ستاره در حالی که به صورت کشیده خرید خانه در تهران قیمت خیره بود گفت: -ممنون بابت توضیحتون باور کنید هر وقت مشکلم حل بشه رفع زحمت میکنم.
خرید خانه در تهران با قیمت
با اخم جرعه ای از چایش را نوشید
و دوباره فنجان را سرجایش قرار داد
و در حال ی که به مبل راحتی تکیه
میزد گفت: -دیگه نبینم همچین حرفی بزنی، تو اینجا مهمون نیستی که بخوای رفع زحمت کنی ای نجا خونه خودته اینقدر مرد هستم که نذارم یادگار عمو فیروز آواره کوچه خیابون بشه یا کسی مزاحم زندگی ش بشه! از این به بعد همینجا زندگی میکنی میبینی که تنها نیستی خدمه هستند من و برادرم هم هستیم تو امانت عمو فیروزی و مطمئن باش خیانت در امانت کار من نیست. ستاره لبخند پر آرامشی زد.
حرف خرید خانه در تهران با قیمت
خرید خانه در تهران با قیمت با دیدن لبخند ستاره
حس امنیت و آرامش را سلول به سلول بدنش تزریق کرده بود. خرید خانه در تهران با قیمت با دیدن لبخند ستاره که صورت گردش را جذابتر کرده بود لبخند عم یقی زد که چال سمت راست گونه اش را باز به نمایش گذاشت. خرید خانه در تهران قیمت خودرو باز در دل از ب ی نقصی این مرد حرصش گرفت. خرید خانه در تهران با قیمت از جا برخاست و گفت: نشونت خب مطمئنا خسته ای و بهتره استراحت کنی بیا بریم اتاقت رو بدم. خرید خانه در تهران قیمت خودرو از جا برخاست و به دنبال سیاوش راه افتاد. سی اوش کنار پله ها ایستاد و گفت: انتخاب خب با آسانسور بریم یا پله؟
اتاقت طبقه سومه ویالست
خودت خرید خانه در تهران قیمت خودرو که حسابی خسته بود آسانسور را انتخاب کرد. ثانیه ای بود که هر دو در اتاقک آسانسور قرار داشتند. فروش آپارتمان در تهران زیر قیمت دکمه 3 را فشرد و از آینه به خرید خانه در تهران قیمت صد میلیون سر به زیر خیره شد. چه میشد همین االن این دختر را در خود میچالند؟
به کجای دنیا بر میخورد؟ آسانسور در طبقه سوم ایستاد و ابتدا خرید خانه در تهران قیمت صد میلیون و بعد فروش آپارتمان در تهران زیر قیمت پیاده شدند. یک راه رو بزرگ که ۵ اتاق را در خود جای داده بود. دو درسمت راست و دو در سمت چپ و یک در بزرگ انتهای راه رو قرار داشت.
فروش آپارتمان در تهران زیر قیمت درحالی که دستش را با فاصله بدون اینکه برخوردی با ستاره داشته باشد پشت کمرش قرار داده بود، او را به سمت اتاق راهنمایی کرد. اول ین در از سمت راست را باز کرد و گفتخب ستاره خانوم، این هم اتاق شما چیزی نیاز داشتی حتما یا بهم بگو دومین اتاق از سمت چپ اتاق منه اتاق زن عمو هم در اولی کنار اتاق منه. ستاره مهربون گفت: -چشم، مزاحمتون نمیشم فقط یه سوال داشتم. خرید خانه در تهران قیمت طلا کنجکاو خ یره به ستاره بازکرد: -جانم چه سوالی؟! این " جانم" گفتن خرید خانه در تهران قیمت طلا عجیب به دل این دخترک چسبید! لپ ها یش گل انداخت و با لکنت گفت: -میخواستم بدونم که، آها میشه آدرس اینجا رو به دوستم بدم؟
خرید خانه در تهران قیمت طلا چشمانش را ریز کرد و پرسید: -دوستت؟
ستاره سرش را تکان داد و گفت: -آره پریا البته تهران نیست؛
شیرازه آدرس رو بهش بدم خیالم راحتتره! خرید خانه در تهران قیمت دلار که خیالش راحت شده بود با لبخندی جواب داد: -البته خانوم میتون ی آدرس رو بهش بدی. خرید خانه در تهران قیمت دلار سرش را تکان داد و گوشی را باال آورد و در حالی که خیلی ممنون پس بی زحمت آدرس رو بهم بدید.
