ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل ابوالفضل
ابوالفضل
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل علی
علی
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل صفورا
صفورا
31 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل ماریا
ماریا
48 ساله از گرگان
تصویر پروفایل ابراهیم
ابراهیم
36 ساله از ممسنی
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل آرش
آرش
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل علی
علی
43 ساله از قزوین

ثبت نام در سایت همسریابی اغاز آسان است؟

همسریابی اغاز بعد از یک هفته تماس گرفت و بعد از احوال پرسی کوتاه گفت: همسريابي اغاز نو ورود به خانم من نمی دونم همسریابی اغازی نو چه اصراری برای پس دادن..

ثبت نام در سایت همسریابی اغاز آسان است؟ - همسریابی اغاز نو


همسریابی اغاز نو

بعد کلی کلنجار تصمیم گرفتم با فرزین همسریابی اغاز نو بگیرم

بعد از مدت ها فکر به این نتیجه رسیدیم که تنها کسی که می تواند در این مورد کمک کند همسریابی اغاز است. اما باچه رویی او را وارد این ماجرا کنم. ذهنم آشفته بود و عقلم دیگر به جایی نمی رسید بعد کلی کلنجار تصمیم گرفتم با فرزین همسریابی اغاز نو بگیرم. پولی که از همسریابی اغاز گرفته بودم روی قلبم سنگینی می کرد. حق زن و بچه اش که من خورده بودم. شماره هم راه فرزین را از حافظه ی گوشیم پیدا کردم و قرار شد پنج شنبه با تلفن کارتی دانشگاه با او تماس بگیرم. عصر پنج شنبه با نازنین به دانشگاه رفتیم گوشی بزرگ تلفن کارتی را برداشتم و نازنین سرش را به آن چسباند. ابتدا با شنیدن صدای فرزین جا خوردم و ترسیدم و سپس من و من کنان گفتم: الو سلام هم راه آقای موسوی؟ بله خودم هستم بفرمایید.

ببخشید من باید همسريابي اغاز نو رو به یاد داشته باشم!

سعی کردم خودم را آرام نشان دهم نازنین ازم می خواست دست و پایم را گم نکنم. سلام آقای همسریابی اغاز، من همسريابي اغاز نو ورود به هستم. همسریابی اغاز سال نو غلامی. فرزین با تعجب گفت: ببخشید من باید همسريابي اغاز نو رو به یاد داشته باشم! از این که مرا نشناخت دست و پایم را گم کردم و نازنین اشاره میداد حرف بزنم. راستش زنگ زدم راجع به آریان... به این جای سخن که رسیدم انگار کلمات در دهانم ماسید. فرزین کمی مکث کرد وسپس گفت: آهان بله، همسریابی اغاز سال نو خانم. آرام گفتم: بله خودم هستم.

همسریابی اغاز ساکت به حرف هایم گوش می داد

فرزین احوال پرسی کوتاهی کرد و از لحنش پیدا بود که از شنیدن صدای من عصبی شده حق هم داشت من قضاوت های نادرستی راجع به او کرده بودم. قبل از هرچیز من یه معذرت خواهی به شما بدهکارم. همسريابي اغازي نو می کنم ببخشه. آقای فرزین خواهش می کنم همه حرف های من رو فراموش کنید. من نباید اون قضاوت ها رو راجع به شما می کردم. خواهش می کنم اگه کاری هست بفرمایید. برایش توضیح دادم که از گذشته پشیمانم و موضوع بدهکاریم را برایش گفتم همسریابی اغاز ساکت به حرف هایم گوش می داد و در آخر گفت: معذرت می خوام همسریابی اغاز سال نو خانم از من چنین توقعی نداشته باشین. من یک بار بین شما و آریان واسطه شدم برا هفت پشتم بسه، دردسر این یکی بیشتره!

بدون این که به نتیجه ای برسم به همسریابی اغاز نو پایان دادم

فرزین قبول نمی کرد ومن التماس می کردم و در آخر بدون این که به نتیجه ای برسم به همسریابی اغاز نو پایان دادم. شب با چشمانی اشک آلود به سوی تخت خواب رفتم. برای فرزین پیام کوتاهی فرستادم و دوباره ازش خواستم کمکم کند. چند روزی گذشت و خبری از فرزین نشد او حتی به پیام کوتاه هم جوابی نداد. از این که کمکم کند نا امید شدم و هر بار حرف می زدم می خواستم واسطه ای شود تا من از دست این بدهکاری خلاص شوم.

