ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل حسام
حسام
31 ساله از تبریز
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل فریبا
فریبا
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل مسعود
مسعود
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهراد
مهراد
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسین
حسین
53 ساله از تهران
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل آرش
آرش
40 ساله از کرج

سایت دوستیابی گوهردشت چیست؟

سایت همسریابی گوهردشت رفتیم سمت یه میز که چنتا زن و مرد دورش نشسته بودن...سایت همسریابی کرج و برادرای بهرام با همسراشون بودن...

سایت دوستیابی گوهردشت چیست؟ - دوستیابی


تصویر سایت دوستیابی گوهردشت

بمونی بعد از شام بیای خندیدمو بغلش کردم و بعد از سایت دوستیابی گوهردشت گونش گفتم: ببخشید خاله کارم تو ارایشگاه طول کشید برگشتم سمت سایت همسریابی کرج... واقعا جذاب بود...با کتوشلوار مشکی میدرخشید...الحق که خاله و بهرام به هم میومدن...با Gohardasht com جامعه مجازی سالم و احوالپرسی کردم و به جفتشون تبریک گفتم.... اروم نشستم کنار مهتاب...

چرخید سمت و خواست چیزی بگه که صدای خاله از کنارم بلند شد بیتا_هستی جان بلند شو بریم با خانواده بهرام اشنات کنن انقد تو مراسم نامزدی ازت تعریف کردیم مشتاقن ببیننت...از جام بلند شدم که صدای سایت دوستیابی گوهردشت بلند شد...همه دور ژه میز نشسته بودیم مهرشاد_خاله بزار بشینه همین االن اومد لبخندی زدم و قبل از جواب دادنه

سایت همسریابی کرج گفتم: من بابرادرزادتون اشنا شدم

خاله رو سایت همسریابی کرج گفتم: من بابرادرزادتون اشنا شدم البته چند ساله میشناسمشون بچها با تعجب نگام کردن صدای متعجب سایت همسریابی گوهردشت بلند شد: برادر زاده م؟؟کشون؟؟

من_اقا بردیا.داشتم میومدم تو چون جلوی در شلوغ بود ایشون منو همراهی کردن صدای پر حرص ساشا ناخون کشید به عصابم ساشا_چرا با اون اومدی؟؟؟چرا زنگ نزدی یکی از ماها بیاد؟؟؟ اخمام جمع شد...همه از غ عالقه ساشا نسبت به من خبر داشتن...اما من فقط مثه یه پسر خاله دوستش داشتم... من: داشتم زنگ میزدم که ایشونو دیدم.سایت همسریابی گوهردشت چه فرقی داره بردیا یا یه نفر دیگه ساشا با صورتی که به قرمزی میزد پورخندی زد و گفت: اول اقا بردیا بود حاال شد بردیا؟؟ اوپس..چه Gohardasht com جامعه مجازی...

قبل از اینکه بحثمون باال بگیره ومنم گندمو جمع کنم خاله دستمو کشید و گفت: بیا بریم بعدا راجبش حرف بزنید نفسمو فوت کردم خاله نجاتم داد...با خاله و سایت همسریابی گوهردشت رفتیم سمت یه میز که چنتا زن و مرد دورش نشسته بودن...سایت همسریابی کرج و برادرای بهرام با همسراشون بودن... باهمشون اشنا شدم و با دیدن پدرو مادر بردیا فهمیدم چشماشو از پدرش ارث برده...بعد از اون رفتیم سمت به میز که یه سایت دوستیابی گوهردشت دختر م پسر دورش جمع بودن...خواهر زاده و برادر زادهای بهران بودن..از تنها دختر اکیپشون خیلی خوشم اومد...

اسمش Gohardasht com جامعه مجازی بود

اسمش Gohardasht com جامعه مجازی بود... دستمو فشرد و با لبخند گفت: واسه نامزدی عمو نیومدی ولی همه درموردت حرف میزدن... باید بگم خیلی از تعریفاشون خوشگل تری... خاله و بهرام با صدای ارکستر مجبور شدن برن سرجاشون منم خواستو برم سرجام که هاله دستمو گرفت و گفت: میشه بشینی پیش ما؟اینجا همه پسرن حوصله م سر میره.از یه طرفم خیلی دلم میخواد بیشتر باهات اشنا شم لبخندی زدمو گفتم: هاله جان من نمیتونم مهتابوبقیه بچهارو تنها بزارم شما اگه مایلید بیاید پیش ما با صدای یکی از پسرای جمع که فک کنم اسمش سایت همسریابی گوهردشت بود چرخیدیم سمتش..

سایت دوستیابی گوهردشت بهتره بریم اونجا وگرن این سایت همسریابی کرج من تا اخر جشن مخمونو میخوره خندیدیمو همگی راه افتادیم سمت میز ما چنتا صندلی به میز اضافه کردیم و نشستیم دورهم...من بین مهتابو هاله نشسته بودم...نیم ساعتی گذشته بود راجب همه چی با هاله و مهتاب صحبت کرده بودم خیلی دختر بامزه ای بود...چشماش طوسی بود درست مثل محیا داشتم راجب درسای Gohardasht com جامعه مجازی باهاله حرف میزدیم که صدای بردیا همونجوری که بهمون نزدیک میشد بلند شد بردیا: شما چرا اومدین اینجا؟اونور مگه ننشسته بودین؟

مطالب مشابه