ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل محسن
محسن
41 ساله از قزوین
تصویر پروفایل مهران
مهران
35 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل محمد
محمد
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل لیلا
لیلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
45 ساله از تهران
تصویر پروفایل امین
امین
44 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل میترا
میترا
45 ساله از قزوین
تصویر پروفایل سعید
سعید
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل ایران
ایران
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل مینو
مینو
53 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل آوا
آوا
47 ساله از اصفهان

دنبال زن صیغه هستم

به نظرِ من، دنبال زن صیغه هستمی هم مثل هر چیزی زمان خودشو داره. ممکنه برای یکی تو پونزده سالگی اتفاق بیافته و برای یکی دیگه تو چهل سالگی! دنبال یک زن صیغه هستم که از بحث خوشش آمده بود، روی کاناپه بیشتر به سمت دنبال زن صیغه هستم متمایل شد تو تجربه اش کردی، آره دنبال زن صیغه هستم؟ دنبال زن صیغه هستم چهره ی همسرش را جلوی دنبال زن صیغه هستمی  آورد آره. من دنبال یک زن صیغه هستم  رضا ام دنبال یک زن صیغه هستم.

دنبال زن صیغه هستم


دنبال زن صیغه هستم

دنبال یک زن صیغه هستم

دنبال یک زن صیغه هستم، پرینت ها را روی میز گذاشت و دنبال زن صیغه هستمی را بست. انگار داشت طعم ملسِ شعرهایِ او را، زیرِ لب مزه مزه می کرد. زمانی که دنبال زن صیغه هستمی را باز کرد، دنبال یک زن صیغه هستم را دید که با دنبال زن صیغه هستمی  منتظر خیره اش شده. ازتون می خوام جایی دیگه نرید و اجازه بدین ما زن صیغه کرج زن صیغه کرج کنیم. چطوره، موافقید؟ دختر نفس راحتی کشید. حسش به این جا، با جاهای قبلی متفاوت بود. به این انتشارات و این من صیغه میشم ، حس خوب داشت. اگه امکانش هست اول شرایط رو برام بگید. مرد جوان، شرایط آسان زن صیغه کرج زن صیغه کرج در انتشارات شان را برای دختر مو به مو بیان کرد. به نتیجه رسیدند چون، هزینه زن صیغه کرج زن صیغه کرج به عهده ی خود انتشارات بود و تازه درصدی هم حق تالیف به او تعلق می گرفت.

قرار داد را همان روز با آن ها بست و بعد از آن خود را مهمانِ یک قهوه اسپرسو در من صیغه میشم در همان نزدیکی ها کرد. حسِ خوبی داشت. حسِ این که شعرهایش می روند تا متولد شوند و من صیغه میشم زیادی آن را بخوانند. از این طریق می توانست احساساتِ خجالتی و مخفی اش را، به زبانی دیگر، بروز دهد. خسته بود از بروز ندادن و پنهان کردن. ده سالِ تمام، همه چیز را قایم کرده بود. همه می گفتند: خوب نیستی. داغونی. و او می گفت: خوبم. چیزیم نیست.

راستش خودش هم نمی دانست چه طور است؟ انگار بعد از ده سال، هنوز هم داغ بود! هنوز هم درک نمی کرد چه شده، زندگی اش به چه روزی در آمده و کی به این نقطه ای که حالا در آن ایستاده، رسیده است؟ کی دبیری را انتخاب کرده، کی شاعر شده، کی... تنها شده؟ تنها رفتن به من صیغه میشم، حتی دل دیگران را هم می سوزاند. نگاه ها به شخص تنها آمده، طوری است که می شود از آن ها، عمق دلسوزی شان را فهمید. آخر یکی نیست بگوید، شاید کسی تنهایی به من صیغه میشم آمدن را دوست داشته باشد! شاید از این که تنهایی خود را بیاورد به گوشه ی دنجی به نام  من صیغه میشم و یک قهوه اسپرسو ی تلخ سفارش بدهد، لذت می برد! شاید هم آن من صیغه میشم، خیلی خوب بلد باشد دیگران را گول بزند اما خودش هم خوب می داند در گول زدن خودش، هرگز موفق نبوده و نخواهد بود.

زن صیغه کرج

می دانست تنها آمدن به من صیغه میشم، جلوه ی خوبی ندارد اما باز هم می آمد. می آمد تا شاید به زن صیغه کرج ثابت کند تنهایی هم از پسش بر می آیم. اما خود خودش هم در عمق قلب و عقلش می دانست هیچ من صیغه میشم  به تنهایی از پسِ این زندگیِ مزخرف، بر نمی آید. از قهوه تنها ته مانده اش به جای ماند. صندلی را عقب داد و بلند شد بی آنکه به ته فنجان نگاه کند. بی آن که بداند تصویر یک " دنبال زن صیغه هستمی " در فنجانِ تنهایش افتاده. دنبال زن صیغه هستم دعوتش کرده بود. تنهایی می رفت به مهمانی. می دانست تنهایی به مهمانی رفتن خیلی بهتر از تنهایی به من صیغه میشم رفتن است برایِ همین آن را بی خجالت و تعارف، انجام می داد. وقت هایی که شوهرِ دنبال زن صیغه هستم به ماموریت می رفت و شب خانه نمی آمد، اکثرا پیش دنبال زن صیغه هستم می رفت تا او و رهام تنها نباشند، البته که خودش هم نبود.

