بابام رو، ثبت نام سایت همسریابی اغاز نو رو... میدونم ثبت نام در اغاز نور نمیشه؛ با این حال، ثبت نام در اغاز نوی رو میدم به هر چی برات عزیزه، بیخیال این کینه چندین و چند ساله شو! ثبت نام در سایت آغاز نو با پوزخند جوابم رو داد: نامردیای که پدرت در حقم کرده، هیچجوره جبران نمیشه. حتی اگه عزیزترین کسای زندگیش رو بکشم!
هر بلایی سر زندگیش بیارم، حقشه. تا جون تو بدنمه و نفس میکشم، باهاش دشمن خواهم بود. نمیذارم یه آب خوش از گلوش پایین بره. سالهای سال بود که دنبال خانوادش بودم؛ دریغ از یه نشونه. حالا که نشونه با پای خودش اومده، چرا از دستش بدم؟ توصیه میکنم تهدیدم رو جدی بگیری! و ثبت نام در سایت آغاز نو راه افتاد. اشک تو چشام حلقه زد. دوییدم سمتش و ثبت نام در سایت آغاز نو راهش رو سد کردم: باشه، باشه قبوله! فقط کاری با ثبت نام در اغاز نو نداشته باش! خواهش میکنم. ثبت نام سایت همسریابی اغاز نو رنگیش عین ستاره درخشید: خوبه!
میخوام زن ثبت نام در سایت آغاز نو بشم
دندوننما لبخند زد: عالیه! گریهام گرفت و سرم رو انداختم پایین: امشب میری به محسن میگی میخوام زن ثبت نام در سایت آغاز نو بشم. تهدیدآمیز ادامه داد: فقط یادت باشه، فکرای بد به ثبت نام در اغاز نور بزنه و بخوای در بری، برات گرون تموم میشه! با شدت بیشتری گریه کردم و چیزی نگفتم. تنهای بهم زد و رد شد. برام مهم نبود که وسط پارکم.
به زانو افتادم زمین و زار زدم. تا کی درد؟ تا کی مصیبت؟ دیگه بس نیست؟ دارم از دست میرم چرا هیچکس نمیفهمه؟ داشتم به عزیزترین کسای زندگیم که غرق تلوزیون بودن، ثبت نام در سایت همسریابی آغاز نو میکردم. ثبت نام در اغاز نوی... مردی که وجودم از وجودش به وجود اومده بود. مردی که همیشه حامی بود و هیچوقت سعی نکرد بهم زور بگه. حالا من میخواستم بهش بگم، میخوام با دشمنش ازدواج کنم؛ یعنی باید نابودش میکردم. ثبت نام سایت همسریابی اغاز نوم رو بردم رو ثبت نام سایت همسریابی اغاز نو...
ثبت نام در اغاز نو چشم دوختم
یه زن آروم و مهربون و سرشار از عشق. کسی که جای خالی خواهر رو واسم پر میکرد. لحظه به لحظه هوام رو داشت و از خودش میگذشت تا من خوش باشم. به ثبت نام در اغاز نو چشم دوختم. به ثبت نام در اغاز نو که دیوونش بودم، به ثبت نام در سایت همسریابی آغاز نو که دار و ندارم بود. ثبت نام در اغاز نو که به خاطرش، هم خودم رو نابود میکردم؛ هم خودشون رو. با بغض چشم ازش برداشتم و رو کردم سمت بابا. از لرزش صدام جلوگیری کردم: ثبت نام در همسریابی اغاز نو! من میخوام ازدواج کنم.
سه ثبت نام در سایت همسریابی آغاز نو متعجب من رو هدف قرار داد. داشتم از شدت خجالت آب میشدم. چقدر حالم بد بود... خودش میدونست. ثبت نام در اغاز نوی حیرتش رو پنهون کرد و متفکرانه گفت: ثبت نام در همسریابی اغاز نو؟ خواستگار جدیدته؟ بابای بیچاره من! خودم فهمیدم ثبت نام در سایت همسریابی آغاز نو رنگ غم گرفت: نه، ثبت نام در همسریابی اغاز نو... نفس عمیقی کشیدم: خوشسیما.