ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل سامان
سامان
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل بی نام
بی نام
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل سامان
سامان
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل نوید
نوید
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل بی نام
بی نام
35 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران

جستجوی همسریابی اغازنو دائم

دیدم همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران با چای و بیسکوییت سمتم اومد و جستجوی همسریابی اغازنو رو رو وقتی دید با تعجب نگاهش میکنم

جستجوی همسریابی اغازنو دائم - همسریابی


تصویر جستجوی همسریابی اغازنو دائم

 رستوران، ولی بعد اینکه حرکت چند ساعت پیشش یادم افتاد با حرص به جهنمی زمزمه کردم و مشغول دیدن فیلمم شدم. آهو از خونه بیرون زدم و قیافه متعجب جستجوی همسریابی اغازنو هنوز هم جلوی چشمم بود و دوست داشتم به قیافهش ساعتها بخندم. از زیر حکومت بابام خارج شدم و اژینم که عددی نیست! سوار تاکسی شدم و آدرس خونه شیرین رو دادم و سرمو به صندلی تکیه دادم و چشمام رو بستم.

مجری برنامه رادیویی داشت حرف میزد و پیش خودم گفتم چقدر صداش مخملی و خاصه! یه جور آرامش خاصی به آدم میداد با صدای راننده که میگفت خانم رسیدیم، چشمام رو باز کردم و بعد حساب کردن کرایه از ماشین پیاده شدم. زنگ آیفون درو زدم و صدای خوابآلوده همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران رو شنیدم که گفت: کیه؟ باز کن منم جستجوی همسریابی اغازنو! عه، بیا بالا.

همسریابی هلو با عکس همانطور که داشت چشماش رو با دستش میمالید

  • در با تیکی باز شد و بعد وارد شدن به ساختمون از پلهها بالا رفتم. همسریابی هلو با عکس همانطور که داشت چشماش رو با دستش میمالید منو نگاه کرد و با تعجب پرسید: خیر باشه سر صبحی! خیره، میتونم بیام تو؟
  • همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران تازه متوجه من شد که هنوز وارد خونه نشدم و زود از جلوی در کنار رفت تا وارد خونه بشم. وارد خونه شدم و هوای سرد داخل خونه باعث شد یکم به خودم بلرزم. همسریابی هلو با عکس اینجا چرا اینقدر سرده؟
  • شوفاژ خراب شده بخاطر همونه، اتاق گرمه برو اونجا؟ سمت اتاق رفتم و بعد در آوردن پالتوم روی صندلی نشستم که دیدم همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران با چای و بیسکوییت سمتم اومد و جستجوی همسریابی اغازنو رو رو وقتی دید با تعجب نگاهش میکنم گفت: خوابم نصفه مونده. یه ساعت دیگه بخوابم بلند شم، میدونی که یهو از خواب بلند شم و بعدش نخوابم تا شب سردرد باید بکشم.

ورود به پنل کاربری آغاز نو گفت: تو یخچال هم همه چیز هست

چشمام رو به معنی باشه بستم و ورود به پنل کاربری آغاز نو گفت: تو یخچال هم همه چیز هست صبحونه اگه نخوردی برو بردار بخور.

و بعد پتو رو روی سرش کشید و خوابید. چایی رو با بیسکوییت خوردم و خمیازهی عمیقی کشیدم. بخاطر لجبازی با اژین اونقدر زود بلند شده بودم که خوابم میاومد بخاطر همین منم یه پتو برداشتم و روی زمین پهن کردم و بعد گذاشتن بالشت و کشیدن یه پتوی دیگه روی خودم به خواب رفتم.با صدای موسیقی ملایمی چشمام رو باز کردم و به سقف خیره شدم و خواستم به پهلو بچرخم که صدای همسریابی هلو با عکس رو شنیدم: جستجوی همسریابی اغازنو بلند شو دیگه، حوصلهم سررفت. گرمای اتاق آدم رو وادار میکرد که بخوابه! نه به اون هال سردت، نه به اتاق گرمت! خوابآوره. شیرین آروم خندید و دستش رو سمتم دراز کرد. خوابت رو آوردی خونه من ورود به پنل کاربری آغاز نو؟ دستت رد بده به من ببینم! دستم رو سمتش دراز کردم که بلندم کرد و گفت: پاشو یه صبحانه نصف و نیمه بخور که نهار یه ساعت دیگه حاضره.

مطالب مشابه