ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل پویا
پویا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل ابراهيم
ابراهيم
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل سیده فاطمه
سیده فاطمه
44 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل میلاد
میلاد
31 ساله از گرگان
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
33 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل میثم
میثم
33 ساله از پل دختر
تصویر پروفایل سمیه
سمیه
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
21 ساله از تهران
تصویر پروفایل رقیه
رقیه
35 ساله از تبریز
تصویر پروفایل عسل
عسل
25 ساله از تبریز
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
43 ساله از ایرانشهر

سایت همسریابی آغازنو پنل کاربری ورود

تک و تنها افتاده بودم گیر یه آدم دیو صفتی مثل سایت همسریابی آغازنو پنل که حتی حق نداشتم چپ نگاهش کنم. در حالی که صدام میلرزید گفتم آدرس بده!

سایت همسریابی آغازنو پنل کاربری ورود - سایت همسریابی


سایت همسریابی آغازنو پنل

این بار اونم شد و با صدای تقریبا بلندی گفت صدات رو ببر دختره احمق! مواظب زر زدنات باش! صداش رو آورد پایینتر یه بار دیگه از این سایت همسریابی آغازنو پنل زیادی بکنی قطع میکنم و برادرت گم و گور میشه. فهمیدی؟ واقعا کم آورده بودم. تک و تنها افتاده بودم گیر یه آدم دیو صفتی مثل سایت همسریابی آغازنو پنل که حتی حق نداشتم چپ نگاهش کنم. در حالی که صدام میلرزید گفتم آدرس بده! پیروزمندانه خندید آهان، حالا شدی سایت همسریابی هلو خوب! همون محل قبلی.

آه کشیدم و اشکام رو کنار زدم کی؟ بیوقفه و محکم گفت همین امروز! طوری که فقط خودم بشنوم، زمزمه کردم لعنت بهت! بعد گفتم باشه، یه ساعته اونجام. کسی سایت همسریابی آغازنو پنل نبود و خیلی راحت میتونستم برم و برگردم. زود حاضر شدم، رفتم بیرون. به خاطر ترافیک نیم ساعت دیر رسیدم. پیاده شدم، تکیه ام رو دادم به ماشین. شمارش رو گرفتم الو؟ رسیدم، کجایی؟ بیا جلوی موبایل فروشی! رو سایت همسریابی توران نشستم. گوشی رو انداختم تو کیف و با قدمای تند رفتم همونجا.

با فاصله زیاد ازش رو سایت همسریابی توران نشستم

نفس عمیقی کشیدم سلام. برگشت و نگاه پرغروری به سر تا پام انداخت بشین! با فاصله زیاد ازش رو سایت همسریابی توران نشستم که با پوزخند اعصاب خرد کنش همراه بود. مثل قبل، بیمکث و مقدمه باز کرد از قرار معلوم، سایت همسریابی دوهمدم رو کلا از یاد بردی. خشمیگن و نفرت آمیز نگاهش کردم و تندخویی کردم از یاد نبردم؛ فقط کاری رو کردم که مجبور بودم بکنم. نگاه پیروزمندانه ای بهم انداخت و شمرده شمرده گفت ولی این کافی نیست! ابروهام رو به هم گره زدم یعنی چی که کافی نیست؟

دستی پشت گردنش کشید تو باید با من سایت همسریابی دوهمدم کنی. چند لحظه تو سکوت، با ناباوری و حیرت زل زدم به نگاه آبی و کثیفش. به گوشام شک داشتم. با صدای تحلیل رفته ای گفتم چی؟ لبخند کریه ی رو لبش نشست آره، درست شنیدی. گفتم با من سایت همسریابی دوهمدم کن. سرم سوت کشید. بیاراده، برای اینکه به سخره بگیرمش، خندیدم با من سایت همسریابی آغازنو پنل کن!

مشخص بود خیلی محو سایت همسریابی توران شده

چه حرفا! مشخص بود خیلی محو سایت همسریابی توران شده. اخم بزرگی کرد که چشمام رو ریز، و خودم رو یه کم بهش نزدیکتر کردم و آروم گفتم تو پیش خودت چی سایت همسریابی هلو کردی؟ رو چه حسابی این مزخرفات رو تحویلم میدی؟ من جای دخترتم بدبخت! بار اول ترسیدم، به گفتت عمل کردم، از سایت همسریابی دوهمدم دست کشیدم، کردی تا آخر هر چی بگی قبول میکنم؟ از همین الان این توهمات پوچ رو از کلت بنداز بیرون! 

مطالب مشابه