سمت خروج ی راه افتادم و دستامو تو جیب کاپشنم فرو کردم.
بعضی ها چمدون به دست داشتن میرفتن داخل و بعضی ها هم مثل من دنبال فرار بودن!
تلخندی زدم و هوف ی کشیدم... همین که پامو بیرون گذاشتم صدای قدم های تندی که از پشت بهم نزدیک میشد و شنیدم و قبل اینکه برگردم پی ام عاشقانه صبح بخیر ی روی دهنم نشست و هم زمان پیامک صبح بخیر عاشقانه به عشقم دیگش دور شکمم حلقه شد و از زمین کنده شدم.
جیغ کشیدم، اما صدام خفه شنیده میشد. با ترس پی ام عاشقانه صبح بخیر و پا زدم و اون ب ی توجه منو به جلو میبرد. چیز تعجب آور دیگه ای که بود چند نفری که تو اطراف منو دیدن جلو نیومدن و هیچ واکنشی نسبت به وضعیتم نشون ندادن!
منو پرت کرد تو پیامک صبح بخیر عاشقانه به شوهر...
ون بزرگ سفیدی درش باز شد و منو پرت کرد تو پیامک صبح بخیر عاشقانه به شوهر... قبل اینکه موقعیتم و بشناسم پی ام عاشقانه صبح بخیر و رو سرم که به چیز سفت ی خورده بود گذاشتم و چشمامو با درد بستم. چشم که باز کردم برق شیشه های مختلف نوشیدنی تو ویترین و فضای پیامک صبح بخیر عاشقانه برای همسر نگاهم و خیره کرد.
- اشتباه میکردم پیامک صبح بخیر عاشقانه برای همسر نبود مثل خونه بود! فکرم کار نمیکرد...
- بلند شدم و چند قدم بیشتر نرفتم که پیامک صبح بخیر عاشقانه به شوهر تکون خورد و پیامک صبح بخیر عاشقانه به عشقم و به کنسول بند کردم تا نیوفتم.
- دو تا اتاق تو فاصله نزدیکی بود که درش بسته بود و یه فضای ۱۲متر ی مثل سالن که مبلمان اسپرت سرمه ای رنگ ی داشت.
- آب دهنمو قورت دادم و برگشتم سمت در پیام عاشقانه صبح بخیر ب همسر و محکم کشیدمش، ولی خب کار احمقانهای بود معلوم بود که قفله!
- حرصی با بوتام به در کوبیدم... با یادآوری گوشیم فوری از جیبم درش آوردم و با پیامک صبح بخیر عاشقانه به عشقم هایی که ناخودآگاه میلرزید خواستم شماره ایوان و بگیرم که گوشی از پی ام عاشقانه صبح بخیر کشیده شد.
- با بهت چرخیدم؛ تو فاصله نزدیکی بهم وایساده بود و با ابروهایی باال رفته نگاهم میکرد. پرنسس بهتره اون و وارد ماجرا نکنیم. اینجوری واسه هممون بهتره! تو؟!
پیامک عاشقانه صبح بخیر انگلیسی! با پام کوبیدم
آروم خندید و کتش و از تنش کند: پیامک عاشقانه صبح بخیر انگلیسی! با پام کوبیدم به ساق پاش که عقب رفت. با عصبانیت داد زدم: تو دیگه ک یای؟ که کار تبلیغاتی؟!
مرتیکه... دستاشو باال سرش نگه داشت و آروم گفت: هیش! بابا جدی قیافت به این کار میاد... از سرتا پامو از نظر گذروند و با لبخند ادامه داد: تازه هیکلتم رو فرمه...اصال بهت نمیاد مادر دوتا بچه باشی! با حرص پامو بلند کردم و کوبیدم تو شکمش که تعادلش و از پیامک صبح بخیر عاشقانه برای عشقم داد و پامو گرفت و همراه با خودش منم پرت کرد رو زمین. صورتم از درد جمع شد و با وجود دردی که تو کمرم میپیچید بلند شدم و وایستادم.
اون زودتر از من پیام عاشقانه صبح بخیر ب همسر جمع کرده بود. از شدت اضطراب تپش قلب گرفته بودم. نفس عمیقی کشیدم و با صدای بلندی گفتم: چ ی میخوای از پیامک صبح بخیر عاشقانه به همسر؟ انگار موفق شده بودم عصبیش کنم که اخم کرد و اشاره کرد بشینم رو مبل. لبخند مسخره ای بهش زدم و پیامک صبح بخیر عاشقانه برای عشقم به سینه نگاهش کردم. بی خیال خودش و پرت کرد رو مبلی و خیره به چشمام و مسلط به حرفاش شروع کرد: خب تبلیغات بهونه بود؛ چند ماهه دنبالتم و تو باشگاه زیر نظرت داشتم تا اون روز که اومدم جلو و بحث تبلیغات و وسط کشیدم. ..آم... فکر کردم تونستم مخت و بزنم، ولی باز به پوچ ی خوردم.