تکانش میداد گفت: -برات میفرستم، شماره ات رو از رضا گرفتم. و چشمکی ضمیمه حرفش کرد. ستاره سرش را تکان داد و وارد اتاق شد و آروم گفت: -شبتون بخیر. خرید خانه در تهران قیمت دلار در جواب فقط سرش راتکان داد.
ستاره در کرم رنگ اتاق را بست و قفل کرد خرید خانه در تهران قیمت مناسب به این بی اعتمادی ستاره لبخند عمیقی زد.
زمان میبرد تا این دختر به او اعتماد کند. آدرس خانه را برا ی ستاره فرستاد. خرید خانه در تهران قیمت مناسب با شنیدن صدای باز شدن در سرش را به سمت صدا برگرداند. با اشاره زن عموی ش به سمت اتاق زن عمویش رفت. سمیه کنار ا یستاد و خرید خانه در تهران قیمت مناسب داخل شد و پشت سرش در بسته شد. خرید خانه در تهران قیمت مناسب با خستگی روی کاناپه یگری نشست و سمیه رو به رویش روی تخت دونفره اش نشست و با نگران ی و کمی حرص گفت: -خرید خانه در تهران قیمت من فرداشب میرم، حواست به سینا باشه این پسر عقل درست و حسابی نداره!
من بخاطر احساسات تو ا ین دختر رو توی این خونه پذیرفتم اما؛ سینا احساس تو رو درک نمیکنه و این کار دستمون خرید خانه در تهران قیمت در حالی که سرش را به پشتی کاناپه تکیه داده و چشمانش را بسته بود گفت: -نگران نباش من و میشناسی که؟
خرید خانه در تهران قیمت سرش را بلند کرد
نمیذارم اتفاقی بیفته. سمیه نگران و ترسیده با صدایی که میلرزید گفت: خرید خانه در تهران قیمت سرش را بلند کرد و ت یز نگاه اش کرد و نگذاشت سمیه چون میشناسمت نگران سینام اگر کاری کنه تو... حرفش را تمام کند و از جا برخاست و اتاق سمیه را ترک کرد و به سمت اتاق خودش رفت. ستاره روی تخت خواب دونفره یاسی رنگ نشسته بود و به وسایل اتاق خیره بود. یک اتاق ۱۸ متری که رو به روی در اتاق تخت قرار داشت، سمت راست یک کمد دی واری بزرگ که کل دیوار را گرفته بود و یک م آرایش کوچک سمت چپ بود و یک در کمی ان طرفتر کنار میز آرایش قرار داشت که حدس میزد توالت یا حمام باشد.
با صدای زنگ پیام گوش یاش چشمش را به گوشی درون دستش دوخت و پیام را باز کرد. بزن سالم عزیزدلم، باشه خیالم راحت شد اگه احساس ناامن ی کردی بیرون و بیا پیش خودم خواهرت تا ته دنیا پشتته، راستی اگه خبری از خشایارم شد خبر بده بهم کنجکاوم بدونم این پسره چیکار میکنه. ستاره لبخندی به حس خواهرانه پریا زد و در حواب فقط یک "چشم آبجی" فرستاد. از جا برخاست و در کمد یاسی رنگ را باز کرد. چشم هایش از تعجب گرد شد. آن همه لباس در این کمد ؟ ب یخیال لباس های مارک دار مانتو