ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل نگار
نگار
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل شادی
شادی
25 ساله از رشت
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل سهیلا
سهیلا
44 ساله از زنجان
تصویر پروفایل کامران
کامران
30 ساله از کازرون
تصویر پروفایل امیر
امیر
32 ساله از تبریز
تصویر پروفایل غلام
غلام
54 ساله از کهگیلویه
تصویر پروفایل آرام
آرام
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل کامبیز
کامبیز
44 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل امیرحسین
امیرحسین
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیلا
شیلا
59 ساله از کرج
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
47 ساله از اصفهان

ثبت نام در سایت دوستیابی در استان سمنان

سایت دوستیابی در استان سمنان سری تکون داد و دوباره گفت آقای محترم با شمام! قورباغه هیچ تکونی نخورد که سایت دوستیابی استان سمنان ادامه داد آقای عزیز!

ثبت نام در سایت دوستیابی در استان سمنان - سایت دوستیابی


سایت دوستیابی در استان سمنان

پسر بچه که ذوق کرده بود، شیشه رو آورد جلو و بازش کرد. همون لحظه قورباغه پرید بیرون و باعق جیغ زنا شد. مسیحا هم رفت پیش سایت دوستیابی استان سمنان و پسر بچه و کنار سایت دوستیابی در استان سمنان وایساد. با عشق، بهش خیره شدم. کت شلوار انقد بهش میاومد و قشنگش کرده بود که اصلا حد نداشت. قورباغه وسط وایساده بود و تکون نمیخورد. سایت دوستیابی استان سمنان شروع کرد به مسخره بازی آقا!

دوستیابی سمنان سرش رو کمی خم کرد

دوستیابی سمنان سرش رو کمی خم کرد و کنار گوش دوستیابی سمنان گفت از بچه های امیدیه است. من که میدونستم اینا دارن ادای چی و کی رو درمیآرن، غش غش میخندیدم. سایت دوستیابی در استان سمنان سری تکون داد و دوباره گفت آقای محترم با شمام! قورباغه هیچ تکونی نخورد که سایت دوستیابی استان سمنان ادامه داد آقای عزیز!

همون لحظه، قورباغه خیلی ناگهانی از جا پرید و یه جهش به سمت سایت دوستیابی در استان سمنان کرد. دوستیابی سمنان خندید و سایت دوستیابی در استان سمنان بلند شد، قدمی به عقب برداشت و با لحنی که آمیخته به خنده بود، خطاب به قورباغه گفت من عذرخواهی میکنم. بعد یه کم مکث، اضافه کرد احمدوند هستم. بعد با سایت همسریابی سمنان شروع کردن به خندیدن. من و مریمم تموم این مدت ذوق مرگ شده بودیم و یه سره میخندیدیم. یهو وسط خنده ها، یاد رها افتادم. رهایی که پا رو قلبش گذاشت و دوستیابی سمنان رو رها کرد؛ رهایی که از اولشم نفر سوم بود.

خیلی براش ناراحت بودم و خودم رو نمیتونستم ببخشم؛ چون خوب میدونستم خواستن و نرسیدن یعنی چی. شاید رها فقط یه قربانی بود. طلاق گرفت؛ ولی میدونستم تا عمر داره، دلش پیش سایت دوستیابی استان سمنان است. وارد آشپزخونه شدم. با بیخیالی به سمت لباسشویی قدم برمیداشتم که چشمم افتاد به کاغذ رو اوپن. به سمت اوپن تغییر مسیر دادم. تا چشمم به بلیط سایت همسریابی سمنان افتاد، جیغ خفیفی از سر خوشحالی کشیدم. به کاغذ کوچیکتری که زیر بلیط بود چشم دوختم.

برش داشتم. با خط خوش نوشته شده بود «صدای یک پرواز، سقوط یک فرشته، آغاز یک معراج، شروع یک زندگی، تولدت مبارک! » با دو خط فاصله، یه متن دیگه نوشته شده بود «میدونم این کادو رو بیشتر از هر کادوی دیگهای دوست داری. تولدت مبارک خانمم! » لبخندی زدم و رفتم سمت ماشین لباسشویی. لباسا رو در آوردم و راهم رو به سمت حیاط کج کردم. از آشپزخونه بیرون میرفتم که سایت همسریابی سمنان، توپ به دست، با سرعت دویید و محکم خورد به من. هیکل ریزه میزش پخش زمین شد و توپ آبی رنگش افتاد و قل خورد. دست کوچیک و تپلش رو گذاشت زیر آرنجش و با لحن و لهجه بچگونه گفت آخ سایت همسریابی سمنان! 

مطالب مشابه