ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل لیدا
لیدا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل پویا
پویا
35 ساله از شهریار
تصویر پروفایل انجلیکا
انجلیکا
26 ساله از مشهد
تصویر پروفایل امیر
امیر
43 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از دامغان
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
43 ساله از کرج
تصویر پروفایل نازی
نازی
41 ساله از کرج
تصویر پروفایل حسام
حسام
37 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل علی
علی
49 ساله از خارج از کشور
تصویر پروفایل محمد
محمد
37 ساله از مشهد
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه

دوست یابی وچت ایرانی

بهترین برنامه دوست یابی وچت هم خندید. -یه همچین داداش گل و پارتی کلفتی دارم من. -بله بله برنامه دوست یابی در اطراف. چقدرم که شما قدر دانی واقعا!

دوست یابی وچت ایرانی - دوست یابی


تصویر دوست یابی وچت ایرانی

برای پایبند ماندن به قولی که دیشب به خودم داده بودم، که امروز روز دیگریست و روز شروع دوباره است. خوشبختانه از دوست یابی وچت ما تا موسسه ای که قرار بود در آن مشغول به کار بشوم خیلی فاصله نبود و من مجبور نبودم هر روز مسیر طوالنی ای را برای رسیدن به محل کارم طی بکنم. می توانستم با خیالی راحت مسیر خانه تا موسسه را قدم بزنم و ازهوای آزاد لذت ببرم. فکر کنم و برای آینده ام تصمیمات جدی بگیرم و برای زندگیم دو دو تا چهارتا بکنم. با رسیدن به موسسه، برنامه دوست یابی در اطراف مقابلش مکث کردیم. نیاز به کمی آرام تر شدن داشتم. دوست یابی وچت بار نفس های عمیق کشیدم تا لرزشی که بر بدنم افتاده بود را تحت کنترل بگیرم. با هر پله ای که باالتر می رفتم، زیر لب را صدا میکردم و ازش کمک میخواستم. لحظه آخر قبل از اینکه وارد سالن بشوم، چرخیدم و نگاهی به بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان که دم موسسه منتظرم ایستاده بود، انداختم. سری برایم تکان داد و پلک هایش را روی هم فشرد. دلم گرم شد و با گفتن بسم اللهی وارد سالن شدم. همه چیز خیلی راحت تر از آن چیزی که فک میکردم حل شد.

خوشبختانه از نتیجه مصاحبه ام خیلی راضی بودند و دیگر نیازی به آزمون های بعدی ندیدند. مرحله DEMO که بیشتر استرسم برای آن بود از بیخ گوشم گذشت. هرچند که میدانستم برنامه چت و دوستیابی رایگان هم کمی در این روند دخیل است و نمی شود باور کرد موسسه تقریبا شناخته شده ای مثل اینجا هرمدرسی را که از راه می رسید قبول کند.

برنامه دوست یابی در اطراف با این حال خودشان

برنامه دوست یابی در اطراف با این حال خودشان بر بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان تاکید داشتند که بهم اعتماد دارند و از عملکردم راضی خواهند بود. میدانستم اگر حتی آزمون هم بگیرند مشکلی نخواهم داشت اما به خاطر اعتماد به نفس پایینم حتما در مرحله دِمو دچار مشکل میشدم. نفس عمیقی از سر آسودگی کشیدم. بعد از پر کردن چند تا فرم و دادن مدارکم از موسسه بیرون آمدم. دوست یابی وچت مقابل موسسه منتظرم ایستاده بود. قدم هایم را تند تر کردم و دستم را دور بازویش حلقه کردم. -خوب چطور بود؟

خیلی خوب. میدونم که هیچ جا اینطوری آسون نمیگیره ولی به روم نیاوردن برام پارتی بازی شده. خندیدم. با صدای بلند. بهترین برنامه دوست یابی وچت هم خندید. -یه همچین داداش گل و پارتی کلفتی دارم من. -بله بله برنامه دوست یابی در اطراف. چقدرم که شما قدر دانی واقعا! -ما مخلص شمام هستییییییم! -حاال ازکی شروع میشه کارت؟ -از هفته بعد شنبه. یعنی دقیقا از حاال چهار روز دیگه من یک عدد خانم شاغل محسوب میشم. -بریم شیرینی بخریم که برنامه چت و دوستیابی رایگان االن حسابی منتظره! از چهار روز بعد کارم شروع میشد. حس خوبی داشتم. یک حس جدید، تجربه جدید. مخصوصا که قرار بود معلم سطح کودکان باشم. فکر کنم این هم کار دوست یابی وچت بود. میدانست که روحیه شاد و معصوم بچه ها میتواند باعث شود کمتر به چیزهایی فکر کنم که فکر کردن بهشان تنها درد و غصه را بهم هدیه میکند. شاید هم چون تجربه ای نداشتم

بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان نفرستند

ترجیح داده بودند این ریسک را نکنند و من را به سطح بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان نفرستند. دلیلش هرچه بود، ممنونشان بودم. برای برنامه چت و دوستیابی رایگان شیرینی پروانه ای خریدیم که عاشقش بود. با شنیدن خبر قبولی من از مصاحبه مانند کودکان ذوق زده، فقط دستهایش را باال میبرد و را شکرمیکرد. بابا هنوز مغازه بود و به خانه برنگشته بود. برنامه دوست یابی در اطراف هم بعد از رساندن من به خانه و خوردن شیرینی، دوباره بیرون رفت. وارد آشپزخانه شدم. مامان همچنان داشت لبخند میزد و زیر لبش به گمانم ذکر میگفت و را شکر میکرد. نزدیک تر رفتم و از پشت در آغوشم گرفتمش و دستهایم را دور شانه اش حلقه کردم. سرم را روی شانه اش گذاشتم و عطر تنش را به جان کشیدم. دستهای گرم و مهربانش را روی دستهایم گذاشت و به ذکر گفتنش ادامه داد. -مامان؟ -جان مامان؟ -برنامه چت و دوستیابی رایگان...من... جلوی پایش چهار زانو روی زمین نشستم و دستهایم را روی پاهایش گذاشتم. -مامان من....من میخوام پای همه قوالم وایسم...میخوام برگردم

مطالب مشابه