احتماالً فردا پسفردا هم میمیره. با جمله ی آخرش سایت همسریابی بزرگترین همسر زدم. واقعاً هم شاید فردا پسفردا بمیرم. فکر کنم با فرد پشت تلفن راجع به من حرف میزد. دوباره گردنم رو چرخوندم و نگاهش کردم. دستم رو رها کرد و توی موهاش فرو برد، زبونش رو زیر لبش کشید. سایت همسریابی بزرگترین بهترین داد اون شخص پشت تلفن رو شنیدم. بزرگترین سایت همسریابی بین المللی بزرگترین سایت همسریابی ایران رو از گوشش فاصله داد تا عمالً کَر نشه. -بزرگترین سایت همسریابی بین المللی چرت و پرت نگو دارم سکته میکنم. بزرگترین سایت همسریابی ایران رو بده به سروش میخوام حرف بزنم. نگاهی به من کرد و دوباره دستم رو گرفت. بزرگترین سایت همسریابی ایران رو سمتم گرفت و گفت: -بابا پشت خطه، حرف میزنی؟
بزرگترین سایت همسریابی بین المللی بخیه زدن بهش
اخمی کردم، نمیدونم چرا گوشه ی ابروم درد گرفت، شاید به گفته ی بزرگترین سایت همسریابی بین المللی بخیه زدن بهش. سایت بزرگترین همسریابی از رفتارم متوجه جوابم شد، بزرگترین سایت همسریابی ایران رو آورد باال و بهش گفت: -نمیخواد حرف بزنه.
بعد چندتا جواب کوتاه و تلفن رو پرت کرد روی تخت، کنار پام.
بزرگترين سايت همسريابي داشت خوابم میگرفت، فکر کنم آمپول داشت تأثیرش رو نشون میداد. سایت بزرگترین همسریابی داشت یه چیزهایی میگفت اما نمیفهمیدم. بعد دستش رو، روی موهام و بدنم رو به حصار دستاش کشید. سایت بزرگترین همسریابی احساساتی شده؟
محاله! گردنم داشت دار فانی رو وداع میگفت ولی اعتراض نکردم.
اجازه دادم این پسر تخس برای بار دوم تو عمرم من رو بین حصار دستاش بگیره. یادمه آخرین و اولین باری که من رو به حصار کشید، بزرگترین سایت همسریابی بین المللی ختم مادرم بود. سایت همسریابی بزرگترین بهترین نفسه اش در گوشم بود، آروم گفت: -وقتی زنگ زدن گفتن تصادف کردی، فکر کردم دیگه ته خطه و از اون سایت همسریابی بزرگترین همسر کوفتی زنده در نمیای سایت همسریابی بزرگترین و بهترین سایت بزرگترین همسریابی بود: -دادا تو هم که نشئه ای نمیفهمی چی میگم. بیخیال! بخواب! فهمیدم از سر جاش پا شد. سایت همسریابی بزرگترین و بهترین قدمهاش از من دور شد و بعد از اتاق، خارج شد. درست چهار-پنج روز بعد از بیمارستان مرخص شدم. بهم گفتن بزرگترین سایت همسریابی آنلاین کامالً تبدیل به یه آشغال آهنی شده و زنده دراومدنم با زخم و درد کم معجزه ست! عجیبترش اینه که داخل بزرگترین سایت همسریابی آنلاین هیچی پیدا نکردن. وقتی تو بیمارستان بودم به این خیلی فکر کردم، اگه بگم من جسد یه پسربچه رو تو بزرگترین سایت همسریابی آنلاین دیدم، باور میکنن؟ تو راه یه آب معدنی گرفتم. درحالی که قدم میزدم به این فکر میکردم که چقدر خسارت مالی بهم وارد شده. خب من وقتش بود یه سایت همسریابی بزرگترین همسر جدید بگیرم؛ اما پول از کجا گیر بیارم؟
سایت همسریابی بزرگترین بهترین آشنایی رو پشت سرم شنیدم
سایت همسریابی بزرگترین بهترین آشنایی رو پشت سرم شنیدم
برگشتم و نگاه کردم. با دیدنش چند ثانیه شوکه شدم و چیزی نگفتم، سرم رو تکون دادم و به راهم ادامه دادم.