فقط توانستم بگم ».
یه قُلپ از این بخور حالت بهتر شه «: میگفت صیغه روزانه بوشهر آب دوای درد من نبود کاش پایم میشکست از صیغه یاب در بوشهر فرار نمیکردم. شماره تلفن زن صيغه اي استان بوشهر که دید اصرارش بی فایده است لیوان وآب رو روی صورتم پاشید.
از شُک گریه ام بند اومد و به شماره صیغه بوشهر نگاه کردم؛ کانال صیغه بوشهر با خنده با نمکش گفت: - خب چیکار کنم!
نیم ساعته داری گریه میکنی..
ببین چه زود گریه ات بند اومد بعد دندان های سفیدش را به نمایش گذاشت.
به اینم مثل رویا یه تخته اش کمه، گیر چه آدمایی افتادم وقتی دید فقط نگاهش میکنم مثل زن ها روی صورتش چنگ انداخت وگفت: - مرگم بده!. .. مُردی؟
دارم کانال صیغه بوشهر با طعم آب میوه درست میکنم
مانده آبمیوه اش را مثل خودش، روی صورتش پاشیدم. - چیکار میکنی؟ - دارم کانال صیغه بوشهر با طعم آب میوه درست میکنم بعد زبونم رو براش درآوردم.
از روی صندلی بلند شد و من هم پا به فرار گذاشتم. انقدر دنبالم کرد و دلقک بازی در آورد که از خنده بریده بودم. برای لحظه ای تمام بدبختی هام یادم رفت. صیغه روزانه بوشهری همان طور که میدویدم و به پشت سرم نگاه میکردم به چیز سختی خوردم و وقتی نگاهم را بالا آوردم چشمانم در یک جفت چشم سیاه که با خشم نگاهم میکردند گره خورد.
به سمت کانال صیغه بوشهر برگشتم، صیغه روزانه بوشهری اوهم غیب شده بود.
میبینم خانوم خانما واسه خودشون دارن کیف میکنند. و بعد کمی خم شد تا هم قد من باشه وادامه داد. - بد نگذره!. .. چه زود گریه هات تموم شد... چون گفتم حق نداری از این صیغه یاب در بوشهر پاتو بزاری بیرون هوایی شدی؟ راستشو بگو چه فکر پلیدی کردی؟ حتما با خودت میگی پسره خوشتیپه و مایه دار حالا منم خودم رو بهش بندازم و بشم سیندرلا؛ با داد گفت: - نه. نه حوری نباید گریه کنی نباید بغضم را قورت دادم و گفتم: - شما احیانا از دماغ فیل نیفتادید پایین... باد نبرتون یه وقت! شکلیک خنده عکس زنان صیغه در بوشهر به گوشم رسید که نمیدونم کجا بود که صدا بود، صیغه روزانه بوشهری تصویر نبود رو به عکس زنان صیغه در بوشهر با صدای بلند گفت: - زهرمار. من که از خنده ی عکس زنان صیغه در بوشهر یکم دلم قرص شده بود که سوزوندمش ادامه دادم. - شما فکر کردین کی هستین؟
که راحت میتونید به یه آدم تهمت بزنید و قضاوتش کنید... من نه از طرف شروین اومدم و نه از آدمای عباسیم شما درباره مم چی فکری کردی؟ که راحت دارید هرچی از دهنتون درمیاد و لایق خودتونه به من نسبت میدید. باز هم شد همون غول عصبانی و رو به من گفت: - کم شِروور کن... توعه یه الف بچه... بعد جلو اومد از ترسم یه چند قدمی عقب رفتم صیغه روزانه بوشهر او همچنان جلو میاومد بعد ادامه داد.
فکر میکنی خیلی زرنگی! هان؟ اومدی رو تخت خواب من و بعد میگی پاکی... اونقدر خورده بودی که تعادل نداشتی... بعد میگی من هیچی یادم نیست. تو کی هستی دختره... کلمه ای که میخواست بگوید را نگفت حتما میخواسته بگه هرز... لرزش صدایم کاملا مشهود بود و نمیتوانستم کنترلش کنم رو بهش گفتم: - من از صیغه یاب در بوشهر فرار کردم تا بابام نتونه به اجبار وادارم کنه با سعید ازدواج کنم... بعدشم گیر یه آدم مت افتادم و از اینجا سر درآوردم. اتاق تو تنها جایی بود که هیچکس توش نبود لرزش صدایم بغضم رو شکست و با گریه گفتم: - من فقط خواستم آب بخورم... صیغه روزانه بوشهر وقتی آب خوردم اون آب نبود تلخ و گس بود. بعدشم سرم گیج رفت و افتادم زمین بعدشم که... با صدای بلند گریه کردم صیغه روزانه بوشهر آروین قصد عقب کشی نداشت. - پس یعنی میگی... دختر فراریی؟ با جیغ گفتم: - نه عوضی... نه. آروین به سمت من حمله ور شد که شماره تلفن زن صيغه اي استان بوشهر جلویش را گرفت. - ولم کن شماره تلفن زن صيغه اي استان بوشهر این بچه حرف های بزرگتر از دهنش میزنه... ولم کن تا بکشمش دختره ی عوضی رو!