روز ها با سرعت می گذشتند. خشایار دیگر پاپی چش نشده بود. این موضوع فروش خانه در تهران با قیمت مناسب را نگران کرده بود م یترسید نقشه ای داشته باشد. خاله اش نیز از اینکه کار پیدا کرده بود ابراز خرسندی کرده بود. تمام این مدت که مشغول به کار شده بود هر روز آن مرد عجیب را میدید. همیشه قهوه سفارش میداد و خی ره به او قهوه اش را میخورد. -بفرمایید. پول نقد را گرفت و شمرد. درست بود رو به مرد گفت: -خوش اومدید.
فروش خانه در تهران با قیمت سریع به سمتش آمد و گفت: -آبجی بدو که مشتری میز شماره 9 اومد. فروش خانه در تهران با قیمت مناسب نیم نگاهی به سیاوش که بر روی صندلی قرار می گرفت کرد وگفت: -براش یه اسپرسو ببر!
خرید خانه در تهران با قیمت چشمانش را ریز کرد
فروش خانه در تهران با قیمت متعجب باز کرد: -عه! توکه نرفتی ببینی چی میخواد. خرید خانه در تهران با قیمت چشمانش را ریز کرد و به خرید ملک در تهران با قیمت 18 ساله دوخت و گفت: قهوه برادر من ایشون هر روز که میاد یه قهوه سفارش میده خب اآلنم میخواد دیگه. خرید ملک در تهران با قیمت که قانع شده بود گفت: -راست میگی! پس من رفتم. و از خرید خانه در تهران با قیمت دور شد. خرید خانه در تهران با قیمت دوباره به سیاوش نگاه کرد که خیرهاش بود و آرام زیر گفت: و چشم غرهای به سیاوش رفت و بیتوجه به نگاه منتظر سیا مشغول کارش شد. چند دقیقه ای میشد که مشغول جمع بندی ارقام بود. با سر و صداهایی که آمد از جایش برخاست. ساعت دو بود و کافی شاپ خلوت. به سمت میز شماره 9 رفت.
که برادر رضا سریع گفت: شنیدم چی میخواستی بشه خانوم آرامش!
االن میخواستم برم اتفاقی خرید ملک در تهران با قیمت بدون اینکه سفارش این آقا رو بگیره سرخود براشون قهوه آورده.
خرید خانه در تهران با قیمت: اما... -اما چی؟
رضایت مشتری برای ما از همه چ یز مهم تره.
خرید آپارتمان در تهران با قیمت مناسب با پشیمانی
خرید آپارتمان در تهران با قیمت مناسب با پشیمانی گفت: -آقا رسول من..رسول که امروز به جای برادرش آمده بود، ابروهای ش که زیرش را تمیز کرده بود درهم کشید و گفت: خرید آپارتمان در تهران با قیمت بهت زده به رسول خیره ماند. این کار را با بدبختی پیدا خرید آپارتمان در تهران با قیمت اخراجید یگه هم نمیخوام چیزی بشنوم. کرده بود، حال اخراج شده بود ؟!
سیاوش عصبی از اتفاقات پیش آمده دوباره باز کرد چیزی بگوید که با شنیدن صدای خرید خانه در تهران با قیمت مناسب دوباره لبانش را بهم دوخت
و سکوت کرد. قهوه آقا رسول تقصیر خرید آپارتمان در تهران با قیمت نیست که، من بهش گفتم برا ی ایشون بیارن تورو اخراجش نکنید.
و با چشمان پر اشکش به چشمان درشت عسلی رنگ رسول زل زد. رسول با لبان باری کش پوزخندی زد و گفت: -میگفتم این کار از فروش خانه در تهران با قیمت بعیده، نگو خانوم خانوما دستور داسیاوش پرید وسط حرفش و گفت: -آقا رسول!
رسول دستش را باال آورد و گفت: -چند لحظه صبرکن. سپس عصبی رو به خرید خانه در تهران با قیمت مناسب ادامه داد: -اصال کی باشی که بخوای به جای مشتری تصمیم بگیری ؟! دختره ی شهرستانی رضا دلش سوخت بهت کار داد فکر کردی خبریه؟
``جواب ابلهان خاموش یست`` بی توجه به چشمان گرد سیاوش که به خرید خانه تهران با قیمت خیره مانده بود سریع به سمت میزش رفت و تقری ب ا کیفش را چنگ زد و از کافی شاپ بیرون زد. هر چه میکرد نمیتوانست در برابر سیل اشک هایش سدی بنا سازد و جلوی ریزش آن ها را بگیرد. دلش شکسته بود نه از اخراج شدنش اصال و ابدا! دلش از حرف های توهین آمیز به درد آمده بود.
نمیدانست کجا برود. گوشی اش زنگ خورد. نگاهی به شماره انداخت. شماره ناشناس بود. با تردید پاسخ داد: -بله؟! -سالم خرید خانه در تهران با قیمت مناسب جان! چشمانش را محکم روی هم فشرد و گفت: -سالم آقا رضا خوب ید شما؟ -ممنون ساعت شیش و بیست چرا هنوز نی ومدی سرکارت؟! خرید خانه در تهران با قیمت مناسب اشک های جمع شده در چشمانش را پس زد: -آقا رضا من اخرا... رضا میان حرفش پرید و با صدای ناراحتی گفت: -ببخش فروش خانه در تهران با قیمت مناسب جان، رسول خامی کرد اون حرف ها رو زد. باهاش برخورد هم کردم! لطفا برگرد سرکارت.
خلوت خلوت بود. چند روز دیگر حقوقش را میگرفت. تصمیم داشت یک گوشی در حد هفتصد تومان بگیرد چند دست مانتو شلوار و مابقی را پس انداز کند. خسته بود امروز روز شلوغی بود. در باز شد. فکر کرد مثل هم یشه همان مرد عجی ب ای ن روزهایش هست همی شه همین ساعت می آمد.
خیره به فروش خانه در تهران با قیمت مناسب آن
قهوه سفارش میداد. خیره به فروش خانه در تهران با قیمت مناسب آن را میخورد و میرفت. سرش را باال آورد با دیدن خشایار چشمانش گرد شد. آدرس کافی شاپ را از کجا آورده بود ؟! تند از جای برخاست و به سمتش رفت. -اینجا چی میخوی؟! خشایار لبخندی زد و گفت: سالم موش کوچولو اومدم یه سر به نامزدم بزنم و بعد برگردیم خونه