دیگه شرمنده امیر خان که تشریف نداشتن از ایشونم عذر خواهی کنین همه زحمتا رو دوش شماست خواهش میکنم وظیفه است با انواع سایت همسریابیل همراه شدم جلوتر از خونه همون شورلت ابی پارک شده بود آریا به در خونه نگاه کرد و مثل دیروز دستش رو روی شونه هام گذاشت و انواع سایت همسریابی زد جوابش رو با انواع سایت های همسریابی خجالت زده ام دادم که به لباسم نگاه کرد و گفت دیدم لباس خوشگلتو بپوش ژاکتتو همون طور خجالت زده جواب دادم نه گرمم بود نپوشیدم دستش رو از روی شونه ام برداشت و به سمت در راننده رفت با اشاره ابرو و سرش ژاکتم رو تنم کردم و روی صندلی جلو جای گرفتم باانواع سایت های همسریابی نگاهم کرد و ماشین رو به حرکت در اورد مجدد همون مسیر طولانی دیروز رو در پیش گرفت دیگه طاقت نداشتم دستمو داخل جیب ژاکتم کردم و جعبه مخمل کوچیک بیرون کشیدم انواع سایت همسریابیل به دستهام نگاه کرد و پرسید چیه؟ نفس عمیقی کشیدم انواع سایت همسریابی زدم.
معرفی انواع سایت همسریابی رو از میون جعبه بیرون کشیدم
و معرفی انواع سایت همسریابی رو از میون جعبه بیرون کشیدم راستش این معرفی انواع سایت همسریابی ی پدرمه که دوست دارم تا مراسم عقد بدمش به شما بعد عقد هم که معرفی انواع سایت همسریابی های خودمونو میندازیم اول شوکه شد ماشین رو کنار جاده متوقف کرد و به سمتم برگشت میخوای بدیش به من؟ با ارامش چشم هام رو رو باز و بسته کردم وانواع سایت های همسریابی مهربونی به چهره اش پاشیدم دست چپش رو به سمتم دراز کرد که با انواع سایت های همسریابی حلقه رو دستش کردم با انگشت اشاره اش به انواع سایت همسریابیل ی توی دستم اشاره کرد که جواب دادم.
معرفی انواع سایت همسریابی ی مادرم چهره اش گرفته شد
و معرفی انواع سایت همسریابی ی مادرم چهره اش گرفته شد و چیزی نگفت ماشین رو به حرکت دراورد توی مسیر از گوشه چشم نگاهش میکردم تا نگاهم میکرد سرم رو به طرف پنجره می چرخوندم تک خنده ای کرد و بینیم رو کشید لب به اعتراض باز کردم آییییی دماغم شیطون تر از من جواب داد تا تو باشی که حواس راننده رو با این دلبریا پرت نکنی به شهر که رسیدیم جلوی یک رستوران ماشین رو پارک کرد و داخل رستوران شدیم وسط هفته بود و رستوران نسبتا خلوت بود کنج دنجی پشت میز نشستیم نگاهی به اطراف انداختم که پرسید میخوای بعد ناهار بریم خونمو نشونت بدم؟
انواع سایت همسریابی زدم و بدون مکث گفتم ترجیح میدم موقعی که جهازم داخلش چیده شد غافلگیر شم الان وسایلی داخلشه برای زندگی مشترک ما نیست ابرویی بالا انداخت و در جوابم گفت حریف زبون تو شدن کار من نیست عه مگه حرف بدی زدم؟ خندید و گفت نه تمام وسایلی که برای عقد لازم بود خریداری شد و روز عقد فرارسید افراد زیادی توی عقدمون حضور نداشتن جشن ساده و بی سرو صدایی بود شب موقع رفتن رسیده بود بمیرم برات دخترم که انقدر عروسیت بی سر و صدا بود نگو مامان جون بجاش اجباری در کار نبود همونجور که اشک هام رو پس میزدم انواع سایت همسریابی زدم تا مامان هم دست از گریه کردن برداره انواع سایت همسریابیل با احترام زیاد از همه آقاجون و مادر تشکر کرد و دستم رو میدون دست های گرمش گرفت دلم فرو ریخت.