ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل آرش
آرش
40 ساله از کرج
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسین
حسین
53 ساله از تهران
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل مهراد
مهراد
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسام
حسام
31 ساله از تبریز
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل فریبا
فریبا
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مسعود
مسعود
37 ساله از تهران

ثبت نام در سایت معتبر دوستیابی

سایت معتبر دوستیابی ایرانی داری میگی؟؟این رفتارت واسه چیه؟؟ سایتهای معتبر دوست یابی کالفه دستی تو موهاش کشید و گفت: تمنا باید واست توضی....

ثبت نام در سایت معتبر دوستیابی - دوستیابی


تصویر ثبت نام در سایت معتبر دوستیابی

یه جواب دندون شکن بهش بدن که سایت معتبر دوستیابی تهران زودتر گفت: هستی مگه بدش میاد؟ اونم لنگه بردیاس...سایت معتبر دوستیابی ایرانی تو جمع همش کنار این تحفه) به بنده اشاره کرد (میشینه و پچ پچشون به راهه؟ سایت معتبر دوستیابی سری تکون داد و گفت: ارع راست میگی تو این یه ماه بزور صدای این دوتا رو ماشنیدیم خم شدم چوبا رو بستم به پامو همونجوری که میرفتم سمت هستی اینا گفتم: کمتر زر بزنین بیاین بریم ببینیم این سه تا کجا رفتن سامیار با صدای ارومی گفت: زن ذلیلی دیگه کاریشم نمیشه کرد با یه حرکت چرخیدم سمتشو زدم پس کلش باخنده گفتم: بزار نوبت خودت بشه میبینیم دختره روچطوری فراری میدی... سایت معتبر دوستیابی درحالی که ازخنده داشت دار فانی رو وداع میگفت بزور گفت: میترسم دختره... ازدست..سام..سامیار...سر به. بیابو.... داشت جون میکند بقیشو بگه که سامیار با حرص گفت: اه خفه شو دیگه یکسره فک میزنه...تمنا چجوری تورو تحمل میکنه؟؟

بعد ازاین حرف راه افتاد سمت بچها نفسمو فوت کردم و روبه قیافه اویزون سایت معتبر دوستیابی ایرانی گفتم: بیا بریم بچه بق نکن بازاین قاطی کرده باهم راه افتادیم سمت بچها نزدیک قله بودیم که هستی و سایت معتبر دوستیابی تهران و محیا از بینمون با سرعت رد شدن سریع برگشتم سمت عقب و داد زدم: مواظب باش هستی! سرش روبه جلو بود دستشو توهوا تکون دادو به راهش ادامه داد...

رسیدیم نوک کوه تا خواستم شروع کتم آرمین از پایین داد زد_بردیا صبر کن باهم بریم سرمو تکون دادمو منتظر شدم چند مین بعد امیرو ارمین و ساغرو طناز در اخرم تمناو هستیو محیا اومدن...همه به ردیف کنار هم وایسادیم و با یک دو س ٔه سایت های دوستیابی معتبر پریدیم! شیب کوه زیاد بود و سرعتمون زیاد...از چنتا تپه که گذشتیم یهو یه دختره از سمت چپ جهت گرفت طرف سایت معتبر دوستیابی دقیقا جلوش موند ارتانم چون انتظارشو نداشت نتونست سرعتشو کنترل کنه و دوتایی محکم افتادن زمین.... سریع رفتم کنارشون و بازوشو کشیدم بااین حرکتم انگار به خودش اومد و از جاش مثل فنر پرید و ایستاد...دختره هم بلند شدو بااخم داد زد_اقا حواست کجاست؟کوری؟؟ادم به این بزرگیو نمیبینی؟؟

سایت معتبر دوستیابی تهران با عصبانیت گفت: من کورم یاشما؟

سایت معتبر دوستیابی تهران با عصبانیت گفت: من کورم یاشما؟؟مثل اینکه شما یهو پریدی جلوی من! حاال به جای معذرت خواهی طلبکاری؟؟؟ دختره بلندتر دادزد_من معذرت بخوام؟؟تو بااین هیکلت. حاال من معذرت خواهی بکنم؟؟ سایت معتبر دوستیابی ایرانی خواست جواب بده که امیر زودتر گفت: باشه خانوم...تقصیر این دوستمون بود شما به بزرگیه خودت ببخش پشت بند این حرف پوزخندی زد که دختره از حرص کبود شد بعد از چند ثانیه با حرص راه افتاد و ازمون دور شد... با رفتن دختره به سایت های دوستیابی معتبر نگاه کردم خیره شده بود به زمین...مطمئنا تو فکر اتفاقی افتاده بود...تمنا چوبای اسکیو با حرص از پاش جدا کرد و پرت کرد بین برفا با عصبانیت راه افتاد سمت پایین...

سایت های دوستیابی معتبر ایرانی سریع اسکیاشو دراورد

سایت های دوستیابی معتبر ایرانی سریع اسکیاشو دراورد و گفت: بردیا من برم دنبالش االن بهتره تنها نباشه سرمو تکون دادم و گفتم: مواظب خودت باش تند سرشو تکون دادو رفت سمت تمنا که سایت معتبر دوستیابی زودتر رسید بهش و جلوش وایساد و گفت: چته تمنا؟واسه چی اینجوری میکنی؟فاصلشون با ما کم بود و صداشون راحت میومد تمنا داد زد_برو کنار ارتان حالم ازت بهم میخوره سایت معتبر دوستیابی ایرانی داری میگی؟؟این رفتارت واسه چیه؟؟ سایتهای معتبر دوست یابی کالفه دستی تو موهاش کشید و گفت: تمنا باید واست توضی.... پرید وسط حرفش و گفت: هیس هیچی نگو نمیخوام صداتو بشنوم سایت های دوستیابی معتبر ایرانی جیغ زد_تمنا مرد... برو کنار ارتان اروم خودشو کشید کنار که تمنا با سرعت از کنارش رد شدو هستیم دویید دنبالش...همه نشستیم رو زمین و سایتهای معتبر دوست یابی همونجایی که ایستاده بود نشست...

مطالب مشابه