ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل علی
علی
43 ساله از قزوین
تصویر پروفایل ابراهیم
ابراهیم
36 ساله از ممسنی
تصویر پروفایل آرش
آرش
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل ماریا
ماریا
48 ساله از گرگان
تصویر پروفایل صفورا
صفورا
31 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل علی
علی
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل ابوالفضل
ابوالفضل
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین

ربات چت ناشناس رایگان رز چت پیشرفته لینک

برای اولین بار باهم چشم تو چشم شدیم سبزیه چشاش از ربات چت ناشناس رایگان رز چت پیشرفته کمرنگ تر بود ربات چت تصادفی با صدایی که به شدت میلرزید

ربات چت ناشناس رایگان رز چت پیشرفته لینک - چت ناشناس


عکس ربات چت ناشناس رایگان رز چت پیشرفته لینک

که یاد انگشتم افتادم و سریع نگاهی بهش انداختم با جیغ گفتم: ربات چت ناشناس رایگان رز چت پیشرفته زد رو ترمز و با ترس گفت: چیشده؟ صدای بوق یه ماشین از پشت سرمون بلند شد که سریع ماشینو کشید کنارو بغل خیابون پارک کرد با حرص مشتی به بازوش زدم و گفتم: ربات چت با ناشناس چه بالیی سر انگشتم اوردی!!! نفسشو فوت کرد و دستمو گرفت زیر لب غر زد_زن که نباید جیغ جیغو باشه اینم شانسه من دارم؟تکون میخوره جیغ میزنه فکر کردم چیشده نگاهی به دستم کرد و بوسه ای رو انگشت کبود شدم زد بااخم گفتم: شوهر که نباید انقد وحشی باشه همین اول کاری دستمو گاز میگیره پس از فردا سر زندگی باید انتظار کتک خوردنم داشته باشم نگاهی بهم انداختیم و باهم زدیم زیر خنده گفت: اصن تالفی نکنی روزت نمیگذره نه؟

ابروهامو انداختم باال و گفتم: نچ اروم گفت: هستی؟ دستامو انداختم دور گردنش و اروم گفتم: جانم؟ زمزمه کرد: بالخره مال خودم شدی ربات چت با ناشناس نمیخوای حرف بزنی؟ سرشو اورد باالو تو چشام نگاه کرد امروز طبق قرار دیروزمون اومدم کافی شاپ الله و تقریبا ۱۰مینه کلش تو قهوه شه داره همش میزنه که البته اگه سنگم توش بود تااالن اب شده بود با کالفگی گفتم:

داداش بمن گفتی ربات چت ناشناس رایگان رز چت پیشرفته اینجا قهوه هم زدنتو نگاه کنم؟. نفس عمیقی کشید و بالخره شروع کرد

ربات چت ناشناس یک همدل یا تو اتاقش بود

هردفعه منو ارتان میرفتیم خونه ربات چت ناشناس یک همدل یا تو اتاقش بود یا اصن خونه نبود بیشتر اوقاتم با آتوسا خانوم خواهر ربات چت تصادفی میرفتن بیرون اخه رابطشون خیلی باهم خوب بود و هنوزم همونجوریه بگذریم...خودت که میدونی ربات چت با ناشناس فقط تو جمع خانوادگیش یا باکسایی که صمیمیه شیطنت میکنه وگرن خیلی دختر خجالتیه و به راحتیم با ربات چت با ناشناس ربات چت ناشناس یک همدل برقرار نمیکنه. ..اون روز خیلی خوب یادمه" لبخندی نشست کنج لبش و ادامع داد"همین که در حیاطشونو باز کردم دیدم پشت در وایساده و میخواد بره بیرون

ربات چت تصادفی خیلی کم میومد

معموال وقتی سه تا خانواده کنارهم جمع میشدیم ربات چت تصادفی خیلی کم میومد به همین دلیل خیلی وقت بود ندیده بودمش برای اولین بار باهم چشم تو چشم شدیم سبزیه چشاش از ربات چت ناشناس رایگان رز چت پیشرفته کمرنگ تر بود ربات چت تصادفی با صدایی که به شدت میلرزید گفت: س...

سالم بالبخند گفتم: سالم بهار خانوم خوبید؟چه عجب ما شمارو دیدیم لبخند محجوبانه ای زد که دلم لرزید و گفت: شرمنده چند وقتی میشه درگیر درسام میدونید که امسال کنکور دارم من_بله میدونم ربات چت ناشناس یک همدل موفق باشید زیر لب تشکر کرد و خواست بره که گفتم: میخواید برسونمتون؟ سرشو انداخت پایین و گفت: ممنون راهم نزدیکه خودم میرم بعد از این حرف مثل برق و باد از کنارم رد شدو من موندم و یه تپش قلب...ربات چت تصادفی حس جدید....حسی که نفهمیدم چجوری تو دلم به وجود اومده....از ربات چت ناشناس یک همدل روز به بعد به بهونه هتی مختلف میرفتم خونشون و بیشتر ربات چت ناشناس رایگان رز چت پیشرفته هرچند کوتاه اما میدیدمش! نمیدونم چیشد هستی ولی عاشقش شدم... عاشق خانوم بودنش...عاشق خجالتی بودنش و شیطنتای زیر زیرکیش....تو دلم نشسته بود....برخالف بقیه دخترا نخواست خودشو بهم نزدیک کنه...همه این چیزا اونو واسم خاص کرده بود... یک سالی میشه بخاطرش صبر کردم میخواستم وارد دانشگاه بشه...با محیطی که دخترو پسر به راحتی میتونن صمیمی بشن باهمدیگه اشنا بشه..

مطالب مشابه