همسریابی اغاز بعد از یک هفته تماس گرفت

همسریابی اغاز بعد از یک هفته تماس گرفت و بعد از احوال پرسی کوتاه گفت: همسريابي اغاز نو ورود به خانم من نمی دونم همسریابی اغازی نو چه اصراری برای پس دادن پول و هدیه ها دارین... از شنیدن این جمله با عصبانیت گفتم: ببینید آقای موسوی نه اون سرویس نقره ارزون بوده نه اون پول مبلغ کمی! سپس آرام تر گفتم: همسريابي اغازي نو می کنم. من اونا رو نمی خوام فکر می کنم حق زنشو خوردم. ببینید همسریابی اغاز سال نو خانم شما نباید از همون اول این ها رو قبول می کردید. بغض آلود گفتم: من نمی دونستم همسريابي اغاز نو ورود به زن داره و فکر میکردم این ارتباط به ازدواج ختم میشه.

همسریابی اغاز اون موقع سرش خیلی داغ بوده

زمزمه وار گفتم: حالا که فکرش رو می کنم خیلی احمق بودم. می تونید اونارو بندازیشون دور! گریه ام گرفت و گفتم: یعنی نمی خواین کمک کنید. من حس می کنم اون مال رو از زن آریان دزدیدم. فرزین که از گریه من تحت تاثیر قرار گرفته بود گفت: همسريابي اغازي نو می کنم گریه نکنید شما درست می گید اون پولا حق کس دیگه ای بوده. همسریابی اغاز اون موقع سرش خیلی داغ بوده که این قدر فضل و بخشش کرده من فکر می کنم پولش گیرش بیاد.

کمی سکوت کرد و گفت: همسريابي اغاز نو منتظر باشین من اگه کاری توی تهران برام پیش آمد میام و می برمشون. چرا همسریابی اغازی نو بیاین اگه آدرس بدید من اونا رو می فرستم و شماره حساب! فرزین عصبی گفت: خانم شما چرا درک نمی کنید آریان دوست نداره خانواده اش از این موضوع چیزی بفهمن شما به فکر من نیستین من به چه اجازه ای آدرس خونه ی مردم رو بدم... بغض کردم و گفتم: اون موقع که داشت من رو سرکار می ذاشت مهم نبود خانواده ی من بفهمن.

این طوری زحمت برای همسريابي اغاز نو میشه!

به هرحال من سر قولم هستم همسريابي اغاز نو هم دیگه ناراحت نباشین... بعد از کمی سکوت گفتم: این طوری زحمت برای همسريابي اغاز نو میشه! فرزین بعد از کمی مکث گفت: به هر حال من مجبورم به خاطر یه سری مسائل کاری به تهران بیام. همسریابی اغازی نو منتظر باشین. دوست داشتم آرام باشم اما این موضوع آرام و قرار برایم نگذاشته بود پول همسریابی اغاز را مثل یک مال می دانستم که حرام خورده ام بارها خودم را برای قبولشان سرزنش می کردم و از خود شرمنده بودم دل شوره بدی داشتم و بی خوابی سراغم آمده بود.

با مادرم همسریابی اغاز نو گرفتم 

با مادرم همسریابی اغاز نو گرفتم و مبلغ قبض را به عنوان بدهی دانشگاه گفتم و باز شرمنده شدم. همسریابی اغاز زخم بزرگی بر دلم زده بود که هیچ مرهمی برایش پیدا نمی شد. دوست داشتم ببینمش و سیلی محکمی به صورتش بزنم. دلم برای زنش می سوخت خبر نداشت شوهرش با چرب زبانی مرا خام خود کرده بود. یک لحظه به فرزین شک کردم نکند او می خواهد در نقاب یک مرد با معرفت به نامردی های همسريابي اغاز نو ورود به پایان دهد.

مطالب مشابه