وای دخترم تو برگشتی!
من چه کسی بهتر از صیغه روزانه در تهران را میتونستم پیدا کنم که در آغوشش اشک بریزم.
آیهان روبه صیغه روزانه در تهران گفت: - مراکز صیغه در تهران مواظب حوری باش! بارداره. مراکز صیغه در تهران گونه اش را چنگ زد و گفت: خ - مرگم بده آقا... این بچه نکنه بچه آقا آروینه! - آره مراکز صیغه در تهران ولی باید تا اطلاع ثانوی به هیچکی چیزی نگی فهمیدی!
صیغه یابی تهران با تردید گفت: - ولی آقا... آقا آروین که نمی... آیهان میان حرفش پرید و گفت: - صیغه یابی تهران خانوم... تا من بگم نه به کسی حرفی نمیزنی؟ نه چیزی میگی... فهمیدی؟
صیغه یابی تهران همان طور که هم مرا آرام میکرد وهم به آیهان نگاه میکرد گفت: - چشم آقا جان چشمم! از بغل ازدواج موقت تهران ساعتی بیرون آمدم وانقدر سرم درد میکرد که نخواهم درباره حرفهای ازدواج موقت تهران ساعتی و آیهان کنجکاوی کنم. به اتاقی که ازدواج موقت تهران ساعتی در اختیارم گذاشته بود وارد شدم. دکور اتاق عجیب وزیبا بود. دیوارهایش با کاغذ رنگی یاسمنی پوشانده شده بود و رنگ تخت وکمدها تیرهتر و متمایل به بنفش بودند، با پرده سفید ویاسی رنگ و میز آرایشی سفید. جالب وخواستنی بود، سرم را روی بالش گذاشتم و به خواب عمیقی فرو رفتم. بعد بلند شدنم، به سرویس بهداشتی رفتم و سپس یک حمام جانانه کردم.
بدنم کوفته شده بود و انگار صدسال است که خسته راه بودم.
بعد هم از لباس های داخل کمد، یک دست لباس تمیز برداشتم و پوشیدم و سپس روی تخت پاهایم را در آغوش گرفتم ونشستم.
صدای صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم آمد
صدای صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم آمد که میگفت: - خانوم بیدار شدین؟
نگاهم را به سمت در کشاندم و با گفتن بله، صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم وارد اتاق شد.روی دستش یک سینی حاوی خرما و شیر و بیسکوییت بود. رو به من با لبخند گفت: - خانوم جان، نکرده گفتم الان ضعف کردین. یکم از اینا بخورین. رو بهش گفتم: - میل ندارم صیغه روزانه تهران خانوم، دستت درد نکنه!
صیغه روزانه تهران به تختم نزدیک شد و سینی را روی تختم گذاشت. وخودش هم کنار من نشست.
حوری خانوم، به فکر بچه تو شکمت باش. اون چه گناهی کرده؟
با شنیدن کلمه بچه، با اخم گفتم: - بچه ای در کار نیست، این بچه باید بمیره.
این بچه نامشروع صیغه روزانه تهران خانوم، نامشروع. و اشک هایم دوباره جوشیدند. دخترم اینقدر گریه نکن. رو چه دیدی؟ شاید حکمتی تو این کار باشه که باردار شدی.
شاید آقا آروین عقدتون کنه. با ابروهای بالا رفته گفتم: - عقد؟ صدسال سیاهم بمیرم من به عقد اون عوضی در نمیآم. اون یه... اون یه... نمیدانستم در توصیف آروین چه بگویم. صیغه روزانه تهران با آا جان سوزی ادامه داد: - این قدر یه طرفه به موضوع نگاه نکن. من از بچگی تو همین جا بزرگ شدم. آقا آروین اینقدرها هم بد نیست. فقط دیگه نمیتونه... مثل قبل باشه! - مثل قبل؟ یعنی چی؟ آه دیگری کشید و گفت: - از وقتی نازلی خانوم رفت، آقا هم دیگه اون آدم سابق نشد وخواست بلند شود که گفتم: - نازلی کی صیغه روزانه در تهران خانوم؟ دستش را روی دستم گذاشت وگفت