به سمت ضا قدم برداشت نزدیکاش که رسید سرش را پایین انداخت و آرام گفت: -ببخشید. رضا به سمتش برگشت. لبخند دل نش ینی زد و گفت: -فرم رو پر کردید ؟ سایت همسریابی ازدواج همدم سرش را باال آورد و لبخندی زد و گفت: -بله بفرمایید. و کاغذ سفید رنگ را به سمتش گرفت.
سایت همسریابی ازدواج همدم از فرصت استفاده کرد
رضا فرم را گرفت و مشغول چک کردنش شد. سایت همسریابی ازدواج همدم از فرصت استفاده کرد و چشم غره ای به مردک خیره رفت. مردک به جای آن که خجالت بکشد لبخند عم یقی زد؛که چال گونه سمت راست صورتش را به نمایش گذاشت. سایت دفتر سویل متعجب زیر غرید: -واقعاکه! رضا سرش را باال آورد و گفت: -چیزی گفتین خانوم آرامش؟ سایت دفتر سویل تند پاسخ داد: -نه، نه چیزی نگفتم! و سپس به مردک که لبخند از پر کشیده بود نگاه کرد. ابروهای پر پشتش را درهم کشیده بود. باری ک صورتی رنگش را در فرو برده؛ و کنجکاو به سایت دفتر سویل خیره شده بود. دانلود همسریابی سویل از رفتار ها ی ضد نقیض این مردک دیوانه متعجب شانه ای باال انداخت و به رضا خیره شد.
-خب، خوبه مشکلی نیست. پس من باهاتون تماس می گیرم.
دانلود همسریابی سویل آرام سرش را تکان داد و گفت: -ممنون از لطف تون پس خبر از شما. رضا فرم را روی میز گذاشت. نگاه مردک از دانلود همسریابی سویل به سمت فرم کشیده شد. -حتما. سایت همسریابی هلو لبخندش را تکرار کرد و گفت: -ممنون، روز خوش. و از می ز آن ها دور شد. نگاهی به ساعت مچی مشکی رنگش انداخت. دیرش شده بود.
سریع پول قهوه را حساب کرد
و از کافی شاپ بیرون زد.
کالفه به سمتش برگشت
و گفت: -سایت همسریابی سویل نمیشه! عجیب ن یست بعد از ۶ سال پیداش شده؟ خطرناکه بفهم! سایت همسریابی سویل خون سرد به مبل تک نفره سبز بهاری تکیه زد و گفت: که سایت ازدواج و دوست یابی میشه بگی یک دختر ممکنه چه خطری داشته باشه؟ و این اون پیداش نشده من خیلی اتفاقی دیدمش. سایت ازدواج و دوست یابی پوف کالفه ای کشید و کنار سی اوش روی مبل دو نفره جای گرفت و پر حرص خی ره به نیمرخ کشیده سی اوش گفت: -آخه لعنتی درک کن اون اگه بفهمه که تو... سایت همسریابی سویل خیره به تلویزیون 50 اینج رو به رو یش وسط حرفش پرید و گفت: پر حرص محکم برگهای را رو ی میز شیشه ای رو به رویشاگه تو همه جا در موردش بامن بحث نکنی نمیفهمه!
آرام خم شد برگه را برداشت. سرجایش قرار گرفت؛ برگه را باال آورد و آرام زمزمه کرد"سایت ازدواج در ترکیه آرامش ظرف ساالد را برداشتگ
به سمت هال کوچک خانه سایت ازدواج سویل رفت. ظرف را روی سفره سفید رنگ قرار داد. همه چیز را آورده بودند، چیزی جا نمانده بود. سایت همسریابی سویل به هی کل تپلش حرکتی داد و کمی جا برایش باز کرد و گفت: -بیا جگر گوشه ام! بیا کنار خودم بشی ن. سایت ازدواج در ترکیه لبخند شرمگینی زد و کنار خاله سهیالیش نشست. نگاهای به کسانی که سر سفره حضور داشتند کرد. خودش سمت راست سفره نشسته بود. کنارش قرار داشت. رو به روی ش پسر سایت ازدواج سویل خشایار، در کنار خشایار شوهر سایت ازدواج سویل محمود قرار داشت. محمود زیر چشمی با چشمان ریز قهوه ای رنگش نگاهای به جمع کرد و با صدای کلفت و خشنش گفت: -شروع کنید د یگه! انگار هر سه منتظر این حرف محمود بودند که سریع بشقاب های گرد سفید رنگ شان را با ماکرونی زینت بخشیدند. دستش را به سمت ظرف ساالد برد که هم زمان با او دست خشایار نیز به سمت ظرف ساالد رفت. دست شان بهم خورد. خشایار سریع دستش را کشید. سایت ازدواج در ترکیه به روی خودش نی اورد. اما این برخورد از چشمان تیز شوهر خاله اش دور نماند. لقمه اش را قورت داد و گفت: -چی شد دخترم؟
کار پیدا کردی؟ محمود خ یره به Sevil سایت منتظر جواب ماند! Sevil سایت درحالی که با غذایش بازی می کرد باز کرد: -سایت همسریابی هلو البته هنوز چ یزی مشخص نیست. قرار شد بهم خبر بدن. محمود پوزخندی زد که از چشمان دور نماند! از ا ین که سر بار سایت ازدواج سویل بود خجالت میکشید. با نفس عمیقی که کشی د بغضاش را قورت داد. سه یال چشم غرهای به شوهرش رفت و با لبخند رو به یادگاری تک خواهرش گفت:
Sevil سایت سرش را تکان داد
- بزرگه دخترم امیدت به باشه. Sevil سایت سرش را تکان داد. خشایار چشمان قهوه ای ریزش را در صورت گرد سایت همسریابی ازدواج همدم چرخاند، سپس سرش را گرم غذایش کرد. بعد از شام سریع سفره را جمع کرده و به سمت اتاق خواب شیش متریاش رفت.رخت خوابش را پهن کرد و دراز کشید. به سقف سفید رنگ که کمی ترک برداشته بود خیره شد.