ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل فرناز
فرناز
40 ساله از ری
تصویر پروفایل سعید
سعید
40 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل حسن
حسن
54 ساله از تنکابن
تصویر پروفایل مژده
مژده
33 ساله از رشت
تصویر پروفایل سامان
سامان
38 ساله از کرج
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل ايمان
ايمان
38 ساله از شیروان
تصویر پروفایل پدرام
پدرام
40 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل سید حسین
سید حسین
55 ساله از مشهد
تصویر پروفایل جانان
جانان
40 ساله از تهران

بزرگترین سایت همسر در تهران

صدایش به حدی آروم بود که باعث شد من هم با همون لحن آروم بگم: -نمیدونم. اصالً دست خودم نبود. بی اختیار جاری شدن. بزرگترین سایت همسریابی آنلاین زد

بزرگترین سایت همسر در تهران - همسر


بزرگترین سایت همسر در تهران

مخصوصاً وقتی که با صدایی لوس شروع به سخنرانی میکرد. ریز بودن صداش به حد کافی مزحک بود. بزرگترین سایت همسر رو به سروش کرد و در حالی که میخندید گفت: -من میخوام از سروش جونم که ما رو مهمون دستهای هنرمندش بکنه. و بعد پیانو سفید رنگ نزدیک دستش رونشون داد. نگاهم به روی قاب عکسهای روی پیانو میچرخید که شنیدم: -پری جون میشه من رو معاف کنی؟ سرم رو برگردوندم و به پری نگاه کردم. لبخند زده بود و دهان کوچیکش رو از هم باز کرده بود. چشمکی به روی سروش زد و گفت: -بزرگترین سایت همسر به خاطر پری. خواهش میکنم. امشب شب تولدمه و من از تو این هدیه رو میخوام. قبول کن عزیزم. اه. اه. اه. چرا اینقدر این دختر لوس بود.

چنان عزیزم عزیزم میکرد که انگار چندیدن ساله همسر سروش.ِ سروش سر تکون داد که بچه ها یک صدا گفتند: -سروش، سروش، سروش. خنده ام گرفت. بی اختیار نگاهم به صورت سروش کشیده شد. سروش سر برگردوند و با لبخند به سمت پیانو رفت. زمانی که روی سه پایه پیانو نشست. حس کردم که چقدر این حالت شیرین شده. من درست روبروی پیانو به همراه بهار انتهای سالن ایستاده بودم. سروش دستی به روی پیانو کشید و بعد سر بلند کرد. برای لحظه ای حس کردم که چقدر این نوع نگاه برام آشناست. چقدر بزرگترین سایت همسر نوع نگاه رو.. . آه نه خدا من واقعاً این نوع نگاه رو دوست داشتم؟ اونقدر در نگاهش مکث کرد که بهار به آرنج به پهلوم زد و زمزمه کرد: -پاییز نگاه کن پری داره با چشماش قورتت میده. خنده ام گرفت سر برگردوندم و با دیدن پری که با چشمهایی گرد شده ما رو نگاه میکرد لبخند زدم و در همون حال سری براش به احترام تکون دادم.

بزرگترین سایت همسریابی آنلاین رایگان بزن

با اکراه رو برگردوند و گفت: -خوب بزرگترین سایت همسریابی آنلاین رایگان بزن. فقط به خاطر تو رو بزن.. . ابروهام در هم گره خورد. نگاهم ما بین نگاه بزرگترین سایت همسریابی بین المللی و پری میچرخید. زمانی که برگشتم و به بزرگترین سایت همسریابی نگاه کردم لبخندی زد و گفت: -به افتخار حضور نازنیت میزنم.. . و بعد سرش رو به زیر انداخت. نمیدونم که چرا اما حس کردم که این جمله اش رو به من گفت نه به پری. سریع افکار خوشایند رو از خودم دور کردم و گفتم: پاییز تو چت شده؟ انگار نه انگار داشتی تو آشپزخونه باهاش میجنگیدی. انگار نه انگار ازش متنفری. هیچ معلوم هست چی میگی؟ اما حس غریبی که به تازگی در وجودم شعله کشیده بود بی تفاوت به دنبال همون نگاه آشنا توی چشمای بزرگترین سایت همسریابی آنلاین رایگان میگشت. اما بزرگترین سایت همسریابی بین المللی سر به زیر داشت و با دستاش موسیقی موزونی رو به صدا در اورده بود.

چشمهام رو بستم و به دیوار پشت سرم تکیه دادم. بزرگترین سایت همسر صدای موزیک قشنگ بود. اونقدر در حس زیبایی که تا به حال تجربه اش نکرده بودم غرق شده بودم که نمیفهمیدم همچنان چشمام بسته است و با لبخند دارم فکر میکنم. در سالن جز صدای بزرگترین سایت همسریابی ایران صدای دیگه ای بلند نمیشد. همه با لذت گوش میدادند و لذت میبردند. همون طور که من لذت میبردم. دوست حس کردم که گونه هام از اشک تر شده. چرا؟ برای چی اشک ریخته بودم؟

بزرگترين سايت همسريابي چی شده؟

بزرگترین سایت همسریابی با دیدن نگاه نگران من گفت: -بزرگترين سايت همسريابي چی شده؟چرا گریه میکنی؟ صدایش به حدی آروم بود که باعث شد من هم با همون لحن آروم بگم: -نمیدونم. اصالً دست خودم نبود. بی اختیار جاری شدن. بزرگترین سایت همسریابی آنلاین زد و گفت: -قشنگ میزنه نه؟ نمیدونستم چرا اما بزرگترین سایت همسریابی ایران بدون خواست من از زبانم جاری شد: -قشنگتر از اونی که فکرش رو بخوام بکنم. چقدر هنرمندانه میزنه. بهار دستم رو توی دستش فشرد و زیر لب زمزمه کرد: -مبارکت ای گل من بزرگترین سایت همسریابی حس جدید و آشنای همیشگی. .. از حرفش خنده ام گرفت. با آرامش نفسی عمیق کشیدم و به صدای موزیک گوش سپردم. همه دست میزدند و این تنها من بودم که دستهام رو در آغوش گرفته بودم و به بزرگترین سایت همسریابی بین المللی نگاه میکردم. بزرگترین سایت همسریابی ایران سرش رو چندین بار به نشانه تعظیم و احترام خم کرد و با لبخند تشکر کرد. سر برگردوند و با دیدن من که بدون هیچ گونه بزرگترین سایت همسریابی آنلاین نگاهش میکنم یک تای ابروش رو بزرگترین سایت همسریابی برد و سرش رو تکون داد. در همون لحظه پری دستش رو به دور بازوی بزرگترين سايت همسريابي حلقه کرد و گفت: -وای بزرگترین سایت همسریابی بین المللی خیلی زیبا بود.

مطالب مشابه