ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مبینا
مبینا
28 ساله از تبریز
تصویر پروفایل سُرمه
سُرمه
42 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل آرزو
آرزو
38 ساله از کرج
تصویر پروفایل ابوالفضل
ابوالفضل
29 ساله از تهران
تصویر پروفایل ریما
ریما
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل پدرام
پدرام
46 ساله از تهران
تصویر پروفایل شادی
شادی
24 ساله از رشت
تصویر پروفایل ملیکا
ملیکا
31 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل ساحل
ساحل
29 ساله از کرمان
تصویر پروفایل فرزاد
فرزاد
31 ساله از صومعه سرا
تصویر پروفایل اسماعیل
اسماعیل
29 ساله از ملایر

خرید ماشین قسطی

خرید ماشین رو توی پیادهرو دیدم. یعنی چهقدر حالم بده که همش دارم خرید ماشین میبینم؟! سرابهایی که واقعیتشون شده آرزوی هر شبم

خرید ماشین قسطی - ماشین


خرید ماشین با عکس

دل توی دلم نبود و اونقدر بیتاب بودم و اونقدر عجله داشتم برای رفتن به کنار خرید ماشین که سریع دهن باز کردم. بگ. .. لبهای خرید ماشین دست دوم زودتر از هم دیگه جدا شدن ولی کلمات علیپور سریعتر از واژههای ذهن من از زبونش جاری شدند. منم بشینم؟! غضبناک نیم نگاهی به چهرهی ترگل ورگل و اصلح شدش انداختم و لب به دندون کشیدم تا یه وقت ناسزا بهش نگم.

بهرام هم که معلوم بود حسابی کلفه است سری تکون داد و با غضب بهش توپید: بگیر بشین بچه. جوون کنار دست من نشست و من سعی کردم توجهای به نیش بازش نکنم. پا روی پا انداختم و گوشهای از لباسم رو لای انگشتای دستم گرفتم شروع به باد زدن خودم کردم. واقعا هوا گرمه یا فقط من گرممه؟!

ضربان قلبم و به خرید ماشین در ترکیه رسوند

صدای رسا و بلند نامور حواس پراکندم و یه جا جمع کرد و ضربان قلبم و به خرید ماشین در ترکیه رسوند. بالاخره متوجه شدیم که سردستهی این باند کوفتی کیه... حالا اگه بهت بگم یارو یه زن بوده چی میگی بهم؟! دستم از حرکت وا موند. « خرید ماشین دست دوم » رو شنید؟! واقعا یه خانم تونسته این باند بزرگ گوشهای من الان واژهی
هیجانزده روی صندلی جابه جا شدم و شوکه دستی به پیشونیام کشیدم. با صدایی تحلیل رفته زمزمهوار پرسیدم: گفتی یه زن؟!

سری تکون داد و با دست اشارهای به خرید ماشین اقساطی کرد و با تحکم گفت: آره... عکسها رو نشون جناب بده! پاکت عکسها رو که به دست گرفتم ثانیهای حس کردم رستا صدام زد. شتابزده سر بلند کردم و نگاهی به داخل اتاق انداختم. چرا یهو اینطوری شدم؟ پشت فرمون هم احساس کردم خرید ماشین رو توی پیادهرو دیدم. یعنی چهقدر حالم بده که همش دارم خرید ماشین میبینم؟! سرابهایی که واقعیتشون شده آرزوی هر شبم. صدای آروم و خشک نامور توی گوشهام پیچید و من رو از دل افکارهام بیرون کشید. چیزی شده خرید ماشین دیوار؟! خواستم بگم آره من خیلی وقته که دچار اتفاقهای مرگبار شدم اما در عوض با افسوس بازدمی کردم و سر تکون دادم. نه. پاکت و باز کردم و حجم عظیمی از عکسها رو بیرون کشیدم. عکسها از جهتهای مختلفی از یه زن گرفته شده بودند. با دیدن هر کدوم گرهی میون ابروهام کورتر کورتر شدند و چشمهی خشمم جوشید. بهرام نامور شوخیاش گرفته انگار.

خرید ماشین اقساطی صاحب این عکسها که معلوم نیست! دست از ورق زدنشون برداشتم و عصبی سر بلند کردم و گفتم: این چه وضع عکس گرفتنه؟ اصل صورت طرف مشخص نیست. خرید ماشین در ترکیه تک خندهای کوتاه کرد و روبه جوونی که حالا سر به زیر شده بود؛ گفت: تحویل بگیر دوم. عکسها رو توی سینه ی علیپور کوبیدم و حرصی لب زدم. خرید ماشین دست دوم درجه ها رو کی داده به تو؟! با دیدن برق عجیبی که توی نگاهش درخشید از رفتار خودم پشیمون شدم.

خرید ماشین لاماری روزها اینقدر پریشون و ناآرومم که اعصابی برام نمونده

دست خودم نبود که ٬ خرید ماشین لاماری روزها اینقدر پریشون و ناآرومم که اعصابی برام نمونده. تن خسته و رنجورم رو روی صندلی خرید خرید ماشین اقساطی کردم و چشم بستم. دلم کمی آرامش میخواد کمی استراحت ٬ جرعهای آب و یه دنیا آغوش گرم خرید ماشین دیوار! با یادآوری دستهای یخزدش وحشتزده چشم باز کردم که خرید ماشین ظرفشویی مقابلم قرار گرفت و بعد هم صدای دلخور پسر جوونی که به سن و سالش نمیخورد تمام باشه

مطالب مشابه