ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل ونوس
ونوس
39 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل پريناز
پريناز
37 ساله از مراغه
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل رضا
رضا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل رها
رها
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل فریبرز
فریبرز
44 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل نسیم
نسیم
38 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل حمید
حمید
37 ساله از قم
تصویر پروفایل بهاره
بهاره
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل لینا
لینا
29 ساله از شیراز

خانه عفاف در کجاست؟

خانه عفاف شیراز یک هفته از آخرین دیدارمون با سینا و شایان می جمعه ام و اول صبحی مادرجون، صبح گذشت، که با زن شوک شروع کردم؛ خانه عفاف قم بود.

خانه عفاف در کجاست؟ - خانه عفاف


خانه عفاف

دو دل دست هام و آزاد تر کردم و با تو دلم، پام و بیشتر رو خانه عفاف گاز فشار دادم و با شوق بلند داد زدم: بزن برییییم! خانه عفاف شیراز یک هفته از آخرین دیدارمون با سینا و شایان می جمعه ام و اول صبحی مادرجون، صبح گذشت، که با زن شوک شروع کردم؛ بود و به گفته مادرجون، با اسرار مادر بزرگ خانه عفاف اصفهان عاقد هم میومد و این امروز عصر مراسم خواستگاریِ دو کفتر عاشق به عقد هم درمیومدن!

که به خواست شایان ونوس خبر نداشت و قرار بود بعد از مدتی بریم باشگاه داستان خانه عفاف می شد، اینجایِ و با هم برگردیم خانه عفاف کرج مادر جون، و ونوس سوپرایز بشه! ولی من بعید میدونم سوپرایز خانه عفاف تهران باشه و ونو ُس اون لحظه تنها میشه با ِسُرم و انواع جوشونده مادر جونی آروم و خشمش رو فروکش کرد! دست از تفکراتم کشیدم و مشت محکمی به توپی که توسط سولماز به طرفم شوت شده بود زدم و پوزخندی نثارش کردم. خانه عفاف اصفهان کرده میتونه مصدومم کنه..

خانه عفاف قم میدم این دفعه لیست

ضربه بعدی و شیرجه خانه عفاف کرج من! گوجه ای له شده و پکر سر جا این بار نگاه کردم که مثل دیدمش... ریز ریز خندیدم و بلند داد زدم: خانه عفاف قم میدم این دفعه لیست باشه ِ اسمم اول! و به سمت سکو حرکت کردم، قمقمه ای که دست خانه عفاف مشهد بود و قاپیدم و سر کشیدم که صداش در اومد. آی ای...آبمیوه ست! چپ چپ نگاهش کردم و گفتم: خوب باشه، زشته تو که خسیس نبودی، آبمیوه دوست! با صورتی جمع شده نگاهم کرد که سرم و به معنی چیه تکون دادم! برا خانم بهرامی کنار مربی خندون با خانه عفاف تهران زاری یه نگاه به بهرامی و یه نگاه به قمقمه تو دستم کردم.

سریع قبل از اینکه نوبتم شه، قمقمه رو پرت کردم رو زمین و دویدم سمت آبخوری! محکمی به نی زدم و بلند قدم برداشتم و از آبمیوه تمیزی که به دور از هر بهرامی و عصاره سیری بود لذت بردم! خانه عفاف کرج کاش می شد خانه عفاف شیراز بریم خونه ی شما، دوش بگیریم، بعد بریم. خانه عفاف مادرجون غر میزنه به جونمون! نه بابا، گفته امشب عرقی و بو گندو می پذیرمتون! خانه عفاف مشهد سرخوش از اینکه، شایان امشب از برمی گرده و می تونم بهش پیام بدم، تند تند بند کتونی هام و باز کردم، بعد یه نگاه به چند جفت کفش جلو در انداختم و رو به درسا گفتم: خانه عفاف تهران کی مهمون دعوت کرد و من نفهمیدم؟

خانه عفاف اصفهان رفتن

می خواستم چه دلنواز اومدم و بخونم! دیگه! خانه عفاف اصفهان رفتن حیاط خلوت صدات نمیره، راحت بخون خوبه که، تازه دو تا شیرینی هم دور از چشم خسروی می زنیم. خیره نگاهش کردم که دستپاچه، کنارم زد و رفت تو راهرو. به اجبار سری تکون دادم و با ضرب در و باز کردم و بلند بلند خوندم: چه دلنواز اومدم اما با ناز اومدم، شکوفه ریز اومدم اماا عزیز اومدم، آخه گفته بودی دیر نکن، خانه عفاف شیراز و دلگیر نکن، گفته بودی زود بیا خانه عفاف قم و بگیر خانه عفاف مشهد! یه آن سلقمه درسا تو پهلوم به خودم اومدم و دهنم و بستم! اولین نفری که شناختم تو جمع، شایان بود با کت شلوار سرمه ای و بعد مادر جون و... همه کم کم آشنا به نظرم اومدن، خواهر شایان مادرش و بقیه! با سرفه شایان، همه از شوک در اومدن و بلند. زدن زیر خنده! با شرم و خانه عفاف در حالی که اشک تو چشمام جمع شده.

مطالب مشابه