شعر عاشقانه برای عشقی طولانی که جلوی ما بود برگشت و گفت نه گفتیم صبر کنه تا خاله اش بیاد! همه از این حرف خندیدند گریه و خنده همه قاطی شده بود دلم نمی خواست از شعر عاشقانه برای عشقت طولانی اینا جدا شم کنارم نشسته بود و با همون حرف زدن خاصش همه رو همراهی می کرد باورم نمی شد یه بار دیگه بتونم جمع خانوده امو ببینم نهار و مهمون شعر عاشقانه برای عشقم طولانی بودیم
شعر عاشقانه برای عشقت طولانی کار کشید
خودش که نذاشت من دست به چیزی بزنم ولی از شعر عاشقانه برای عشقت طولانی کار کشید بعد نهار دور هم نشسته بودیم همه حرف می زدن و من مثل آدمای ندید بدید از یکی به اون یکی خیره می شدم شعر عاشقانه برای عشقت طولانی می خندید ولی خنده هاش مثل قبلا که صداش تا هفتا خونه می رفت نبود آروم می خندید و توی چشماش غصه بود متن عاشقانه بلند برای عشقم هر بار که نگاهش به من می افتاد نم اشک توی چشماش دیده می شد و شعر عاشقانه برای عشقم طولانی که برای حرف زدن باید بین کلمات مکث می کرد از اینکه من باعث این همه تغییر بودم حسابی دلخور بودم آهی کشیدم و نگاهمو چرخوندم سمت آروم نشسته بود و به شعر عاشقانه برای عشقی طولانی که داشت سعی می کرد یه چیز بامزه رو تعریف کنه نگاه می کرد لبخند کم رنگی روی لبش بود
متن عاشقانه بلند برای عشقم هم تغییر کرده بود
انگار متن عاشقانه بلند برای عشقم هم تغییر کرده بود نگاهمو چرخوندم که رسید به شعر عاشقانه برای عشقی طولانی سوالی و نگران نگاهم می کرد نیم نگاهی به طرافم انداخت و با حرکت لب پرسید چی شده؟ منم آروم سری بالا انداختم ولی انگار قانع نشد برگشت و به یه چیزی گفت هم فقط نگاهش کرد بعد از چند ثانیه متن عاشقانه بلند برای عشقم بلند شد و رو به من گفت با یه دقیقه میاین اتاق من؟ نگاهی به اون و بعدم کردم که حالا داشت با شعر عاشقانه برای عشقی طولانی حرف می زد و بلند شدم بدون حرف پا شد و سه تایی رفتیم طرف اتاق شعر عاشقانه برای عشقم طولانی توی این خونه هیچ چیز عوض نشده بود انگار همین دیروز بود که اومدیم اینجا تو اتاق و پرونده هاشو مرتب کردیم شعر عاشقانه برای عشقم طولانی درو بست و به من نگاه کرد