ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل محمد رضا
محمد رضا
37 ساله از کرمان
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل عطا
عطا
51 ساله از تهران
تصویر پروفایل فرید
فرید
31 ساله از ساری
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسام
حسام
31 ساله از تبریز
تصویر پروفایل فریبا
فریبا
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان

بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف ایران

بهترین نرم افزار دوست یابی در اطرافی دیگه مُرد گیسو. چرا نمیتونی این رو به خودت بقبولونی که اون آدم دیگه هیچ وقت برنمیگرده؟

بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف ایران - دوست یابی


تصویر بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف ایران

. لبهایم می لرزید و چشمهایم هوای باریدن داشت. -خودش بود بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف...من دیدمش..خودش بود...اهورای من بود... "اهورای من" در ذهنم معکس شد. اهورای من بود؟ نه، نبود! دیگر نبود، بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف شیراز من مرده بود آن اهورا، دیگر اهورای من نبود. میدانستم، اما ذهنم این را قبول نداشت. در باورهای من او هنوز هم برای من بود. بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف اصفهان تو؟ با خشم روی فرمان ماشین کوبید. -تمومش کن گیسو، این حماقت رو تمومش کن! این بالتکلیفی رو تمومش کن! بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف نشدی؟ فکر میکنی بهش بگی اهورای من اهورای من همه چیز برمیگرده به همون چیزی که بوده؟ بهترین نرم افزار دوست یابی در اطرافی! هیچ چیز نمیشه هیچ تغییری ایجاد نمیشه! فریادش تن لش شده ام را منجمد کرد. نگاه عصبانی اش می ترساندم. -بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف شیراز...اون آدم تموم شد. مُرد! میفهمی؟

بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف اصفهان..یه روزی اومد شد

بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف اصفهان..یه روزی اومد شد همه امید و آرزوت و دل بهش بستی. میدونم چقدر عاشقش بودی. من بهتر از هر کسی میدونم اینا رو...ولی.... بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف شیراز عمیقی کشید و رویش را از من گرفت و به نقطه مقابلش خیره شد. آه پر دردی کشید سرش را تکان داد.صدایش را پایین آورد و با درد نفسش را بیرون داد. -بهترین نرم افزار دوست یابی در اطرافی دیگه مُرد گیسو. چرا نمیتونی این رو به خودت بقبولونی که اون آدم دیگه هیچ وقت برنمیگرده؟ بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف پای قولی که دادی نمی ایستی؟ چرا کاری میکنی روزی صد بار از خدا مرگ بخوام که پاشو به زندگیت باز کردم؟چرااااا؟ چرا انقدر به من عذاب وجدان می دی که بشینم و فکر کنم که شاید من هم خیلی از بهترین نرم افزار دوست یابی در اطرافیا مقصر بودم و اگه به خاطر من نبود، این اتفاقات نمی افتاد. نمیشه به خاطر منم شده یکم رعایت کنی؟ محکم روی فرمان ماشین کوبید و لعنتی را بارها زیر لب تکرار کرد. زبانم قفل شده بود. میدانستم بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف عذاب سنگینی را تحمل میکند. تمام این مدت میدانستم که او شاید حتی بیشتر ازمن عذاب میکشد اما غرق در دنیای خودم بودم و هیچ کس را نمیدیدم و اهمیتی نمیدادم. دستم را به آرامی به سمتش دراز کردم و روی شانه اش گذاشتم. تکان نخورد، واکنشی هم نشان نداد. -بسه بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف شیراز. خواهش میکنم. مامان، بابا، دیگه نا ندارن...حالشون خوب نیست. نمیخوان به روت بیارن ولی دیگه اونا هم خسته شدن. تا کی میخوای اون آدم رو از بهترین نرم افزار دوست یابی در اطرافی با ارزش تر بدونی؟ تا کی میخوای این راه رو ادامه بدی؟ گلویم خشک شده بود و لبهایم ترک برداشته بود. زبانم را روی لبهای خشکیده ام کشیدم و چند بار آب دهانم را قورت دادم تا بلکه این گلوی خشکیده ام کمی تر شود اما.. -من...من...آتیال..قول میدم.. به تندی رویش را به سمتم برگرداند و انگشت اشاره اش را به سمتم گرفت. -نه...! قول نده...بسه هر چی قول ازت شنیدم. قول نمیخوام...بهترین نرم افزار دوست یابی در اطرافیا کن. اراده کن...بخواه! مکثی کرد و نگاهش رنگ مالیم تری به خود گرفت. دستش را روی دستم گذاشت. -نمیدونی بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف badoo...نمیدونی تمام این مدت من پا به پات مردم و زنده شدم. پا به پات نفسم برید، از اینکه اون آدم رو بهترین رفیقم میدونستم و هیچ وقت نشناخته بودمش. از اینکه عشقی رو وارد زندگیت کردم که نفستو بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف اصفهان نفس خودمم رفت گیسو. اما خواهش میکنم. بیا همینجا تمومش کنیم. همین امشب پرونده اهورا نیک سرشت رو ببندیم. از فردا واقعا یه زندگی جدید بسازیم. از فردا همه چیز، واقعی قشنگ باشه.

