و گردباد بزرگم رو درست کردم. سایت جدید دو همدل نارسوس رفتم و به داخل گردباد کشیدمش. دستم رو دراز کردم و نگهش داشتم. نیروی عجیبی رو حس میکردم. از قرمزی چشمهام مطمئن بود با خشم توی صورتش غریدم: و هیچوقت نمیتونی فسادی که سایت جدید دو همدل رو داری رو جاری کنی. تو هیچوقت جاودان نخواهی شد؛ چونتو اشتباه میکنی. تو و هیچکدوم از افرادت هیچوقت به عجماء نمیرسید.
من رو سایت جدید دو همدل ادرس تو کرده
دنیا هیچوقت مال تو نمیشه قدرتی برتر به جهان حکومت میکنه و اون قدرت برتر، من رو سایت جدید دو همدل ادرس تو کرده تا جلوت رو بگیرم و من نمیذارم که حتی قدمی عقب بری تا از این گردباد خارج بشی. کار تو همینجا تمومه نارسوس و سایت جدید دو همدل انتقام تمام زندگیم که فقط بهخاطر تو از بین رفته رو میگیرم. انتقام تمام اون کسایی که به دست تو از بین رفتن. نزدیک صورتش رفتم و ادامه دادم: -و بعد از نابود شدن تو دوباره دنیا توی آرامش فرو میره. چرا نارسوس؛ من جلوت رو میگیرم و میتونم. دست آزادم رو توی بدنش فرو کردم و با پوزخند به چشمهاش خیره شدم. متوجه شد که قصدم چیه. سرش رو تکون داد و آدرس جدید سایت دوهمدل رو فریاد کشید. صدای فریادش چندبار توی گوشم پیچید. با کمک گردباد عظیمی که دورم میچرخید، جون اون عفریت بزرگی رو که هفت هزار سرباز داشت و سودای عجماء کورش کرده بود، از تنش خارج کردم.
بعد از خارجشدن جون از بدنش، ولش کردم. دود باقیمونده ازش توی گردباد چرخید و سایت جدید دو همدل شد. دستهام رو همزمان پایین آوردم و گردبادم رو خاموش کردم. نفس عمیقی کشیدم و سرم رو چرخوندم. به قیافههای درب و داغون بچهها نگاه کردم. لبخندی زدم و با دقت بهشون خیره شدم. کمکم لبخند روی لبم ماسید. به قیافههای گرفتهشون نگاه کردم. نگاهم رو چرخوندم و دنبال آدرس جدید سایت دوهمدل گشتم. به سایت جدید دو همدلی آب دهانم رو قورت دادم و پرسیدم: -سایت همسریابی دو همدل جدید کو؟ نمیخواستم سرهای پایین افتادهشون رو باور کنم. قلبم از حرکت ایستاده بود و نفسم باال نمیاومد. با تمام نیرویی که ازم مونده بود، فریاد کشیدم: -سایت جدید دو همدلان کجاست؟
از سایت جدید دو همدل ادرس فاصله گرفتن
همزمان دوتا اشک از چشمهام غلتید و روی دو زانو افتادم. سام و دیاکو به همدیگه نگاه کردن و از سایت جدید دو همدل ادرس فاصله گرفتن. با کنار رفتنشون، سایت جدید دو همدلی خندون به طرفم دوید. چشمهام از این شوخی بیمزهی مسخره گرد شده بود. خودش رو توی بغلم انداخت و گردنم رو سفت چسبید. آدرس جدید سایت دوهمدل چشم برای سایت همسریابی دو همدل جدید دوتا کله پوک خط و نشون کشیدم و ارشیا رو از خودم دور کردم. دستی به صورتش کشیدم و پرسیدم: -سالمی؟ حالت خوبه؟ سرش رو تکون داد و گفت: -من خوبم؛ اما تو داره از سرت خون میاد. دستی به جای زخم کشیدم و دست خونیم رو نگاه کردم. دستم رو مشت کردم و با خنده گفتم: -سایت همسریابی دو همدل جدید کن، مهم نیست.
حواسم به اشکان که کنارم ایستاد، پرت شد. از جام بلند شدم و نگاهش کردم. آدرس جدید سایت دوهمدل لبخندی گفت: لبخندش رو جواب دادم. دستش رو روی پیشونیم گذاشت و بعد از چند سایت جدید دو همدلان نور کمرنگی از دستشاجازه هست آخرین درمان رو هم انجام بدم؟ خارج و بعد محو شد. زیر لب زمزمه کردم: -ممنون. ندا دوید طرفم و خودش رو توی بغلم انداخت. با خوشحالی گفت: -دیگه راحت شدیم. تموم شد اون کابوس. راحت شدیم، راحت شدیم! و به نوبت سایت همسریابی دو همدل جدید و هلیا هم خودشون رو تو بغلم پرتاب کردن و خوشحالیشون رو توی بغل من بروز دادن! نگاهی به نریمان انداختم. لبخند کجی روی صورتش بود.