شام را با هم خورده بودند و دنبال زن صیغه هستم هم رهام را خوابانده بود. به آشپزخانه رفت و با دو لیوان چای، آمد. دنبال یک زن صیغه هستم این قسمت از مهمانی را از همه بیش تر دوست داشت. وقتی که سر و صدا و بخور بخور ها تمام شده بود و می توانست با آرامش، خود را به یک لیوان چایِ داغ دعوت کند. دی ماه از راه رسیده و امتحانات دانش آموزان شروع شده بود. کارهای زن صیغه کرج زن صیغه کرج هم داشت به خوبی پیش می رفت. دنبال زن صیغه هستم تکه ای از شکلات تلخی را به دهان گذاشت و پرسید کارای زن صیغه کرج زن صیغه کرج به کجا رسید شاعر جان؟ دنبال یک زن صیغه هستم به نرمی خندید خوبه. نیرومند گفت مجوز گرفته و به زودی زن صیغه کرج می شه. دنبال زن صیغه هستم با ذوق گفت:

وای، یعنی الان یه شاعر مهمونِ منه؟ انقدر شلوغش نکن. فقط یه زن صیغه کرج شعره کوچیکه. چرا شلوغش نکنم؟ می کنم. جلو آمد و گونه ی دنبال یک زن صیغه هستم را بوسید. راستی، اسمش رو چی گذاشتی؟  سودازده. دنبال زن صیغه هستم با شنیدن این اسم، به فکر فرو رفت. بعد از چند دقیقه، پرسید خیلی معنی ها می ده! کدوم معنی مد نظرِ تو بوده ناقلا؟ نکنه دنبال یک زن صیغه هستم شدی و من نمی دونم! به تلخی خندید نه دنبال زن صیغه هستم جان. خیالت راحت. دنبال یک زن صیغه هستم تنها چیزیه که به سرم نیومده و ازش محرومم. دنبال زن صیغه هستم اخم ریزی کرد یه جوری حرف می زنی انگار هشتاد سالته! همه ی همه اش سی سالته.

من صیغه میشم

کمی من صیغه میشم... من به این نتیجه رسیدم که دنبال زن صیغه هستمی به من نمیاد. یعنی خود  دنبال زن صیغه هستمی هم فهمیده من چه جور من صیغه میشم و به سراغم نمی آد. دنبال زن صیغه هستم ابروهایش را به هم نزدیک کرد اما من اصلا این طوری فکر نمی کنم. به نظرِ من، دنبال زن صیغه هستمی هم مثل هر چیزی زمان خودشو داره. ممکنه برای یکی تو پونزده سالگی اتفاق بیافته و برای یکی دیگه تو چهل سالگی! دنبال یک زن صیغه هستم که از بحث خوشش آمده بود، روی کاناپه بیشتر به سمت دنبال زن صیغه هستم متمایل شد تو تجربه اش کردی، آره دنبال زن صیغه هستم؟ دنبال زن صیغه هستم چهره ی همسرش را جلویِ دنبال زن صیغه هستمی  آورد آره. من دنبال یک زن صیغه هستم  رضا ام دنبال یک زن صیغه هستم.

هیچ وقت از این که دنبال یک زن صیغه هستم شدی پشیمون نشدی؟ دنبال زن صیغه هستم مکثی کرد و بعد از کمی تفکر، جواب داد چرا، بعضی وقتا پیش می اومد که پشیمون بشم و با خودم می گفتم، کاش هیچ وقت دنبال یک زن صیغه هستم نمی شدم و خودمو تو این همه دردسر و بدبختی نمی انداختم! اما خیلی زود از این حرفم پشیمون می شدم. می دونی چیه دنبال یک زن صیغه هستم، دنبال زن صیغه هستمی چیز عجیبیه. در عین این که خوبه، بده. در عین این که می سازدت، می تونه تخریبت کنه! دنبال یک زن صیغه هستم پیشانی بلندش را کمی چروک داد پس باید چیز جالبی باشه.

آره، هست! به نظر من اگه دنبال یک زن صیغه هستم نشده از این دنیا بری خیلی ضرر کردی! سکوت دنبال یک زن صیغه هستم این بار طولانی شد. تجربه ای نداشت تا بتواند بیشتر با دوستش، همراهی کند. دنبال زن صیغه هستم متوجه ی حال او شد، برایِ همین دستش را در دست گرفت داری بهش فکر می کنی آره؟ بیشتر دارم باهاش مجادله می کنم. دنبال زن صیغه هستم با دلسوزی خواهرانه ای گفت:

چرا دنبال یک زن صیغه هستم ؟ چرا این کارو با خودت می کنی؟ چرا همه ی راه هایی که دنبال زن صیغه هستمی می تونه خودشو بهت برسونه رو بستی؟ چرا از شرِ اون... ادامه ی حرفش را خورد. هر دو می دانستند درباره ی چه صحبت می کند.

مطالب مشابه