باشه بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف badoo؟ بیا برگردیم

باشه بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف badoo؟ بیا برگردیم به همون موقع ها که اهورا نامی نبود. همون موقع ها که مامان از دیوونه بازی های ما عاصی میشد. همون موقع ها که بابا موهاش سفید نشده بود.. لبهایم می لرزید و چشمهایم هوای باریدن داشت. -خودش بود بهترین نرم افزار دوست یابی در اطرافیا...من دیدمش..خودش بود...اهورای من بود... "اهورای من" در ذهنم معکس شد. اهورای من بود؟ نه، نبود! دیگر نبود، اهورای من مرده بود آن اهورا، دیگر اهورای من نبود. میدانستم، اما ذهنم این را قبول نداشت. در باورهای من او هنوز هم برای من بود. -اهورای تو؟ با خشم روی فرمان ماشین کوبید. -تمومش کن گیسو، این حماقت رو تمومش کن! این بالتکلیفی رو تمومش کن! خسته نشدی؟ فکر میکنی بهش بگی اهورای من اهورای من همه چیز برمیگرده به همون چیزی که بوده؟ نههههه! هیچ چیز نمیشه هیچ تغییری ایجاد نمیشه! فریادش تن لش شده ام را منجمد کرد. نگاه عصبانی اش می ترساندم. -گیسو...اون آدم تموم شد. مُرد! میفهمی؟ میدونم..یه روزی اومد شد همه امید و آرزوت و دل بهش بستی. میدونم چقدر عاشقش بودی.

من بهتر از هر کسی میدونم اینا رو...ولی.... نفس عمیقی کشید و رویش را از من گرفت و به نقطه مقابلش خیره شد. آه پر دردی کشید سرش را تکان داد.صدایش را پایین آورد و با درد نفسش را بیرون داد. -ولی دیگه مُرد گیسو. چرا نمیتونی این رو به خودت بقبولونی که اون آدم دیگه هیچ وقت برنمیگرده؟ چرا پای قولی که دادی نمی ایستی؟ چرا کاری میکنی روزی صد بار از خدا مرگ بخوام که پاشو به زندگیت باز کردم؟چرااااا؟ چرا انقدر به من عذاب وجدان می دی که بشینم و فکر کنم که شاید من هم خیلی از جاها مقصر بودم و اگه به خاطر من نبود، این اتفاقات نمی افتاد. نمیشه به خاطر منم شده یکم رعایت کنی؟ محکم روی فرمان ماشین کوبید و لعنتی را بارها زیر لب تکرار کرد. زبانم قفل شده بود. میدانستم بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف برای ایفون عذاب سنگینی را تحمل میکند. تمام این مدت میدانستم که او شاید حتی بیشتر ازمن عذاب میکشد اما غرق در دنیای خودم بودم و هیچ کس را نمیدیدم و اهمیتی نمیدادم. دستم را به آرامی به سمتش دراز کردم و روی شانه اش گذاشتم. تکان نخورد، واکنشی هم نشان نداد. -بسه گیسو. خواهش میکنم. مامان، بابا، دیگه نا ندارن...حالشون خوب نیست. نمیخوان به روت بیارن ولی دیگه اونا هم خسته شدن. تا کی میخوای اون آدم رو از خانوادت با ارزش تر بدونی؟ تا کی میخوای این راه رو ادامه بدی؟ گلویم خشک شده بود و لبهایم ترک برداشته بود. زبانم را روی لبهای خشکیده ام کشیدم و چند بار آب دهانم را قورت دادم تا بلکه این گلوی خشکیده ام کمی تر شود اما.. -من...من...بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف برای ایفون..قول میدم.. به تندی رویش را به سمتم برگرداند و انگشت اشاره اش را به سمتم گرفت. -نه...!

قول نده...بسه هر چی قول ازت شنیدم. قول نمیخوام...عملی کن. اراده کن...بخواه! مکثی کرد و نگاهش رنگ مالیم تری به خود گرفت. دستش را روی دستم گذاشت. -نمیدونی گیسو...نمیدونی تمام این مدت من پا به پات مردم و زنده شدم. پا به پات نفسم برید، از اینکه اون آدم رو بهترین رفیقم میدونستم و هیچ وقت نشناخته بودمش. از اینکه عشقی رو وارد زندگیت کردم که نفستو برید؛ نفس خودمم رفت گیسو. اما خواهش میکنم. بیا همینجا تمومش کنیم. همین امشب پرونده اهورا نیک سرشت رو ببندیم. از فردا واقعا یه زندگی جدید بسازیم. از فردا همه چیز، واقعی قشنگ باشه. باشه گیسو؟ بیا برگردیم به همون موقع ها که اهورا نامی نبود. همون موقع ها که مامان از دیوونه بازی های ما عاصی میشد. همون موقع ها که بابا موهاش سفید نشده بود.کمرش خم نشده بود. گیسو، بابا رو دیدی؟ قامتشو نگاه کردی؟ بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف خود چطور؟ دیدی زیر چشماش چه گود افتاده؟ هر شب صدای گریه هاشو شنیدی؟ گیسو، دلیل بده بهشون برای زندگی. درد تو داره میکشتشون اما دم نمیزنن. تو که میدونی مامان چقدر به اون احمق وابسته بود. تو که میدونی درد نبودنش داره مامانو نابود میکنه. تو که میدونی بابا چقدر داره از بی خبری عذاب میکشه

مطالب مشابه