ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل هادی
هادی
44 ساله از ایلام
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل سردار
سردار
60 ساله از تهران
تصویر پروفایل ماه
ماه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل آدونا
آدونا
39 ساله از بروجرد
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل عبدالله
عبدالله
43 ساله از سنندج
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
40 ساله از خوی

بلیط هواپیما ارزان کیش از علی بابا

بلیط هواپیما ارزان کیش بیرون آمد و تند به سمت پدربزرگش رفت. خشایار تمام مدت خیره بلیط هواپیما ارزان کیش بود. زندایی اش مشغول حرف زدن با خاله اش بود

بلیط هواپیما ارزان کیش از علی بابا - بلیط هواپیما


خرید بلیط هواپیما ارزان کیش

خاله اش مانده بود. خوشحال بود. سرانجام این ازدواج را میدانست اما بازهم خوشحال بود. گاهی در فکر فرو میرفت و خودش را نفرین میکرد از اینکه عاشق قاتل خانواده اش شده است و در آخر به این نتیجه میرسید که انتقامم را میگیرم و این مدت از بودن کنار عشقم لذت میبرم. تکلیفش با خودش نیز مشخص نبود لعنت به عشق که اینگونه باعث تغییر آدم ها میشود. در این یک هفته با بلیط هواپیما ارزان کیش اصفهان پیام بازی میکرد از ترس بلیط هواپیما ارزان ساری به کیش جرئت نداشت تلفنی صحبت کند. پیامهای بلیط هواپیما ارزان کیش اصفهان را هم در نبود بلیط هواپیما ارزان ساری به کیش پاسخ میداد. با پدربزرگ و خالهاش مشغول فیلم دیدن بود که صدای پیامک گوش یاش بلند شد. سریع گوشی را چنگ زد و پیام را باز کرد بلیط هواپیما ارزان کیش اصفهان بود: "دلم برات تنگ شده، پس پدربزرگت کی میره؟" خندهاش گرفته بود. بلیط هواپیما ارزان کیش مشهد مثل نوجوان ها رفتار میکرد هی غر میزد:

  • -کی پنجشنبه میشه نامزدی رو بگیریم؟
  • چرا نمیپیچونی بیای منو ببینی؟
  • بابابزرگت کی میره؟
  • اَه خسته شدم نمیتونم تحمل کنم؟
  • بلیط هواپیما ارزان کیش به تهران دوستم داری؟

بلیط هواپیما ارزان کیش مشهد را اینگونه ندیده بود

پس االن پاشو بیا اینجا من نمیتونم دوریت رو تحمل کنم! هیچوقت بلیط هواپیما ارزان کیش مشهد را اینگونه ندیده بود. فردا مراسم داشتند و باز هم بلیط هواپیما ارزان کیش مشهد غر زدنش را شروع کرده بود. جوابش را داد: -عزیزم بابابزرگم جمعه همراه دایی اینا برمیگرده شیراز بعدش میام. میتوانست چهره حرص خورده بلیط هواپیما ارزان به کیش را تصور کند. -داییت اینا چرا فرداشب بعداز مهمونی نمیرن؟ مگه کار و زندگی ندارن؟ لبش را گاز گرفت که نخندد. پدربزرگش با چشم های باریک شده کنجکاو نگاهاش میکرد. نگاه خیره پدربزرگش را دید خودش را جمع و جور کرد و گفت: -پریاست داره مسخره بازی در میاره میگه میخوام نامزدی رو بترکونم!

پدربزرگش یک ابرویش را باال داد و درحالی که نگاهاش را به تلویزیون میداد گفت: مگه سوال پرسیدم توضیح میدی؟! بلیط هواپیما ارزان کیش به تهران که ضایع شده بود جوابی نداد و پاسخ بلیط هواپیما ارزان به کیش را داد: -بلیط هواپیما ارزان کیش تهران این همه صبر کردی یه روز دیگه ام صبر کن من که فرار نمیکنم. خدایا چرا زمان نم یگذرد؟ از غرغر های بلیط هواپیما ارزان کیش تهران کالفه شده بود: بیصدا خندید. دایی سجاد و دایی  اش با زن و بچههایشان امشبباشه، باشه صبر میکنم؛ ولی دیگه نمیذارم از کنارم جم بخوری!

میرسیدند. یک مهمانی ساده در خانه بلیط هواپیما ارزان کیش تهران برگزار میکردند. 

ز سمت بلیط هواپیما ارزان کیش به تهران دایی ها و خاله و عموهایش و پریا دعوت بودند. بلیط هواپیما ارزان کیش تهران را نمیدانست یعنی نپرسیده بود. خانه خاله اش کوچک بود و مناسب مهمانی نبود. با دایی هایش سالم کرد و دختر دایی اش زهرا را در آغوش گرفت و گفت: -خوش اومدی به دلم برات یه ذره شده بود. زهرا پشت چشمی نازک کرد و محکم به شانه بلیط هواپیما ارزان کیش به مشهد زد و گفت: -دروغگو چرا خطت رو عوض کردی -بعد میگم. با زنداییاش اکرم روبوسی کرد و به داخل راهنمایی اش کرد. پسردایی علی اش محمد با همسر و پسر دوساله اش آمده بود. با آنها سالم کرد و پرهام را به آغوش گرفت و لپش را بوسید. پرهام با ناز خندید و با لحن کودکانه اش گفت: -سالم. بلیط هواپیما ارزان کیش پرهام تپل را به خود فشرد و گفت: -علیک سالم وروجک من دلم برات یه ذره شده بود. و دوباره بوسیدش. با فرهود که تازه ماشین را پارک کرده بود و وارد آپارتمان شده بود سالم و علیک کرد و با هم وارد خانه شدند. همه توی پذیرایی نشسته بودند و گرم صحبت بودند. دایی سجادش یک دختر ویک پسر داشت و دایی علی اش هم یک پسر و دختر داشت و همسرش فوت شده بود. آنقدر زنش را دوست داشت که با گذشت 10 سال از فوتش هنور ازدواج نکرده بود و محمد و همسرش فاطمه همراه پدرش زندگی میکردند. بلیط هواپیما ارزان کیش خجالت زده لبخندی زد و پرهام را که بغلش بود را کمی بهبه به عروس خانوم چطوری گل دخترم؟ خودش فشرد و چون روی مبل ها جا نبود پایین کنار زهرا نشست و با لبخند گفت: -خوبم داییجون. علی خندید و گفت: -چه خجالتی ام میکشه. پرهام که پدربزرگش را دید خندید و گفت: -بابا، بابا. -من قربون بابا گفتنت برم بیا پسرپرهام

از بغل بلیط هواپیما ارزان کیش بیرون آمد و تند به سمت پدربزرگش رفت. خشایار تمام مدت خیره بلیط هواپیما ارزان کیش بود. زندایی اش مشغول حرف زدن با خاله اش بود و پدربزرگش و دای یهایش هم مشغول صحبت کردن و بازی با پرهام بودند. فاطمه و محمد هم کنار یکدیگر نشسته بودند و با لبخند به گوشی محمد چشم دوخته بودند. وقتی که کسی حواسش نبود آروم رو به خشایار لب زد: -خوبی ؟

خشایار سرش را تکان داد و رو گرفت. زهرا کنارش نشسته بود خم شد و در گوشش پچپچ کرد. -این خشایار چرا حرف نمیزنه؟

بلیط هواپیما ارزان کیش به تهران نگران گفت

از وقتی اومدیم هیچی نگفته. بلیط هواپیما ارزان کیش به تهران نگران گفت: -نمیدونم. -بریم اتاقت حرف بزنیم؟

مطالب مشابه