ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل آذر
آذر
53 ساله از گرگان
تصویر پروفایل وحید
وحید
42 ساله از کرج
تصویر پروفایل ستاره
ستاره
28 ساله از مشهد
تصویر پروفایل بابک
بابک
52 ساله از کرج
تصویر پروفایل مبینا
مبینا
26 ساله از مشهد
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل سپیده
سپیده
46 ساله از دماوند
تصویر پروفایل مبینا
مبینا
28 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل حامد
حامد
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل عسل
عسل
38 ساله از تبریز
تصویر پروفایل بنیامین
بنیامین
38 ساله از تهران

جینی همسریابی است

نشنیدی چی گفتم. _ جینی در برنامه همسریابی ترکیه که... به ادامه حرفام گوش نداد و سعی می کرد که از جاش بلند شه. دستش و گرفت

جینی همسریابی است - همسریابی


تصویر جینی همسریابی است

ها؟ روی زانوهاش، پایین پای من نشست. _ حق با جینی همسریابی همتا، تو واقعا به درد اون نمی خوری. هنوز خیلی جوونی، خوشکلی. _ یعنی چی؟ یعنی من حق ندارم عاشق بشم؟ چون بدبختم همیشه باید بدبخت بمونم؟ خوشبختی جینی در برنامه همسریابی ترکیه من نیست؟ _ بازم می تونی عاشق بشی، اما این بار نه با دروغ و نقشه عزیز من. به انگشتر توی دستم خیره شده بودم، جینی همسریابی هلو نمی خواست باور کنم که تهش جدایی بود. دلم نمی خواست انگشتری که سینا دستم کرده بود و در بیارم. صدای کوبیده شدن در ورودی، خبر خروج جینی در برنامه همسریابی مکزیک و از خونه می داد. تعجب کردم و پرسیدم: نکنه نوید چیزی شنیده باشه؟ _ نه بابا. جینی همسریابی تهران دیگه. در ضمن باالخره که میفهمه.

جینی همسریابی سر فرصت بهش میگم. _ خیلب خوب. من دارم میرم بیرون. امشبم بر نمی گردم. _ باز داری میری خونه اون روشنک؟ با شیطنت خاص همیشگیش گفت: جینی در برنامه همسریابی ترکیه دیگه. چشکمی زد، مشتی به سینه ش کوبید و ر از من مونده بودم و تنهایی. ساعت از ۲ شب گذشته بود و فکر و خیال لحظه ای دست از سرم برنمیداشت. حواسم رفت سمت نوید و نگرانش شدم. تلفن و برداشتم و چند بار شمارش و گرفتم. خاموش بود. سرم و به مبل تکیه دادم و به سقف خیره شدم. تو مغزم جنگ بود

جینی همسریابی هلو پر از صدا و سردرگمی

پر از جینی همسریابی هلو پر از صدا و سردرگمی، پر از جینی در برنامه همسریابی مکزیک و نا امیدی. نفهمیدم چشمام کی بسته شد، خوابم برده بود که با صدای شکستن شیشه، وحشت زده پریدم فکر کردم اشکانه که باز مست کرده و برگشته. به سمت در رفتم، تعجب زده به نوید نگاه می کردم. به شیشه الکلی که از دستش افتاد زل زده بود. با دیدن من تلو تلو به سمتم اومد.

سکوت کرده بود، از کنارم گذشت و به سختی به مبل رسید. خودش و روی مبل انداخت و نشست. _ برو از اتاق جینی همسریابی یه شیشه دیگه واسم بیار. ابرو هام به هم گره خورده بود، نزدیکش شدم و کنارش نشستم. به زور نفس می کشید، خیس عرق شده بود. _ چی کار کردی با خودت نوید؟ _ نشنیدی چی گفتم. _ جینی در برنامه همسریابی ترکیه که... به ادامه حرفام گوش نداد و سعی می کرد که از جاش بلند شه. دستش و گرفتم و گفتم: خیلی خوب االن واست میارم. یه شیشه از اتاق اشکان اوردم و دستش دادم. چشمش به انگشترم خورد، جینی همسریابی خندی زد و گفت: به دستت میاد. کمی از شیشه رو سر کشید: پس باالخره داری زنش میشی. _ بس کن. میشه دیگه نخوری؟ _حتی من و آدم حساب نکردی که بهم بگی. _ نگفتم چون.. اصال چی داری میگی؟

جینی در برنامه همسریابی ترکیه وقت این حرفا نیست. برم برات قهوه بیارم. _ بشین، جینی همسریابی هلو وقتشه. خنده ای سر داد و گفت: تو واقعا این چیزا رو می خواستی؟ _ فقط تویی که خوشبختی و الیق من نمی دونی. به خاطر همینه که هیچ وقت بهت نگفتم.

جینی در برنامه همسریابی مکزیک گردن تو و اشکان بمونم

آره میخوام باهاش ازدواج کنم، نمیتونم که همیشه جینی در برنامه همسریابی مکزیک گردن تو و اشکان بمونم. اصال مگه تو همیشه نمیگفتی که دوست داری خانم شم؟ خب منم میخوام خانم خونه خودم باشم. _ تو نمیتونی از اینجا بری. جینی همسریابی تهران شده یکبار نخوای دستور بدی و شاخ و شونه بکشی؟ شده نخوای ادای باباها رو در بیاری؟ به جاش بشینی و باهام حرف بزنی؟ به صورتم نگاه نمی کرد، شایدم خجالت کشیده بود. با کمک دسته ی مبل از جاش بلند شد

مطالب مشابه