عکس زن صیغه کرج رو دراختیارت بذارم. نگام کن! امین. چشمات رو باز کن نگام کن! با نفرت چشمهام رو باز کردم و زل زدم بهش. اشکهاش رو پاک کرد و گفت: اگه فکر میکنی که من یه عکس زنان صیغه ای دزفول دختران صیغه ای بخون. بگیر. بهت حق میدم ازم متنفر باشی به خاطر اینکه حقیقت رو بهت نگفتم و وقیحانه باهات ازدواج کردم. ولی ثابت میکنم که خاطرات تلخ زنان صیغه ای نیستم. یکی از دختران صیغه ای هم همون تیری بود که به پام زدی.
در اصل اون تیرها توش گروه واتساپ زنان صیغه ای هست درسته؟ دیدی آسیبی ندیدم؟ فقط زخمی شدم. توی چشم هاش زل زدم. چرا دقیقا چشم های عکس زن صیغه کرج من بود؟ چطور ممکن بود؟ یعنی باز هم داشت فریبم میداد؟ تلخندی مثل قبل زد و گفت: و... حدست درباره مزاحم کوچولو هم درسته. اگه دوست داشتی زنده نگهش دار. بعد دودستش رو جلوم گرفت. اخم کردم: چیکار میکنی؟ بهم... بغضش رو فروخورد گروه واتساپ زنان صیغه ای بزن!
آهی کشیدم. گیج شده بودم. سریع سه تا دختران صیغه ای خوندم و گفتم: عکس زنان صیغه ای دزفول. یه چیزی شور نیست! حس میکنم تو دود نیستی! فقط یکی داره اذیتت میکنه! آره. کپ کردم. یعنی واقعا اینا یه اجبار از سمت دودهاست؟ خاطرات تلخ زنان صیغه ای و جکسون از من خواستن که تو و خانوادهت رو گروگان بگیرم. اون کتابی که سوزوندمش، توش یک پیغام مخفی برام فرستاده بودن. من به سختی ازشون جدا شدم. هیچ دودی حق نداشت از دودمان جدا شه. ولی من با پا در میونی یک نفر تونستم برگردم.
عکس زن صیغه کرج کشیدم
عکس زنان صیغه ای دزفول هم دارن میگن که باید باهاشون همکاری کنم. پوفی عکس زن صیغه کرج کشیدم و گفتم: نه! منظورم اینه که یه دود داره سعی میکنه تو ذهنت نفوذ کنه! همچین چیزی حس نمیکنی؟ خوب فکر کن! توی بعضی پرونده ها گاهی... تنها چیزی که من رو آزار میده گذشتمه. دختران صیغه ای که توی گذشته بود، مدام اینجاست. به سرش اشاره کرد مدام برام تداعی میشه گناه هام. امین، شک نکن که به جز راست حرفی نزدم. هرچه سریعتر دستگیرم کن. امین ماجرا خیلی خطرناکتر از این حرفاست!
از جکسون و رئیس هرکاری برمیاد. با تردید گفتم: تو... از پروندههای ما خبرداری؟ من از خیلی چیزا خبر دارم. امین وقت نیست! اونا به زودی میخوان یه مذاکره بکنن. معلوم نیست پشت پرده نقشه قتل چند نفر رو کشیدن! بیگناه یا گناهکار، نباید دیگه بذارم خونی ریخته بشه! زودتر باید من رو ببری! سرم داشت می ترکید. برو یه چیزی درست کن برای شام. گروه واتساپ زنان صیغه ای: ولی امین.... داد زدم: نشنیدی چی گفتم؟ بغضش ترکید: عکس زنان صیغه ای دزفول شنیدی چی گفتم؟ شنیدم! ولی داری چرت میگی! عکس زن صیغه کرج نیست! برو یه چیزی درست کن بخوریم. سرم داره میترکه نمیفهمی؟ بلند شد و گفت: خیلی خب. خودم میرم. عصبانی بلند شدم و مچ دستهاش رو گرفتم: هیچ معلوم هست داری چهکار میکنی؟ تو هیچ گورستونی نمیری! خاطرات تلخ زنان صیغه ای شدیدتر شد: من میدونم دارم چه کار میکنم! این تویی که نمیدونی. من درکت میکنم! دنیایی هم معذرتخواهی کنم کم کردم.