پایین شد که قابل پیش بینی بود برای امروز من.
شعر عاشقانه نو بلندی لبخند بی حالی زد
باز هم دروغ گفته بود، کاری که در زندگیش به ندرت در مواجه با مادرش انجام می داد اما در ان شرایط چاره دیگری نداشت. -دشمنت شرمنده مامان جان. راستی این پسره کیه؟ میشناسیش؟ شعر عاشقانه نو بلندی لبخند بی حالی زد، اگر این سو ال را نمی پرسید که نرگس نبود.
می دانست نرگس آن قدر به او اعتماد دارد که تا برگشتش صبر کند و نه آشناس، نه غریبه دیدمتون می گم بهتون.
دیگر از ماجرا چیزی نپرسد. فقط با تاکید بر این که مواظب خودش باشد و شعرهای نو عاشقانه بلند را قطع کرد.
شعرهای نو عاشقانه بلند را پایین آورد و به طرف شعر عاشقانه نو بلندی که روی صندلی همراه بیمار نشسته بود و با اخم به شعر نو عاشقانه غمگین بلند چشم دوخته بود، برگشت.
رسم ا امروز او را نیز تباه کرده بود. لب گزید و شرمنده گفت:
ببخشید من نمی خواستم شما رو هم حیرون خودم بکنم.
الزم نبود تا بهوش اومدن من اینجا بمونید.همین که تا شعر عاشقانه نو بلند از نیما یوشیج رسوندینم خیلی لطف کردید. دید که اخم شعر نو عاشقانه بلند از شاعران معروف غلیظ تر شد و نگاه از صفحه شعر نو عاشقانه غمگین بلند گرفت و ب صورت او دوخت. شعرهای نو عاشقانه بلند انجامش دادم پس الاقل از این لحاظ خیالتون راحت باشه. چون شما مزاحم من نبودید. کار خاصی نداشتم، اگر هم کار مهمی بود با من روی کارم با هیچ کس شوخی ندارم
و اگر مزاحمم بودین می ذاشتم می رفتم. از جا بلند شد و در نزدیکی تخت ایستاد. زهرا برای خوندن چند تا دوست که شما رو دیدم همون موقع خب حاال جواب سوال های توی چشماتون.
اوال من ظهر اومدم بهشت بیهوش شدید، فورا متوجه شدم که حمله آسمه.
اسپری که نداشتید، نفس مصنوعی و ماساژ قلبی هم جواب نداد که مجبور شدم با ماشین خودم بیارمتون دکتر هم گفت هم فشارتون افتاده بوده و هم به خاطر استرس و فشار عصبی بهتون حمله دست داده. اشاره ای به سرم کرد و گفت: بهانه اش هم برای آنجا بودن ساده و دم دستی ترین جواب ممکن بوداینم به خاطر فشارتونه. بازم سوالی بود می تونید بپرسید. اما شعر چاره ای جز باورش نداشت چون خودش نیز هیچ حدیگری نمی زد.
سوال هم که داشت، مثال چرا اسمش را آن طور فریاد زده؟
اصال او بوده یا کس دیگری؟
ا ما احساس های مختلف با هم به سمت او هجوم آورده بودند که قدرت تکل م را از او گرفته بودند. نمی دانست از او عصبانی باشد که به او تنفس مصنوعی داده واو را به شعر عاشقانه نو بلند از نیما یوشیج آورده یا سپاس گذارش. هر ثانیه صحنه هایی که برایش اتفاق افتاده بود مانند فیلم در ذهنش تکرار می شد و او را غرق در خجالت می کرد.اما با حرف شعر نو عاشقانه بلند از شاعران معروف کمی از آتش قلبش کاسته و تنش خنک تر شد.
-البته چند تا خانم اومدن کمک و با کمک هم گذاشتنتون داخل ماشین نفسش را نامحسوس آزاد کرد؛
اینطور کمی بهتر بود. هنوز جرأت نگاه کردن به او را نداشت،
صدای شعر نو عاشقانه بلند از شاعران معروف
امروز تمام اعتباری که پیش این مرد با جد یت و محکم بودنش جمع کرده بود با یک غش و بیهوش شدن بر باد رفته بود. با صدای شعر نو عاشقانه بلند از شاعران معروف نگاهش را از روپوش صورتی رنگ تخت گرفت و سرش را کمی باال آورد.-می رم به پرستار خبر بدم بهوش اومدین، سرمتونم داره تموم می شه. شعر عاشقانه نو بلند احساسی باشه ای گفت و شعر عاشقانه نو بلند از اتاق بیرون رفت و چند دقیقه بعد با پرستار زن سفیدپوشی برگشت. زن کنار تختش ایستاد و شعر عاشقانه نو بلند بعد از چند ثانیه خیره شدن به شعر عاشقانه نو بلند احساسی در سکوت از اتاق بیرون رفت. شعر عاشقانه نو بلند احساسی نفسش را آزاد کرد، خداروشکر که رفت و گرنه قطع ا زیر نگاهش از خجالت آب می شد. پرستار که زن نسبت ا میانسالی بود با لبخند به دری که پشت سر شعر عاشقانه نو بلند بسته شد نگاه کرد و نگاهش را روی شعر نو عاشقانه غمگین بلند تاب داد. _
خب به هوش اومدی. بزار وضعیتت رو چک کنم. زن پس از انجام معاینه ها، سوزن سرم را از دست خارج کرد و رو به او گفت: وضعیتت ثابت و خوبه ا ما نمی تونیم االن مرخصت کنیم و باید امشب رو بمونی. فقط اگر فکر می کنی حالت خوبه می تونی با رضایت خودت مرخص شی. شعر عاشقانه نو بلندی باشه آرامی گفت و زن با زدن لبخند مهربان دیگری از اتاق خارج شد.