ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
37 ساله از ورامین
تصویر پروفایل محسن
محسن
33 ساله از یزد
تصویر پروفایل سهیل
سهیل
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل مجتبی
مجتبی
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل رضا
رضا
21 ساله از کازرون
تصویر پروفایل علی
علی
64 ساله از تهران

سایت آعاز نو چند سال فعالیت دارد؟

برگشتم سمتِ در، سایت آغاز نو جدید با چشمهایی سرخ شده وارد سایت آغاز نو تلگرام شد و به سمتِ من آمد و با صدایی گرفته پرسید: خوبی؟

سایت آعاز نو چند سال فعالیت دارد؟ - سایت آغاز نو


سایت آعاز نو

سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی را گرفتم

با دستم اشکِ ریخته شده سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی را گرفتم و گفتم: -سایت آغاز نو پنل کاربری زنگ زد گفت سایت آعاز نو خودکشی کرده، منو برسون بیمارستان! سایت آغاز نو صفحه اصلی یک چیزهایی زیرلب زمزمه کرد و با تکان دادن سر گفت: -خیلی خب صبر کن برم حاضرشم بیام. بیحرف فقط سرم را تکان دادم که سایت آغاز نو صفحه اصلی سمتِ اتاقش رفت و کمتر از پنج دقیقه دوباره برگشت و بعد از برداشتنِ سوییچِ روی میز باهم از خانه خارج شدیم.

صدایِ جیغِهای خواهرِ سایت آعاز نو و تارا توی گوشم اکو میشدند و من هرچقدر تلاش میکردم نمیتوانستم چشمهایم را باز کنم. احساسِ خفگی داشتم و نفس کشیدن برایم مشکل بود. صدایِ سایت آغاز نو صفحه اصلی را میشنیدم که اسمم را صدا میکرد ولی اصلا قدرتِ جواب دادن نداشتم. سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی خودم را میشنیدم که از سردردم نشات میگرفت و دستم محکم یه چیزی را فشار میداد. نغس نفس میزدم و به هزار زحمت لایِ چشمهایم را باز کردم. نگاهی به دورورم انداختم، سایت آغاز نو جدید بالا سرم بود و با نگرانی نگاهم میکرد! یادم نبود چه اتفاقی افتاده فقط صدای جیغ های متمددی تو گوشهایم میپیچید و حالم را لحظه به لحظه بد و بدتر میکرد! - یاس؟خوبی؟

وارد سایت آغاز نو تلگرام شد

نگاهی به سایت آغاز نو صفحه اصلی که این سوال را پرسیده بود انداختم و سرم را به طرفین تکان دادم و پرسیدم: -چه اتفاقی افتاده ؟ سايت آغاز نو با کلی نگرانی توی چشمهایش گفت: -طوری نیست عزیزم، فقط. .. حرفش را خورد که همه چیز یادم آمد! سایت آعاز نو! من او تمام کرده بودآری خودم دیدم، ملاحفه ی سفیدی رویِ سر و بدنش کشیده شده بود و خواهرش و تارا همش جیغ میکشیدند، سایت آغاز نو جدید سعی داشت آرامشان کند اما ناموفق بود! بغضم گرفت و در کسری از ثانیه به گریه تبدیل شد و میانِ گریه پرسیدم: -سایت آغاز نو! سايت آغاز نو سایت آغاز نو چی شده؟سايت آغاز نو بگو که سایت آعاز نو زنده ست . .. با باز شدن یهوییِ در حرف من نصفه ماند و برگشتم سمتِ در، سایت آغاز نو جدید با چشمهایی سرخ شده وارد سایت آغاز نو تلگرام شد و به سمتِ من آمد و با صدایی گرفته پرسید: خوبی؟

فضای سایت آغاز نو تلگرام را پر کند!

بلند شدم نشستم روی تخت، اشکِ روی گونه ام را گرفتم و با بغض صادقانه گفتم: -نه! همین حرف کافی بود تا سایت آغاز نو جستجو کاربران با گریه محکم مرا در آغوش بکشد و هق هقِ جفتمان فضای سایت آغاز نو تلگرام را پر کند! سایت آعاز نو رفته بود، برای همیشه و کسی هم نمیدانست چرا! پدر و مادرش آمدند و بیچارهها دلیلی برایِ یهویی از دست دادنِ دخترِ شاد و بیخیالشان پیدا نکردند! این وسط تارا بیشتر از همه بیتابی میکرد و سایت آغاز نو جستجو کاربران میگفت مطمئن است او دلیلِ خودکشی کردنِ سایت آغاز نو را میداند اما لب باز نمیکرد!

لیوانِ آب را تا ته سرکشیدم و گذاشتم رویِ سینک، با زنگِ اف اف از آشپزخانه خارج شدم. سایت آغاز نو جدید بود، در را باز کردم و منتظرش ایستادم. از دیروز که سومِ سایت آعاز نو بود دیگر خبری از او نداشتم، با دیدنش لبخندی کوتاه تحویلش دادم و با او روبوسی کرد، داخل شد و در حالی که میرفت سمتِ کاناپه ها غر زد: - مامانم بفهمه اومدم اینجا سرمو گوش تا گوش میبره! آهی کوتاه کشیدم و به سمت سایت آغاز نو پنل کاربری رفتم، کنارش نشستم و سرم را رویِ شانهی او گذاشتم و بدون توجه به غر زدن او گفتم: -باورم نمیشه، خوددکشیِ سایت آغاز نو عینِ یه شوخیه خیلی مسخره می مونه!

مطالب مشابه