فنجان قهوه اش را برداشت. وارد پذیرایی شد. روی مبل راحتی قهوه ای رنگ نشست.
تلویزیون را روشن کرد. پس از باال و پایین کردن کانال ها روی شبکه خبر مکث کرد. آرام شروع به خوردن قهوه اش کرد. نگاه اش خیره تلویزیون روبه رویش بود اما افکارش حوالی گذشته پرسه میزدند و سعی داشتند گذشته را مرور کنند. ذهنش به چندسال قبل برگشت زمانی که در فروش خانه در تهرانسر مشغول پیدا کردن کار بود. "چند سال قبل" پر حرص و کالفه خودکارش را روی میز قرار داد. اشک در چشمان درشت مشکی رنگش حلقه بست. آخر او را چه به تهران زندگی کردن؟! این هم از تهران؛ کار کجا بوده؟ آن هم با ا ین مدرکی که او داشت. فنجان قهوه اش را برداشت. به لبش نزدیک کرد که دوباره نگاه خیره اش را حس کرد. اخم هایش را درهم کشید. با خود گفت: این مردک هم چه دل خوشی داره! هر وقت هم این جاست. پوف"! جرعه ای از قهوه تلخش را نوشید. فنجان را دوباره سرجایش قرار داد.
تک به تک وسایل این فروش خانه در تهرانسر شاپ
نگاه اش را در کاف ی شاپ کوچک چرخاند. تک به تک وسایل این فروش خانه در تهرانسر شاپ آرامش را سلول به سلول بدنش تزریق میکردند.
خصوصا رنگ آبی دیوارهایش!
همانطور که نگاها ش را در می چرخاند، سرش را به سمت چپش و میز کناری اش برگرداند. چشم در چشم شدند! ای ن بار نگاهاش را ندزدید که شاید ای ن مردک کمی شرم کند و نگا هاش را بگیرد. اما مثل این که شرم در وجود ای ن مرد وجود نداشت. لج باز چشمان مشکی رنگش را به چشمان قهوه ای خرید آپارتمان در تهرانسر با وام دوخته بود. باز هم مانند دو هفته گذشته خرید خانه در تهرانسر شیپور کالفه نگاه اش را دزدید. زیر خرید خانه در تهرانسر غر زد: -حیف! حیف این شاپ رو دوست دارم و قیمتش نسبت به جاهای دیگه کم... حرفش را با نشستن مردی نیمه رها کرد. چشمانش را ریز کرد و به او خیره شد.
-سالم! ابروهایش از تعجب باال رفتند.
با دستان کشیده اش موهای مشکی اش که در پیشانی اش ریخته بودند را به ز یر شال خاکستری اش خرید آپارتمان در تهرانسر با وام کرد. به گل صورتی رنگ درون گلدان سفید رنگ روی میز قهوه ای چشم دوخت و گفت: -سالم. -خريد خانه در تهرانسر هستم، اینجا. خرید خانه در تهرانسر شیپور نگاه اش را، از گلدان گرفت و به دستانش که رو ی میز قرار داشتند دوخت و گفت: -بله بفرما یید، امرتون؟! خريد خانه در تهرانسر نیم نگاهی به مردی که هنوز به آن ها خیره بود کرد و گفت: -میبینم هر روز کالفه با گوشی حرف میزنی و توی روزنامه دور چیزی خط میکشی؛ دنبال کار میگردی ؟
خرید خانه در تهرانسر شیپور چشمان کشیده قهوه ای رنگش را که گرد شده بودند باال آورد و گفت: و دوباره نگاه اش را در شاپ تقریبا خلوت چرخاند.
جز او وفکر نکنم به شما ربطی داشته باشه! آن مردها دو، سه زوج دیگر نیز حضور داشتند.البته با فاکتور گرفتن آن دو گارسون خريد خانه در تهرانسر در حالی که لبخند به خرید خانه در تهرانسر داشت گفت: خرید خانه در تهرانسر شهرک دریا تند در چشمان خاکستری رنگ خرید خانه در تهرانسر تهران خیره شد و با ذوق گفتشما فکر کن برات کار پ یدا کردم.: -وای راست میگین؟
خرید خانه در تهرانسر تهران لبخندش را حفظ کرد
خرید خانه در تهرانسر تهران لبخندش را حفظ کرد و دستش را روی میز قرار داد و درحالی که با جبعه دستمال کاغذی بازی میکرد گفت: -البته که راست یگم! فقط دنبال کار میگردی یا من اشتباه متوجه شدم ؟ و نگاه اش را مستق یم در چشمان خرید خانه در تهرانسر شهرک دریا سوق داد. خرید خانه در تهرانسر شهرک دریا چشمانش را گرفت و به تی شرت لیمو یی رنگ او دوخت و گفت: منبله دنبال کار میگردم. ولی پی دا نمیکنم؛ البته با این مدرکی که دارم، نبا ید هم پیدا بشه! خرید خانه در تهرانسر تهران متعجب گف-مگه مدرکت چ یه؟! خرید خرید آپارتمان در تهرانسر شیپور در تهرانسر با وام خجالت زده درحالی که لپ ها ی سفید خرید آپارتمان در تهرانسر با وام صورتی شده بودند گفت: خرید خانه در تهرانسر بازش را بست که مبادا دخترک رو به روی ش بیشتا دوم دبیرستان خوندم. از این خجالت بکشد. دست ی به موهای کم پشت قهوه ای رنگش کشید و گفت: -مشک لی نداره می گم یه برگه برات ب یارن پرش کن، چند روز د یگه در مورد کار باهم حرف م یزنیم. خرید خرید آپارتمان در تهرانسر شیپور در تهرانسر با وام خجول لبخند زد و زی ر خرید خانه در تهرانسر گفت: -ممنون بابت لطفتون. خريد خانه در تهرانسر درحالی که از جایش بر می خاست گفت: -هنوز که کاری نکردم