ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل نیما
نیما
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل فریبا
فریبا
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل بهزاد
بهزاد
57 ساله از کرج
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل مسیح
مسیح
51 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل اسماعیل
اسماعیل
29 ساله از ملایر
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل بابک
بابک
52 ساله از کرج
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران

برنامه دوستیابی بین المللی ایرانی

نرم افزار دوستیابی بین المللی؟ برنامه دوستیابی بین المللی لبخندی زدو کف دستمو بوسیدو گفت: نه عزیزم، منم، برنامه دوستیابی بین المللی رایگان -مگه نمرده بودی؟

برنامه دوستیابی بین المللی ایرانی - برنامه دوستیابی


برنامه دوستیابی بین المللی ایرانی

واسه همین چرخیدمو برنامه دوستیابی بین المللی بار واقعا باورم شد که هست، که زندس دیگه اون پوزخند همیشگی رو نداشت...یه لبخند گرم که تمومه جونمو به آتیش میکشید رو لباش بود...نمیدونستم چیکار کنم، بخندم؟گریه کنم؟ فقط تنها کاری که اون لحظه تونستم بکنم...آروم آروم خودمو کشیدم جلو و پریدم تو بغلش. دستامو دور برنامه های دوستیابی بین المللی حلقه کردم و زدم زیر گریه...

جوری هق هق میکردم که تو تمام این مدت نکرده بودم. تیامم دستشو دور کمرم حلقه کرده بود و منو سفت چسبیده بود! بعدچند دقیقه که آروم شدم از بغلش اومدم بیرونو دستامو آوردم بالا و رو گونه هاش کشیدم و گفتم: تو واقعی؟؟یا نرم افزار دوستیابی بین المللی؟ برنامه دوستیابی بین المللی لبخندی زدو کف دستمو بوسیدو گفت: نه عزیزم، منم، برنامه دوستیابی بین المللی رایگان -مگه نمرده بودی؟شوخی بود؟

تیام: چرا دیگه...رفته بودم اون دنیا، ولی دلم برات تنگ شد برگشتم!! با این حرفش، خندم گرفت...خودشم خندید اشکامو پاک کردم و گفتم: هنوز باورم نمیشه...تو چجوری...... حرفمو قطع کرد و گفت: پس گوش کن که واقعا داستانه عجیبیه! دستمو زدم زیر چونم که ادامه داد:

برنامه های دوستیابی بین المللی اومدم بیرون، همش دنبالت میگشتم

وقتی از برنامه های دوستیابی بین المللی اومدم بیرون، همش دنبالت میگشتم که بهترین برنامه های دوست یابی بین المللی گفت که چقد حالت بد بوده و واسه همین به زور فرستادنت ایران. چند روزی که گذشت و حالم بهتر شد، بچه ها واسشون کار پیش اومد و زودتر رفتن و واسه منم برای روزه بعدش بلیط گرفتن...منم صبح از خواب پاشدمو وسایلمو جمع کردم و راه افتادم به سمت نرم افزار دوستیابی بین المللی وقتی رسیدم نزدیکه برنامه دوستیابی بین المللی رایگان بود...

رفتم چمدونمو تحویل دادم که یهو یادم افتاد گوشیمو جا گذاشتم...سریع به یکی از مأمورای اونجا گفتم که میرمو برمیگردم، برنامه دوستیابی بین المللی گفت باشه فقط زود بیا! منم جلدی پریدم و تاکسی گرفتم و رفتم گوشیمو برداشتمو اومدم فرودگاه که چیشد؟گفتن پریده تمام. حالا رفتم پیشه یارو مأموره، میگم آقا من چمدونمو دادم بار..یکم گیج نگام کرد بعد گفت: خودت چرا اینجایی پس؟

گفتم مگه من به شما اطلاع ندادم میرم و برمیگردم؟؟ اونم گفت آقا به من اطلاع دادی به خلبان که ندادی؛پرید گفتم چمدونم خب؟

بهترین برنامه های دوست یابی بین المللی واسه یه شب اتاق رزرو کردم

گفت هیچی دیگه شرمنده...منم خیلی کفری شدمو یکم داد و بیداد کردم و برگشتم بهترین برنامه های دوست یابی بین المللی واسه یه شب اتاق رزرو کردم...از فرداشم که خب هر روزی که رفتم، گفتن برنامه دوستیابی بین المللی رایگان به ایران اخره هفته..

.خلاصه منم یه هفته ای اونجا موندگار شدم تا اینکه چند روز قبله پرواز به اینجا، تو برنامه های دوستیابی بین المللی خوندم که دقیقا همون پروازه هواپیماش سقوط کرده و اتیش گرفته. وقتیم که اومدم ایران، دیدم پرده مشکی زدن مرگ منو تسلیت گفتن... انقد این جملشو بامزه گفت که خندم گرفت!! برنامه دوستیابی بین المللی: خلاصه تو اداره با دیدنم؛دو سه نفر غش کردن، سه چهار نفرم به خودم تسلیت گفتن، پنج شیش تاشونم ١ ساعت بدون حرکت بهم زل زدن حرفاشو خیلی جدی و بدون خنده میزد ولی من خندم میگرفت که از اخر گفت: حالا انقد نخند...

امروز هفتمم بود، بذا بعد چهل...چه خوشحالم نرم افزار دوستیابی بین المللی جوابشو ندادم و با خنده سری تکون دادم که جدی شدو گفت: طنین، خیلی اذیتت کردم، ببخش منو دست خودت نبوده که...بعدشم مرگت سو تفاهم بوده!! و من چقد مشتاقه این سوتفاهم...تیام اومد جلو و دستامو گرفت و گفت: فکرشو میکردی که زنده باشم؟ -نه، اصن برنامه دوستیابی بین المللی رایگان: خب همه چی درست بود و ثابت شده بود که من مردم...مخصوصا اون چمدونم که وسایلام بود...حالا معلوم نیست کدوم بدبختیو جای من دفن کردن

مطالب مشابه