ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل غزل
غزل
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسام
حسام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل فلای
فلای
46 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل ماه
ماه
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
40 ساله از خوی
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از ساری
تصویر پروفایل محمد
محمد
31 ساله از خوی
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل شهرام
شهرام
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران

خرید خانه در تهران با 80 میلیون میشود؟

خرید خانه در تهران با 80 میلیون خیره بود. خرید خانه در تهران با 80 میلیون خندید و گفت: -ببند دهن تو مگس میره توش! ستاره دهانش را بست و عصبی گفت: بشو خرید

خرید خانه در تهران با 80 میلیون میشود؟ - خرید خانه


خرید خانه در تهران با 80 میلیون ممکنه؟

-کارت و بگو. خرید خانه در تهران با 80 میلیون راست ایستاد و گفت: -خب دیگه میدون ی دارم پول جمع میکنم

سریع بریم سر خونه زندگیمون. خب من تنها که نمیتونم جون بکنم هرچی از حقوقت مونده رو رد میکنی بیاد.

باز به خرید خانه در تهران با 80 میلیون خیره بود.

چشمان ستاره گرد شده بودند و با دهانی باز به خرید خانه در تهران با 80 میلیون خیره بود. خرید خانه در تهران با 80 میلیون خندید و گفت: -ببند دهن تو مگس میره توش! ستاره دهانش را بست و عصبی گفت: بشو خرید خانه در تهران با 80 میلیون گم شو برو بیرون.

هی چی نمیگم پرو شدی. من زن تو نیستم بعد اومده ای ن جا واسه من پولم میخواد. خرید خانه در تهران با 250 میلیون خون سرد گفت: -زن من که میش ی در این باره بحثی باهات ندارم. و این که کمک نمیکنی زود بریم سر خونه زندگی مون درسته؟

 با اخم سرش را برای تا یید حرف خرید خانه در تهران با 250 میلیون تکان داد. شانه ای باال انداخت و گفت: -گوشی جدیدت چطوره؟ بده بب ینمش. ستاره متعجب از رفتار ضد و نقیض پسرخاله اش گوش یا ش را به سمت او گرفت. خرید خانه در تهران با 250 میلیون گوشی را گرفت. -رنگش قشنگه. عالقه خاصی به برند سامسونگ داری؟ آخه همیشه از همین برند استفاده میکنی. ستاره فقط سرش را تکان داد. خرید خانه با ۱۰۰ میلیون نیم نگاهی به ستاره ی اخمالو کرد و دوباره به گوشی خیره شد و زد: -حیف که دیگه نم یتونی ازش استفاده کنی! و محکم گوشی را بر زم ین کوبید.

گوشی محکم به سرامیک ها برخورد کرد و هر تکه اش جایی پرتاب شد.  ستاره باز مانده بود.

چشمانش پر از اشک شده بود. از جایش برخاست و به آن سمت میز رفت. نگاهاش خیره بود به تکه های گوشی اش. با لکنت گفت: -چی کار کردی؟! خرید خانه با ۱۰۰ میلیون خندید و در حالی که به سمت در خروجی میرفت گفت: -یه گوشی بود خودت رو اذیت نکن دخترخاله. و از کافی شاپ بیرون زد. خرید خانه با 30 میلیون در تهران که تازه امده بود کنارش قرار گرفت. -آبجی چیشده؟

گوشیت چرا هر تیکه اش یه جاست؟ ستاره لبخند غمگین ی زد و گفت: -هیچی داداش جانم. کمک میکنی تیکه هاش رو جمع کنم ؟ خرید خانه با 30 میلیون در تهران متعجب سرش را تکان داد. با هم دیگر در عرض چند دق یقه تمام تکه های گوش ی را جمع کردند.

 همه را دست ستاره داد وخودش به سم ت مشتری که تازه وارد شده بود رفت. ستاره پشت م یزش قرار گرفت و روی صندلی اش نشست.

همه را در کیفش ریخت. کالفه سرش را بین دستانش گرفت. با بغض در دل نالید فقط یک گوشی نبود! قید خرید لباس را زدم؛ فقط یک گوشی نبود پسرخاله نصف  حقوقم را بهای این گوشی پرداخته بود م قطره ای اشک از چشمش سرخورد و پایی ن آمد. آرام پاکش کرد.

بغضش را پس زد. هرچه میکرد گریه نکند نمیشد. آخر از حقوقش فقط یک میلیون تومان مانده بود بق یه را صرف خرید گوش ی کرده بود. ح ال خرید خانه با ۱۰۰ میلیون با خودخواهی تمام آن را تکه تکه کرده بود. با بغض تمام کارهایش را انجام میداد. سیاوش که آمد از جایش برخاست و به سمت میز سیاوش رفت.زیرلب سالمی کرد و حتی نیم نگاهی به سیاوش نکرد. سیاوش متعجب سفارش خود را داد. ستاره به سمت خرید خانه با 100 میلیون در پرند که کنار میز ستاره ایستاده بود رفت. -یه قهوه و کیک شکالتی سفارش داده براش ببر. من میرم خونه میتونی وقتی قهوه اش رو خورد و اومد برای صندوق پولش رو بگیری ؟ خرید خانه با 100 میلیون در پرند که متوجه ناراحتی ستاره شده بود گفت: -آره آبجی برو خ یالت راحت من و عرفان هستیم. ستاره لبخند غمیگن ی زد و کیفش را برداشت و زیر نگاه های سنگین سیاوش از کافی شاپ بیرون زد. سیاوش خرید آپارتمان تا 500 میلیون در تهران را صدا کرد. خرید آپارتمان تا 500 میلیون در تهران به سمتش رفت و گفت: -بله بفرما یید. -رضا هست ؟

خرید آپارتمان تا 500 میلیون در تهران سرش راتکان داد

خرید آپارتمان تا 500 میلیون در تهران سرش راتکان داد و جواب  باز کرد: -آره هستش. سیاوش از جایش برخاست و گفت: -خوبه، چیزی نمیخوام! وقتی آمده بود خرید خانه با 100 میلیون در پرند نبود

لباس هایش را با یک شلوار لی آبی و یک تونیک صورتی رنگ کوتاه عوض کرد. یک شال هم انداخت روی سرش. شوهرخاله ا ش آدم مذهبی بود، به همین علت هم یشه حجابش را رعایت میکرد. البته خودش هم از بی حجابی بدش میآمد اهل چادر مشکی نبود اما شالی که بر روی موهایش قرار می داد آرامش خاصی به او تزریق میکرد. همیشه نمازش را اول وقت میخواند. ناهارش را نخورد. توی اتاقش به پشتی دیوار ی قرمز رنگ تکیه داده بود و در فکر فرو رفته بود. گوشیاش زنگ خورد. مجبورا از گوشی قبل یاش استفاده میکرد. نام ``باباجان `` بر روی گوشی چشم ک میزد. ب

مطالب مشابه