که بیام پیش تو، موافقی بریم یه چرخی بزنیم که حال و هوات عوض شه؟ بعدشم بریم پیش یکی از دوستام که تالار داره، اگه خوشت اومد که همون رو بگیرم واسه سایت ازدواج و دوست یابی. دوباره حرصش گرفت: وسط این هیری ویری تو به فکر عروسی و جشنی؟ وضعیت بابای منو مگه نمی دونی؟ او هم از کوره در رفت. توام کشتی منو با این بهونه هات! همش سایت ازدواج و دوست یابی ایرانیان ترکیه بابام. پس من چی؟ تو اصلا به من فکرم می کنی مگه؟ دیگه خسته ام کردی، اعصاب واسم نذاشتی. اصلا از کجا معلوم که پای کسی دیگه ای در میون نباشه ها؟
از کجا معلوم با کسی سر و سری نداشته باشی؟ با بهت و ناباوری نگاهش کرد. چه داشت می گفت؟! نگاه همراز به روی خودش را که دید پوزخند زد. چیه؟ یعنی می خوای بگی این جوری نیست؟ پس دلیل این امروز فردا کردنت و بهونه گیریات چیه؟ چرا همش منو میپیچونی؟ فکر کردی من نمیفهمم؟
چرا سایت ازدواج و دوست یابی تورنتو این قدر بی درک و منطق شده بود؟
چرا سایت ازدواج و دوست یابی تورنتو این قدر بی درک و منطق شده بود؟ یعنی او باید حال پدرش که بزودی عمل داشت و این گرفتاری هایش را فراموش می کرد و به فکر خود باشد؟ همراز هیچ نگفت، فقط نگاهش کرد؛ با نگاهی پر از حرف و همین طور تأسف! پوزخندی زد؛ چه قدر که همسرش به او اعتماد داشت! سایت ازدواج و دوست یابی رو بزن می خوام برم. چیه حرفی واسه گفتن نداری؟ حقیقت تلخه؟
تحملش را از دست داد، از ته دل فریاد زد: بس کن سایت ازدواج و دوست یابی چیست، دهنت رو ببند، نمیخوام صدات رو بشنوم. دست سمت دستگیره برد: باز کن سایت ازدواج و دوست یابی ایرانیان ترکیه لامصب رو. اصراری برای رفع دلخوریاش نداشت که بدون حرف قفل را زد و فقط پیاده شدن و رفتنش را نظاره کرد. از حرص و خشم دست هایش می لرزید و فقط با قدم زدن بود که آرام می گرفت. بی توجه به ماشینش که داخل پارکینگ بود، خلاف مسیر ماشین هیراد راهش را پیش گرفت. البته مقصدی هم نداشت فقط دلش می خواست پیش او نباشد و نبیندش؛ سایت ازدواج و دوست یابی تورنتو! با قدم های سریع از آن خیابان بیرون زد و حس کرد راه نفس هایش تازه باز شد. مگر چه کار کرده بود که او را به خیانت سایت ازدواج و دوست یابی می کرد؟ کی و کجا پایش را کج گذاشت؟
کی حتی به کسی جز او جدی فکر کرده بود؟ حق نداشت در موردش این گونه فکر کند. دلش می خواست برگردد و هر چه از دهانش درمی آید بارش کند تا حتی چنین فکری به ذهنش خطور نکند و شاید کمی این حرص و خشمش آرام گیرد.
سایت ازدواج و دوست یابی ایرانیان ترکیه تازه به خودش آمده بود
سایت ازدواج و دوست یابی ایرانیان ترکیه تازه به خودش آمده بود و خود را سرزنش می کرد که چرا در مقابل آن پرت و پلاها سکوت پیشه کرده است. سایت ازدواج و دوست یابی چیست پوف کلافه ای کشید و دست های یخ زدهاش را درون جیب هایش برد و کمی شال گردنش را بالاتر کشید و به راهش ادامه داد. هوای آذر ماه سوز سردی داشت اما آن قدر به هم ریخته و عصبی بود که توجهی به این سرما نکند.
- سمت پارک آن حوالی گام برداشت و کمی در آنجا قدم زد و در نهایت نیز روی یکی از نیمکت های سرد پارک و زیر درخت خزان دیده نشست.
- اهل گریه و زاری نبود و اکنون نه اشکی برای ریختن داشت، نه ناراحت بود فقط حس بی تفاوت بودن می کرد.
- پوزخندی بر لبش نشست.
- این همه ادعای دوست داشتن و عشقش میشد و با او این گونه رفتار میکرد و سایت ازدواج و دوست یابی تورنتو را هم این قدر بی رحمانه قضاوت.
- شاید هم عجولانه تصمیم گرفته و پیشنهاد ازدواجش را قبول کرده بود. سایت ازدواج و دوست یابی مدیر داخلی کارخانهی پدرش بود و اتفاقی همان جا دو سه باری دیده