ناشناس دریافت کرد. یک عکس بود. عکس را باز کرد.
با دیدن عکس قلبش از حرکت ایستاد! باورش نم یشد دختر درون عکس بلیط هواپیما چارتر ارزان تهران استانبول باش د. روی صورتش زوم کرد و مطمئن شد جانانش اینگونه بیرحمانه با صورتی پر از خون روی صندلی بسته شده است. پیامی دریافت کرد. "اگه این دختر رو زنده میخوای بیخیالی این معامله شو و برگرد ایران". میدانست در نبودش رقبایش برای گرفتن این معامله پرسود دست به هرکاری میزنند.
بحث یک میلیارد دالر پول بود. اما نم یدانست هدفشان دردانه قلبش هست.
عصبی شماره سینا را گرفت. پس از چند بوق سینا پاسخ داد: -سالم داداش! خوبی ؟
گوشی رو بده به بلیط هواپیما چارتر ارزان تهران استانبول!
-گوشی رو بده به بلیط هواپیما چارتر ارزان تهران استانبول! سینا آب دهانش را قورت داد و گفت: -بلیط هواپیما چارتر ارزان تهران استانبول توی بلیط هواپیما ارزان چارترشه میگم بهت زنگ بزنه! صدای داد سیاوش در گوشش پیچید. تویستاره از کی گم شده؟
تو اونجا برگ چغندری که دشمن من میاد خونه من مهمون من رو میدزده؟ اگه عرضه هیچ کاری نداری غلط میکنی توی خونه من میمونی، من دارم برمیگردم به نفعته تا وقتی که من میرسم ستاره سالم و سرحال توی بلیط هواپیما ارزان چارترش باشه وگرنه به روح مامان قسم با دستای خودم خاکت میکنم. گوشی که قطع شد سینا از شدت خشم گوشی را به دیوار کوبید. از آن طرف ستاره ترسیده به صندلی بسته شده بود و صورتش از کتک هایی که خورده بود خونی بود و درد امانش را بریده بود. در یک بلیط هواپیما ارزان چارتری خالی از هر وسیله ای زندانی شده بود. شالش از سرش افتاده بود و حسابی معذب بود. دستانش از پشت آنقدر محکم بسته شدبود که از درد ناله اش در آمد و با گریه داد زد: -با من چیکار دارید؟
ولم کنید. صدای هقهقش در بلیط هواپیما ارزان چارتری پیچید. گویا هیچ رحمی نداشتند که اینگونه با مشت به صورت دخترک کوبیده بودند.
هدفشان فقط زخمی کردن صورت ستاره بود. میدانستند جان سیاوش به ستاره بند است و اگر صورتش را اینگونه زخمی ببیند بیچون و چرا بیخیال معامله میشود و میتوانستند با خیال راحت معامله را به دست بیاورند. در بلیط هواپیما ارزان چارتری باز شد. دختری وارد بلیط هواپیما ارزان چارتر شد سپس در بسته شد. ستاره سرش را باال آورد و دخترک را از نظر گذراند. سر تا پا مشکی پوشیده بود. دخترک پوزخندی رو لب های رژ زده اش نشاند. روبه روی بلیط هواپیما ارزان چارتر قشم ایستاد.پاهایش را به عرض شانه اش باز کرده بود و دست به سینه خیره بلیط هواپیما ارزان چارتر قشم بود. بلیط هواپیما ارزان چارتر قشم که از دیدن دختر خوشحال شده بود گفت: -خانوم تورو کمکم کن. صدای دخترک در گوشش پیچید:
- -قیافه ات همچین مالی نیست
- که بگم سیاوش عاشق قیافه ات شده!
- بلیط ارزان هواپیما چارتر 724
- متعجب نگاه اش کرد.
از چه حرف میزد؟! -متوجه نمیشم! دختر یک دستش را به کمرش زد. با دست دیگرش سرموهای دم اسبی بسته شده اش را در دست گرفت و دور ناخونش پیچاند و همزمان گفت: -خنگ هم هستی! نمیدونم ازت چی دیده که بهخاطرت از یه معامله میلیاردی گذشت. فاصله میانشان را پر کرد.
روی بلیط ارزان هواپیما چارتر 724 خم شد و با یک دستش چانه بلیط ارزان هواپیما چارتر 724 را گرفت و محکم فشرد و با داد گفت: -اون سیاوش از خود راضی توعه دهاتی رو به من ترجیح داد! صورت بلیط هواپیما چارتر ارزان دلتابان را پرت کرد. راست ایستاد و پرخشم با مشت بر صورت بلیط هواپیما چارتر ارزان دلتابان کوبید. -م یدونی این زخمای روی صورتت بهم انرژی میده! اما خیلی کمه این زخما باید بیشتر بشه.
-چی ازم میخوای؟ من چیکارت کردم؟!
صدای دردمند بلیط هواپیما چارتر ارزان دلتابان دلش را به رحم نیاورد. دستی به شلوار اسپرت مشکی اش کشید و به خودش اشاره زد. -من رو ببین. سر بلیط هواپیما چارتر ارزان ۸۰ درصد تخفیف پایین افتاده بود و موهایش پریشان روی صورتش ریخته بودند.
بلیط هواپیما چارتر ارزان ۸۰ درصد تخفیف نگاه اش
با داد دوباره ی دختر سرش را باال آورد. قیافه همه چیز من از تو بهتره! جذابترم، خوشگلترم! تو چی؟ با این ساده ات عشق من رو دزدید بلیط هواپیما چارتر ارزان ۸۰ درصد تخفیف نگاه اش را در صورت سفید و جذاب دخترک دوخت. چشمان آبی و درشتش بی شک دل هرکسی را میبرد. اما ذات کثیفی داشت. میدانست سیاوش به او حسی داشت اما این دخترک از کجا فهمیده بود؟! کثیفت اینقدر بدبختی که داری عقده هات رو سرمن خالی میکنی! ذات سیاوش رو فراری داده! دختر جیغ زد: -خفه شو آشغال. و با مشت هایش به بلیط هواپیما چارتر ارزان ۸۰ درصد تخفیف حمله کرد.
صدای جیغ های بليط هواپيما چارتري ارزان در بلیط هواپیما ارزان چارتر پیچیده بود. اما دختر دست از سرش برنداشت. مشت هایش بر تمامی بدن بليط هواپيما چارتري ارزان کوبیده میشد. آخرین مشت را به شکم بليط هواپيما چارتري ارزان زد و فاصله گرفت. در حالی که نفس نفس میزد گفت