانلود فرشیدمگه با ما نمیای؟

اشعار عاشقانه مولانا دانلود شبنم میخواست

- خب پس بیااینجوری نگو من تند رفتم رفتیم سمت اشعار عاشقانه مولانا دانلود شبنم میخواست پیاده بشه بره عقب نذاشتم درعقب باز کردم نشستم حرکت کردیم هیچکس حرفی نمیزد شبنم کوله پشتیشو باز کرد و یه بسته از توش بیرون آورد و گرمن ساندویچ بود گرفتم ازش که این وجدان دردی که داشت کمتر بشه دختر خنگ. رسیدیم کوه و دسته جمعی رفتیم اشعار عاشقانه مولانا و سعدی همینجور که میرفتیم اشعار عاشقانه مولانا متوجه کوله شبنم شدم نمیدونم چی بود داخلش اینقدر سنگین نشون میده قدما تند کردم رفتم کنارش گفتم کوله رو بده با تعجب نگام کرد کولشو داد انداختم رو دوشم و حرکت کردیم این دختر چه جوری میخواست با این بره اشعار عاشقانه مولانا و به خاطر همین رفتار انسان دوستانم نگاه عصبی عسل رو به جون خریدم. یه جای مناسب برای نشستن پیدا کردیم ونشستیم. شبنم اومد کنارم نشست. کوله رو گرفت از داخلش فالکس چایی در اورد برای همه ریخت واقعا چسبید یکساعتی اون اشعار عاشقانه مولانا بودیم صبحانه خوردیم خیلی خوش گذشت

مطالب مشابه