خوشحالم کردی. لبخندی در جوابش زد وعینا کاری که موسسه همسریابی اغاز نو جستجوی کابران کرد را تکرار کرد. کاری نکردم. رو به موسسه همسریابی اغاز نو پیام های من گفت: داداش من نمیام. یکم دیگه می خوام موسسه همسریابی اغاز نو ازدواج موقت بمونم. ریز ریز خندید و ادامه داد: به اسمال جونم سلام برسون. اخمی ساختگی کرد و با تبسمی کوتاه گفت: باشه هرجور راحتی داداش، هوای هم دیگه رو داشته باشید. باشه. من رفتم، فعلا تا فردا.
موسسه همسریابی اغاز نو فاصله گرفت
از جمع دونفره موسسه همسریابی اغاز نو فاصله گرفت، زود رفتن را بهانه ای برای رسیدن به موسسه همسریابی اغاز نو صفحه اصلی آبی پوش و پرسیدن سوالی که ذهنش را مشغول کرده بود؛ کرد. رو به نگهبان مراسم گفت: ماشینم رو میاری؟! نگهبان سرش را تکان داد و به سمت پارکینگ رفت به دقیقه نگذشت که با ماشین بیرون آمد، موسسه همسریابی اغاز نو سوار شد و با سرعتی کم راه افتاد، حدسش درست بود آن موسسه همسریابی اغاز نو پنل کابری تنها منتظر تاکسی بود و همان موقع تاکسی جلوی پایش ترمز زد، سریع از ماشین پاین رفت و با صدای رسا گفت: صبرکن. و آرام تر به سمتش قدم برداشت. دختر حسابی ترسیده بود که مبادا موسسه همسریابی اغاز نو صفحه اصلی برسد و آن دو را کنار هم ببیند و قیامت به پا کند،
موسسه همسریابی اغاز نو ازدواج موقت لبخند پر رنگی زد
موسسه همسریابی اغاز نو ازدواج موقت لبخند پر رنگی زد و دستانش را بین موهایش فرو برد. چرا تاکسی؟ خودم می رسونمتون؟ موسسه همسریابی اغاز نو پنل کابری دستان عرق کرده اش را بین بند کیفش قرار داد و شروع به مشت کردن و رها کردن بند کیفش کرد، استرس در چهره اش موج می زد با صدای که به زور از ته چاه در می آمد گفت: نه آقای احتشام خودم با تاکسی می رم. و به پشت موسسه همسریابی اغاز نو پنل کابری و داخل ماشین چشم دوخت تا ببیند موسسه همسریابی اغاز نو همراهش هست یا نه! موسسه همسریابی اغاز نو پیام های من متوجه استرسش شد. نیست، چیزی بهش نگفتم، اگه می خواین نگم با من بیاین برسونمتون. دختر که منظور موسسه همسریابی اغاز نو جستجوی کابران را بد برداشت کرده بود با خشم گفت: برای من شرط می گذارید؟ برای آن که موسسه همسریابی اغاز نو را رفع کند گفت: نه جانم شرط چیه!