ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل حسین
حسین
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل وحید
وحید
42 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسین
حسین
33 ساله از آمل
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
28 ساله از ساوجبلاغ
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران

جدیدترین لینک همسریابی دائم

لینک همسریابی دائم من ترسید و حرفی نزد. ولی وقتی برای چند بار گفتم الو، الو آخر سر صدای صبا رو شنیدم: لینک همسریابی دائمت چیزی شده؟

جدیدترین لینک همسریابی دائم - همسریابی دائم


تصویر لینک همسریابی دائم

 این چه حرفیه، آهو رو سر من جا داره! لینک همسریابی دائم با خوشحالی نگاهی به هر دوی ما انداخت و سپس رو به مامانم و صبا گفت که سوار ماشین بشن. دوستهای اژین که چندتا دختر هم بینشون بود با خنده دور اژین حلقه زده بودن و هرکدام یه چیزی میگفتن. ولی بالاخره اونا هم راهی خونه هاشون شدن و ما وارد آپارتمانمان شدیم. در واحد رو که باز کردم چشمانم روی شمعهای سفیدی که دورتا دور خونه چیده شده بود متوقف شد. با تعجب به اژین نگاه کردم که دیدم با خنده مثل من اون هم لینک همسریابی دائم شمعهاست.

چقدر هم خواهرت رویایی و با سلیقهست ولی ! سمت اتاق رفتم و وقتی دستم سمت دستگیره رفت گل برگهای پرپر شده روی سرم ریخت و من از شدت هیجان جیغ کشیدم. واقعا اونا به چیا فکر میکنن و ما به چیا فکر میکنیم.

لینک همسریابی دائمیش با صدای جیغ من، سراسیمه سمت من دوید

لینک همسریابی دائمیش با صدای جیغ من، سراسیمه سمت من دوید و با ترس پرسید: لینک همسریابی دائمه چی شد؟ لینک همسریابی دائمی ولی با دیدن گلهای پرپر شده و فضای زیادی رمانتیک اتاق چنان با غضب به من نگاه کرد که زبانم از ترس گرفت. چراغ اتاق رو روشن کرد و سطل زباله رو هم رو دستش گذاشت و هر چی شمع بود خاموش میکرد و توی سطل زباله میریخت. در سکوت به کارهایی که انجام میداد نگاه میکردم و غرغر کردنهاش زیادی روی مخم بود.

لینک همسریابی دائم توجه به لینک همسریابی دائمی لباس راحتیهام رو برداشتم و سمت حموم توی پذیرایی رفتم و موهای چسب زدهم رو از شر هر چی تافت و ژل بود راحت کردم. بعد دوش گرفتن

لینک همسریابی دائمه رفتم. به فضای خونه نگاه کردم

توی حموم لباسهام رو هم پوشیدم و حوله رو روی موهای نم دارم انداختم و لینک همسریابی دائمه رفتم. به فضای خونه نگاه کردم که خالی از هر شمعی و گلی بود و لینک همسریابی دائمیش روی کاناپه خسته نشسته بود. خواستم سمت اتاق برم که با نیشخند گفت: لباسهام رو از اتاق مشترکمون برداشتم و میتونی تو اتاقت راحت باشی.

منم میرم اتاق خودم. بدون اینکه بگم باشه به اتاقم رفتم و خسته و کوفته روی تختم افتادم و خوابم برد. صبح با صدای آزاردهنده لینک همسریابی دائمه که فکر کنم برای دهمین بار داشت زنگ میخورد و من هر دفعه صداش رو خفه میکردم بلند شدم و با عصبانیت دکمه سبز رو زدم. چیه؟ نمیدونم کی پشت خط بود که بیچاره از صدای لینک همسریابی دائم من ترسید و حرفی نزد. ولی وقتی برای چند بار گفتم الو، الو آخر سر صدای صبا رو شنیدم: لینک همسریابی دائمت چیزی شده؟ کمی از عصبانیتم فروکش کرد و گفتم: لینک همسریابی دائمت خواهرم، چیه سرصبحی؟

مگه نمیدونی آدمها تو این ساعت کپه مرگشون رو میذارن! لینک همسریابی دائمی آروم خندید و گفت: شرمندهم مامان از صبح هی میگه زنگ بزنم ببینم خوبی! بله خواهری خوبم، حالا میذاری بخوابم؟ لینک همسریابی دائمت با شرمندگی گفت: شرمندم آهو، به مامان میگم صبحانهت رو هم دم در به  لینک همسریابی دائمیش بده تا تو استراحت کنی. بازدمم رو بیرون فرستادم و با حرص گفتم: چرا حالا تیکه میندازی؟ وا، تیکهم کجا بود آخه تو هم؟! و سپس با گفتن قطع کرد.

مطالب مشابه